امريكا بيش از تاريخ
و جغرافيا نيازمند درك
جهان بيني ايراني است
محسن بهاروند*
كاش سياستمداران ميتوانستند براي يك روز خود را به جاي ديگري فرض كنند. مثلا آقاي ترامپ خود را به جاي يك ديپلمات ميانهرو و صلحدوست ايراني قرار ميداد. عموم ديپلماتها آموزش ميبينند كه چگونه منافع ملي خود را با روشهاي صلحآميز حفظ كنند. جنگ و دفاع آخرين راه و برشي عرضي بر جريان حل و فصل صلحآميز اختلافات است. گرچه ميتواند ناخوشايند باشد ولي گاهي براي دفاع گريزي از آن نيست. روش ديپلماتيك اصول و جزيياتي دارد كه وارد آن نميشوم ولي اصولا يك ديپلمات سعي ميكند تا جايي كه امكان دارد با يك پيشنهاد معقول و در نهايت يك راهحل ميانه منافع ملي كشور خود را تامين كند. البته مشروعيت يك اقدام براي تامين منافع بستگي به احترام به اصول و ارزشهاي جامعه بين المللي و در سطح داخلي توسط هر دولت، اصول و ارزشهاي مشترك يك جامعه خاص دارد. منابع مشروعيت عمل سياسي در ايران بيش از آنكه منافع محور باشد اصول محور است. اين اصول برخاسته از اسلاميت و ايرانيت به صورت همزمان است. يكي از نقاط تلاقي ايدئولوژي و ناسيوناليسم ايراني عدم تسليم در مقابل زورگويي و تحميل است. اين يك شعار يا يك مساله صرفا ذهني نيست بلكه به تحقيق اين واقعيت را ميتوان در سخن همه سياستمداران ايراني ديد. يك جهانبيني قوي و زنده كه برگرفته از تفكر شيعي و ميهندوستي ايراني است. رفتار ترامپ و تيم او درست خدشه به اين اصول را هدف قرار داده است. در تفكر يك ديپلمات يا سياستمدار ايراني در چنين حالتي تامين هيچ منافع مادي و ملموسي نميتواند به قيمت نقض اين اصول تمام شود. اين روش دولت امريكا اشتباه و هيچگاه به نتيجه نخواهد رسيد. پس از اين كليات، حال، آقاي ترامپ سعي كند خود را به جاي يك ديپلمات ايراني بگذارد كه قصد دارد ابتكاري ديپلماتيك براي حل و فصل اختلافات بين ايران و امريكا به مقامات بالادست خود ارايه كند. او نميتواند خود و مقامات كشور خود را گول بزند ابتدا مجبور است به واقعياتي اشاره كند تا ابتكار او خريداري داشته باشد. پس از روي كار آمدن دولت ترامپ در امريكا اقداماتي بدون روتوش توسط آنها صورت گرفته است كه او ناچار بايد به آنها اشاره كند. از جمله:
1- دولت ترامپ برجام را توافقي نامناسب ميداند و به آن پايبند نيست. يا حداقل پايبندي كامل به آن را در يك حالت معلق نگه داشته است. هنوز زمان زيادي از امضاي اولين توافق چندجانبه در مورد يك موضوع عيني بين ايران و امريكا پس از نزديك به چهار دهه نگذشته است كه امريكا همه سعي خود را در نابودي آن بهكار گرفته است پس چگونه ميتوان در مورد توافق ديگري به او اعتماد كرد؟
2- امريكا با فروش مقادير بسيار زيادي سلاح به همسايگان ايران قصد دارد توازن قوا در خليجفارس را برهم بزند كه خود خطري بالقوه براي حفظ صلح و ثبات در اين منطقه است.
3- امريكا علاوه بر فروش سلاح و برهمزدن توازن قصد ايجاد محدوديت در توان دفاعي بومي ايران را دارد و خواستار ايجاد محدوديت براي آن است.
4- امريكا ادعا ميكند كه خواهان ايجاد امنيت، صلح و ثبات در خاورميانه است ولي نه تنها براي ايران به عنوان بزرگترين كشور اين منطقه سهمي در امنيت و ايجاد صلح و ثبات اين منطقه قايل نيست بلكه خواستار بي ثباتي آن هم هست. اصولا امريكا سهمي در اقتصاد، قدرت و امنيت براي ايران در منطقه خانه خودش قايل نيست.
5- جوانان ايراني در سوريه در مبارزه با داعش و گروههاي افراطي سر بريده ميشوند ولي دولت امريكا آنها را تروريست مينامد و در عوض كشورهايي كه حتي خود اعتراف كردهاند كه ايدئولوژي آنها منبع الهام تروريسم است و كمك تسليحاتي و مالي به تروريست ميكنند را دوستان و متحدين خود ميداند و به آنها عليه ايران كمك ميكند.
6- آقاي ترامپ در سخنراني رسمي خود واقعيات تاريخي و احساسات ملت ايران را ناديده گرفته و براي آزار آنها نام تاريخي خليجفارس را تغيير ميدهد. او اصولا احترامي براي ملت ايران قايل نيست.
7- امريكا و ترامپ تهديد روزمره ديگران عليه ايران را نشنيده گرفته و حتي مجاز ميداند ولي پاسخ لفظي متقابل از سوي ايران به اين تهديدات را مجاز ندانسته و آن را تهديد عليه منافع ملي امريكا ميداند. حداقل احساسي از انصاف و عقلانيت در روش او ديده نميشود.
حال آقاي ترامپ به عنوان يك ديپلمات فرضي ايراني اين واقعيات هفتگانه روشن و اقدامات ديگر عليه كشور خود را در نظر بگيرد و ببيند پاسخي غير از «نه» از طرف مقامات و كارشناسان كشورش به ابتكار خود براي يك ارتباط ديپلماتيك در جهت حل و فصل اختلافات به صورت پايدار و توام با حسننيت و اعتماد متقابل را دريافت خواهد كرد؟
اقدامات دولت ترامپ ضربه بزرگي به ابتكارات ديپلماتيك بود. اكنون ديپلماتها و حقوقدانان در رابطه با دولت امريكا حالت پزشكي را دارند كه بالاي سر بيماري لاعلاج ايستاده كه راهي براي درمان آن ندارند و چارهاي جز اظهار تاسف به خاطر اين وضعيت براي آنها نمانده است. وقتي احترامي در ميان نيست و زمينه مشتركي ايجاد نشده است، همچنين همه شواهد حاكي از عدم پايبندي طرف مقابل به عهود است. تلاش يك طرفه براي رسيدن به يك راهحل ميانه از ابتدا شكستخورده به نظر ميرسد. البته بايد اعتراف كرد كه درك جهانبيني ايرانيان براي كساني كه سعي ميكنند پايبندي به ارزشهاي جامعه بينالمللي را با مقدار دلاري كه در يك توافق بينالمللي به دست ميآورند مورد ارزيابي قرار دهند، كاري بس دشوار است.
* حقوقدان