نگاهي به مجموعه هايكوي «شبهاي پيراهنت» سروده پيام گنجگُلي
شبهاي چهار فصل ايراني
نيلوفر شريفي
شاعر و مترجم
هايكو از قالبهاي محبوب در كشور ژاپن است كه قدمتي 600 ساله دارد؛ قالبي محدود كه بيشتر بيانگر عوالم شاعر در مواجهه با طبيعت است؛ بيآنكه خود شاعر به عنوان نماد يا نشانه در متن دخالتي داشته باشد. هايكو تنها يك آنيتِ تصويرمحور است؛ شعريكوتاه با اعجاز كلمات كه از پيوستگي
17 هجا به صورتِ 5 -7- 5 به ساخت ميرسد.
اما هايكوي مدرن بعد از جنگ جهاني بر سر زبانها افتاد و زندگي مدرن، ردايي نو بر قامت اين قالب كهن كشيد و «شيكي» با نقد هايكوي كلاسيك و با برهمزدن قاعده 5 -7- 5 گرايشات تازهاي را مطرح كرد كه انقلاب گستردهاي در نويسشِ هايكو بود.
در دوره معاصر قالب هايكو با تلاش احمد شاملو و
ع. پاشايي به شاعران فارسيزبان معرفي شد. البته بايد اذعان كرد پيشينه كوتهسرايي در شعر فارسي بسيار قديميتر است و ميتوان به رباعيات خيام و دوبيتيهاي باباطاهر اشاره كرد؛ به عبارتي تاريخ شعر ما با كوتهسرايي بيگانه نيست. حتي در دوره معاصر ظهور بيژن جلالي شعر كوتاه را به معناي واقعي در ايران متحول كرد و تحسين شاعري چون فروغ را برانگيخت.
اما هايكونويسي نوين ايران بعد از پيگيري و تلاش مضاعف سيروس نوذري رنگ تازهاي به خود گرفت و كاملا ايرانيزه شد. با اين تمهيدات ميتوان به شاعران دهه 90 رسيد كه اين نوع شعر را دنبال ميكنند. يكي از اين شاعران نوپرداز و هايكوسرا، پيام گنجگلي است كه به تازگي مجموعه شعرها و هايكوهايش را با عنوان «شبهاي پيراهنت» از سوي نشر شورآفرين منتشر كرده است.
پيام گنجگلي در تقرير هايكو ميكوشد جهان را آنگونه كه ميبيند به تصوير بكشد نه آنگونه كه هست و اين رفتار به غايت شاعرانه است اما بايد ديد آيا او در مقام يك شاعر توانسته در اجرا نيز عملكرد موثري را به نمايش بگذارد يا خير.
رولان بارت در كتاب «امپراتوري نشانهها» معتقد است هايكو خاصيتي شبحوار دارد و عدهاي ميپندارند به سادگي ميتوانند چنين اشعاري بسرايند و اين سادگي اسرارآميز گاه فريبكار است. «Image» ايماژ يكي از مهمترين مولفههاي هايكونويسي به شمار ميرود زيرا شاعر هايكوسرا موظف است به لحاظ بارقه سبكي اين قالب، تصويري بسازد كه گسترهاي از مفاهيم را در زبان تعبيه كند، بايد اذعان كرد هايكو تنها از دل يك تصوير به بالندگي ميرسد؛. به عبارتي دال «significant» يك تصوير صوتي است كه با دلالتِ مفهومي «signifie» مدلول را ميسازد.
پيام گنجگلي با آنيتهاي شاعرانه آشنايي دارد و از زبان ساده و بيپيرايهاي براي بيان عوالم و عواطف خود بهره ميجويد. او فصلي را در ذهن ترسيم ميكند كه درختان عريان ميشوند و اين قاطعيت غمانگيز تنها با دستهاي باد و پاييز ميسر است. شاعر با تقابلهاي ديالكتيكي، پاييز را فصل شكوفايي كلاغها ميداند و كلاغ با توجه به نمادي كه در ادبيات فارسي دارد نشانه خوبي براي سرآغاز يك فصل نيست. از اين رهگذر، پيام گنجگلي ميخواهد بدعت و قرائت تازهاي را پيش روي ما قرار دهد زيرا طرحِ هايكو هنگامي موفق است كه با گستره محدود كلماتش دنيايي از تاويلهاي بديع را در ذهن به حركت درآورد:
مي شكفند
كلاغهاي بيقرار
بر شاخههاي چنار پاييزي
در تفسير و معرفي هايكو بسيار نوشتهاند. گويا بوميان ژاپني بر سر شاليزار هايكو را زمزمه ميكردهاند و با درونمايه و آميزش«ذِن» رفتار رازآلود طبيعت را انعكاس ميدادند اما طي سالهاي اخير و رواج هايكونويسي به خصوص در امريكا و غرب، شمايل هايكو دگرگون شد و امروزه ميتوان حتي هايكوي اجتماعي را نيز خواند و لذت برد؛ آن طور كه پيام گنجگلي با آگاهي از اين پوستاندازي تاريخي هايكو، در آفرينههايش اِلمانهاي صريح اجتماعي را بيان ميكند. اما شاعري كه به كنشهاي اجتماعي نزديك ميشود بايد به ياد داشته باشد خود را در ورطه «شعار» يا «مانفيست» گرفتار نكند.
پيام گنجگلي با چنين كنشي در بافت زبان و معنا ذهن را به دهه چهل سوق ميدهد كه شعر در آن دوره ابزاري براي آرمانگرايي و مبارزات چريكي بوده است:
مردي كه لبخندش را وقف كرد
تنها جرمش
ايمان بود
پيام گنجگلي به نوعي در اين مجموعه توانسته به روح هايكو نزديك شود و رنگ طبيعت را به كلماتش ارزاني بخشد و اين الگوي نوشتاري با مولفههاي رمانتيسيستي به سادگي درهمآميخته و رنگ شاعرانهاي به خود ميگيرند و به راحتي ميتوان عبور رنگها را در توامان زمستان بازشناخت و فقدان قلب سرخ آدمبرفي به گاه آمدن بهاران و بخارشدن برفها شبكههاي مدلولي را در ذهن امتداد ميدهد:
برفها كه آب شد
همهچيز پيدا شد
بهجز قلب آدمبرفي
پيام گنجگلي در «شبهاي پيراهنت» با سيلان رفتار عاطفياش اشعار باقوهاي را خلق كرده و اين مكاشفه دروني برخاسته از قريحهاي سركش است؛ هرچند در لابهلاي صفحات كتاب گاه شعرهايي را ميبينيم كه به زباني ديگر تكرار شدهاند اما از سويي ديگر با شعرهايي مواجه ميشويم كه در نوع خود بسيار برانگيخته و از ساخت نحوي و زباني سالمي برخوردارند و به غايت روايت مرموزي را در ما ميآغازند:
اين قطرههاي زلال اشك نيست
تكههايي از وجود يك شمعاند
يا:
خوابيده
سوزنبان پير
روي ريل قطار
پيام گنجگلي در آفرينههاي خود به رازهاي طبيعت با نگاه موثري چنگ ميزند و با جزيينگري هوشمندانهاي چشمانداز متن را ميكاود و گاه ايجاد موقعيتهاي شاعرانه در آوردگاه كلام او پر از نبوغ شاعرانه است:
زندگي شيرين است
فقط
براي كرمِ درونِ سيب