لزوم وجود مشاورههاي پس از طلاق
اعتماد اشتباهي
دكتر ناصر قاسمزاد *
بحث مهمي كه بعد از طلاق و جدايي بايد به آن توجه شود، آشنايي و شناختي است كه مرد يا زن بايد از همسر دومشان داشته باشند. حقوقي كه فرزند دارد، بايد توسط فردي كه جايگزين پدر يا مادرش ميشود، رعايت شود. بحث شناخت خيلي مهم است. به طور مثال در واقعه مرگ كودك دو ساله در رشت كه روز گذشته اتفاق افتاد و منجر به مرگ اين كودك شد، اطلاعاتي كه ما ميبينيم با هم همخواني ندارند.
از يك طرف مادر بچه ميگويد كه اين مرد با بچه خيلي مهربان بوده و از طرف ديگر ضرب و شتمي كه نهايتا باعث مرگ كودك شده است. اين نشاندهنده اين است كه حتما مشكلي در رابطه بين اين ناپدري و فرزند وجود داشته است. حالا ممكن است مشكل مربوط به مسائل عصبي و عاطفي و اختلالات رفتاري باشد كه ميتواند در فرد پنهان باشد. چيزي كه مهم است شناسايي خصوصيات و رفتارهاي فردي است كه ميخواهد جايگزين شود. چرا كه علاوهبر زندگي خودمان، زندگي فرزندمان هم ميتواند در اين رابطه تحت تاثير قرار بگيرد. من معتقدم كه بايد در كنار مشاورههايي كه قبل و بعد و حين ازدواج
داريم، مشاورههاي حين طلاق و بعد از آن هم داشته باشيم و اين مشاورهها را در سرفصلهاي آموزشيمان قرار دهيم. بخواهيم يا نخواهيم بخشي از جامعه (كه الان در تهران آمار آن يك به سه و در برخي شهرستانها بيشتر و برخي ديگر كمتر است) با اين مساله مواجه هستند. ما بايد بتوانيم افراد جامعه را براي ورود به اين مرحله از زندگيشان آماده كنيم. چه بسا كه بعد از ازدواج مجدد ما شاهد ادامه روند تكراري ناسازگاري همسران باهم و طلاق مجدد و افزايش بچههاي بدسرپرست يا بيسرپرست هستيم.
زني كه از شرايط طلاق بيرون آمده، كولهباري از آسيب رواني را با خود حمل ميكند. اينكه دوباره بتواند به درستي به كسي اعتماد كند، سخت است. در آموزشهاي بعد از طلاق بايد يكي-دو سال بعد از طلاق را سال بحران، سال كنار آمدن با شرايط و سال پيدا كردن خود بناميم. بايد آموزشهايي به اين افراد داده شود كه بتوانند خودشان را بازيابي كنند و اگر خواستند وارد رابطه ديگري شوند، از همان سوراخ گزيده نشوند.
زن مثل مرد نميتواند نانآور خانواده باشد. مگر اشتغال براي پسران ما وجود دارد كه براي بانوان ما وجود داشته باشد؟ بسياري از زنان ما بعد از جدايي و طلاق بايد به خانه پدري و مادري برگردند و دوباره مثل يك دختر ۱۸ ساله با او برخورد ميشود و اگر هم بخواهد زندگي مستقلي
براي خودش تشكيل دهد، با مشكلات اقتصادي مواجه ميشود.
نتيجه اين مشكلات اقتصادي اين ميشود كه اين زن به مردي نياز پيدا ميكند كه حامي مالي او باشد. اگر اين فرد آموزشهاي لازم را نديده باشد، ممكن است دوباره به فرد اشتباهي اعتماد لرزاننده و شكنندهاي كند. اين ميتواند در كوتاهمدت فرد را با شكست مجدد مواجه كند كه برخي از مواقع آسيب آن چيزي مثل مرگ اين كودك دو ساله ميشود كه جبرانناپذير است. به نظر ميآيد شرايط اجتماعي و اقتصادي جامعه براي خيلي از افراد انتخاب و گريزي جز اين نميگذارد.
* روانشناس و دبير انجمن حمايت از سلامت، بهداشت و روان جامعه