بر بنديد محملها
سيد علي ميرفتاح
مرگ دكتر ابراهيم يزدي، فرياد جرسي است كه به زندهها – چه جوانها و چه پيرها- هشدار ميدهد كه قبل از مرگ تكليف سياسي و تاريخي خود را معلوم كنند و احيانا تا فرصت هست تصوير خود را – اگر به هر دليلي مخدوش شده- اصلاح كنند. طبيعي است اين بانگ جرس بيشتر اهل سياست و افراد صاحب قدرت را مخاطب قرار ميدهد وگرنه من و امثال من، نگرانيهايي از اين دست نداريم و هرچه هست بايد جوابهايي معقول و منطقي براي دادگاه عدل الهي آماده كنيم يا با توبرهاي انباشته از اعتذار و شرمساري به ديدار داور دادار برويم.
اما سياستمداران نهتنها بايد از دادگاه قيامت بترسند و براي سوالات نكير و منكر جوابهايي آماده كنند، جواب تاريخ را هم بايد بدهند و قضاوت وجدان عمومي را نيز بايد جدي بگيرند. شايد بگوييد قضاوت تاريخ (مردم) در برابر سوال و جواب آخرت چه اهميتي دارد و چرا مومني كه اعتقاد راسخ به توحيد و معاد دارد بايد نگران مخلوقات باشد؟ قطعا قضاوت خدا مهم است نه نظر خلق خدا. يا رب نظر تو برنگردد، برگشتن روزگار سهل است.
اما حقيقت اين است كه ما به تاريخ متعهديم و نميتوانيم بياعتنا به مردم و آيندگان كار خويش را پيش ببريم. بهخصوص سياستمداران و صاحبان قدرت وظيفه دارند كه دينشان را به جامعه ادا كنند و هر آنچه از دستشان برميآيد براي رستگاري همدورههاي خود انجام دهند. از اينجاست كه مهم است سياستمداران تا فرصت دارند رفع ابهام كنند. سوالات به تعويق افتاده مردمان را جواب دهند و احيانا از خطاهاي خود عذر بخواهند و كارهاي صواب خود را ترويج كنند. اقبال بلند مرحوم آيتالله هاشمي آن بود كه در زمان حيات خود – حتيالمقدور – به حساب خود رسيده و نيك و بد كارنامه خود را در معرض قضاوت عمومي قرار داد. اگر ميبينيد، عموم مردم از مرحوم هاشمي به نيكي ياد ميكنند دليلش همين است كه تا زنده بود، عامدا و عالما بعضي ابهامات را زدود و تصوير عمومي خود را در ذهن مردم ترميم كرد. البته شايد اگر بيشتر زنده ميماند، بيشتر به سوالات ريز و درشت تاريخ جواب ميداد، اما همين قدرش هم غنيمت بود و براي اينكه در تاريخ معاصر او را بستاييم كفايت ميكرد. اما همه سياستمداران موثر و ذينفوذ در جريان انقلاب، از اين اقبال برخوردار نبودند و نهتنها نرسيدند - بلكه نتوانستند - چهره خود را در واقع تصوير خود را در ذهن و ضمير مردم اصلاح كنند، بلكه بر ابهامات افزودند. از روزي كه دكتر ابراهيم يزدي به رحمت خدا رفته در بيشتر كانالهاي تلگرامي و اكثر شبكههاي خبري ماهوارهاي، يك عده بد او را ميگويند و يك عده هم تلاش ميكنند تا از او به نيكي ياد كنند. دستور اخلاقي دين ما اين است كه اذكر و اموتاكم بالخيرات. اما از آن طرف تاريخ معاصر روايتهاي رسمي و غيررسمي آشكار و نهاني دارد كه آميخته با تحريف و دروغند و فهم واقعيت از دروغ به همين راحتيها ممكن نيست؛ بيش از 60 سال است كه درباره بيست و هشت مرداد، روايتهايي ميشود كه طرفين دعوا برآن اتفاق نظر ندارند. هنوز يك عده ميگويند كودتاي ننگين بيست و هشت مرداد و يك طرف ميگويند رستاخيز ملي. البته كه ماجراهاي تاريخي حكم «آب و آينه» را دارند و هر كسي در آنها نقش خويش ميبيند. در ملي شدن صنعت نفت يكي آزادي و رهايي از استعمار پير ميبينند و يكي وابستگي به امريكا. حالا بعضي اشخاص سياسي هم شبيه وقايع سياسي شدهاند. حالا ابراهيم يزدي هم تبديل به يك تاريخ شده تا هر كسي در آينه او نقش خويش را ببيند. يك عده او را ميستايند و عده ديگر مدام بد او را ميگويند. بد و نيك آدمها درهم است و انسانها به حكم اينكه انسانند، جايزالخطا هستند و زندگيشان پر است از خوبيها و بديها يا به تعبير هنرمندانه، خوشيها و حسرتها؛ عقل حكم ميكند تا وقت هست و تا هنوز فرشته مرگ در نرسيده، هر كس خوب و بدش را روي دايره بريزد و از سر انصاف، جواب تاريخ را بدهد. شايد اگر جواب تاريخ را بدهيد، جواب قيامت نيز آسانتر شود. به هرحال اين بانگ جرس، به من و شما، بيشتر از من و شما به صاحبان قدرت و كلام، فرياد ميدارد كه بربنديد محملها.