• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3932 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۶ مهر

سياه و سفيد نزديك حرم پيداست

احسان صارمي

 

چند زن، همه به دنبال حاجت، هر يك درگيرودار دردسرها و گرفتاري‌هاي خويش، در پي پناهگاه يا تكيه‌گاهي عزم سفر كرده و حال خود را در زايرسرايي مي‌بينند، مملو از نشانه، نشانه‌هايي از سه رنگ: سفيد، سياه، خاكستري.
عليرضا نادري را به نمايشنامه‌هاي جنگي – انتقاديش مي‌شناسيم. از همان‌هايي كه اين روزها در تماشاخانه شهرزاد روي صحنه مي‌رود. نمايش «پچپچه‌هاي پشت خط نبرد»؛ داستان صلحي كه هيچگاه برقرار نشد و به شهادت رسيدن گرداني كه رنگ مرخصي رمضاني به خود نديد.
اما در آن سوي سالن شهرزاد، آن چند زن خطوط ابتدايي، شكل ديگري از ادبيات نادري را به تصوير مي‌كشند. جهان دوم نادري، جهان ابهام و ايهام است. جهان آدم‌هايي است كه به جاي سخت رسيده‌اند، مانعي نمي‌گذارد پيش روند و اكنون ميان مرز سياهي و سفيدي بايد يكي را برگزينند. همانند پدر در نمايش «سعادت لرزان مردمان تيره‌روز.» جاي سخت نيز نيرويي است نامريي كه ما آن را نمي‌بينيم و تنها درباره‌اش مي‌شنويم. همه از او سخن مي‌گويند و ما در مقام مخاطب بايد با گوش‌مان بشناسيمش.
«كوكوي كبوتران حرم» داستان 12 زن است كه براي هفت روز زيارت عازم مشهد شده‌اند. هر يك به دنبال حاجتي است. فاطمه مي‌خواهد مانع سربازي پسرانش شود. آذر در پي بخشودگي همسر زنداني‌اش است. مريم به دنبال راهي براي گريز از سردي رابطه‌ زناشويي خويش است و... پس شرط اول كنار هم بودن اين زنان شفاست و اين شفا در گرو ماوراست. اين جهان ماورايي در درام نادري با نشانه خود را بروز مي‌دهند. 12 و 7 هر دو اعداد مقدس شيعيان‌اند، اعدادي كه موجبات تبرك يا شفا را فراهم مي‌كنند. در چنين دنيايي پس عجيب نيست شخصيت‌ها مدام به قرآن پناه مي‌برند و در ميان صفحات، به جست‌وجوي استخاره خوب مي‌گردند.
در چنين شرايطي افسانه ماهيان نيز به سوي نشانه‌ها پيش مي‌رود، با يك تفاوت. ماهيان نشانه‌ها را در شرايط پارادوكس خود به نمايش مي‌گذارد. در داستان نادري 9 زن خوشبخت از يك خانواده پا به زايرسرا مي‌گذارند و 3 زن ديگر به مثابه ناظران بيروني حسرت وضعيت آنان را مي‌خورند. زنان خوشبخت ماهيان چادر مشكي به سر دارند و تا زماني كه چادر سياه – شايد به نشانه از تهران آمده، شهري مملو از رخوت و درد- شوخ و شنگي زنان تداوم دارد. حال شخصيت هما (بهناز جعفري) و خواهرش فرصت را براي خوشبختي خود مهيا مي‌بينند. هما در پي تغيير زندگي با يك ريسك بزرگ است و حاج‌خانم به دنبال پارتي اداري – سهيلا كه كارمند شهرداري است – براي گسترش فعاليت‌هاي زيارتي خود است.
اما همه‌چيز با تغيير لباس دگرگون مي‌شود. چادرهاي سياه جاي خود را به چادرهاي سفيد – شايد نشان از پاكي و قداست مشهد – مي‌دهند. كفش‌هاي زنانه سفيدي كه شخصيت‌ها را تا زايرسرا با خود آورده است از پا درمي‌آيند و شخصيت‌ها اكنون با جوراب‌هاي زنانه خاكستري ظاهر مي‌شوند. چادر سفيد نازك لباس بر تن آنان را نيز آشكار مي‌كند. لباس همه بازيگران ساكن در طبقه آخر زايرسرا خاكستري است. اكنون جمعيت اوليه در هم شكسته مي‌شود. ديگر زن‌ها را كنار يكديگر، با آن شلوغ‌بازي زنانه نمي‌بينيم. در هر پرده چند تن گرد هم مي‌آيند تا بخش تيره زندگي‌شان را روايت كنند. گويي از پس اين سفيدي، درون‌شان ديده مي‌شود. مي‌فهميم خوشبختي براي‌شان چندان معنايي ندارد. عزيز (ناهيد مسلمي) آن زن شاد و شوخ‌طبعي نيست كه مي‌بينيم. تكيه‌گاه ظاهري جمع يك مقصر است. پسرهايش در شرايط اخلاقي درست و درماني قرار ندارند. شرايط زندگي را براي دخترانش به درستي فراهم نكرده است. ناهيد (شقايق دهقان) خود را قرباني تصميم‌ها و سكوت‌هاي مادرش مي‌داند؛ سكوت‌هايي كه به مثابه دروغگويي كماكان وجود دارد.
كوله‌بار اين زنان نيز خاكستري است، كيف‌هاي‌شان و هر آنچه در آن است. پول فرح (شيدا خليق) و هما كه به موجوديت غيرقانوني بدل مي‌شوند و در آستانه منهدم شدن قرار دارد. خريدهاي سهيلا (يلدا عباسي) و زري كوتاه (فروغ قجابگلو) كه به عنصر رسوايي و شكست زندگي‌شان بدل مي‌شود.
اما آيا نشانه‌ها مي‌توانند يك نمايش را به اثري درخور بدل كنند؟ پاسخ خير است. نشانه‌ها صرفا ابزاري براي درك و دريافت محتويات يا فرم اثر هستند. نشانه‌هاي جهان اثر را خلق مي‌كنند و در اين جهان قواعد را پايه‌ريزي مي‌كنند. مانند پايان «كوكوي كبوتران حرم» كه همه زنان چادر سياه بر سر داشته و اكنون براي دومين بار و آخرين بار به دور هم جمع شده‌اند؛ ولي نشانه‌ها روايتگر نيستند. نشانه‌ها در خدمت روايت قرار مي‌گيرند.
بياييد كمي به سوي گفتار افسانه ماهيان، كارگردان نمايش پيش رويم. ماهيان نمايش خود و متن نادري را «در ستايش گوش كه هوش ببخشد» توصيف كرده است. يعني قرار است ما با گوش دادن به نمايش به يك هوشياري دست يابيم. اين حداقل دريافت از اين جمله است. كاري به شكل اجراي عليرضا نادري از اين متن نداريم. با اثر ماهيان روبه‌روييم. پرسش اين است كه آيا نشانه‌ها – مهم‌ترين ابزار تصويري ماهيان در كارگرداني – در اصوات و گفتارها نيز متجلي مي‌شوند؟ آيا نشانه‌ها را با گوش دريافت مي‌كنيم؟ آيا گوش براي هوشياري ما جز شنيدن روايت‌هاي پراكنده كار ديگري هم مي‌كند؟
 گوش در نمايش ماهيان همپاي چشم عمل نمي‌كند. بيشتر اوقات اين چشم است كه كاشف جهان زنانه‌ اثر است. براي مثال به صحنه بوسيدن دست فاطمه (مرضيه وفامهر) توسط هما دقت كنيد. آيا اين تصوير پر از كنايه، با بار روانكاوانه انضمامي را مي‌شود گوش داد؟ آيا بازي وفامهر و جعفري در قالب انرژي جنبشي به انرژي صوتي بدل مي‌شود؟ خير. نشانه‌هاي نمايش با من حرف نمي‌زنند و ما آنها را نمي‌شنويم. ما صرفا داستان را مي‌شنويم و بخش مهمي از داستان به سبب بازي بازيگران در قالب تصوير شكل مي‌گيرند. بماند كه اين خُرده را مي‌توان گرفت كه در برهه‌هايي از نمايش گوش مخاطب از شنيدن ديالوگ‌هاي بازيگران عاجز مي‌شود.
وجه ديگري كه نمايش از آن غافل مي‌شود آنكه نشانگان عددي نيز خلل‌پذير مي‌شوند. زن‌ها لب به سخن مي‌گشايند و از زندگي خود مي‌گويند. اين خود تبديل به يك دستگاه نشانه‌شناسي مي‌شود. منتظريم داستان همه زن‌ها را بشنويم؛ داستاني كه شرايط آمدن‌شان به مشهد را مهيا كرده است. با اين حال برخي شخصيت‌ها گنگ و الكن باقي مي‌مانند، همانند زري بلند (مسيح كاظمي) كه كنش جمع كردن پولش بدون گره‌گشايي باقي مي‌ماند يا فاطمه كه جليل مشهدي و كاري كه مي‌خواهد بكند از بطن ماجرا رها مي‌شود.
نادري، نويسنده مهمي در ادبيات نمايشي ايران است. نوشتار او بخشي از تاريخ درام‌نويسي ايران را رقم زده است؛ اما مساله اين است كه نادري به چه ميزان تفسيرپذير است، تفسيرپذيري از جنس شكسپير. پاسخ به اين پرسش مي‌تواند بسياري از چيزها را روشن كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون