پرداخت قبوض و خواجه شيراز
سيد عبدالجواد موسوي
۱- بالاخره بر اثر اصرار و پيگيريهاي مستمر محمدرضا اسدزاده مستند بزم رزم را ديدم؛ مستندي كه ديدنش بر همگان واجب است و بيش از همه بر مسوولان نظام جمهوري اسلامي و به ويژه بر آن دسته از مسوولان نظام كه هنوز تلقي و درك درستي از موسيقي و موسيقيدانها ندارند و گمان ميبرند از دل اين هنر جز بيتعهدي و بيايماني چيز ديگري بيرون نميآيد. چند سال پيش بزرگواري فرموده بود: مگر با تار و گيتار ميتوان جلوي هجوم دشمن را گرفت؟ همان موقعها نوشتم: به حسب ظاهر علاوه بر تار و گيتار با خيلي چيزهاي ديگر هم نميتوان جلوي توپ و تانك را گرفت اما در خيلي از جاهاي دنيا هنرمندان با همين ابزار و ادواتي كه در نظر شما فقط به كار لهو و لعب ميآيد حماسهها آفريدند و در دفاع از سرزمين شان سهم بسزايي داشتند و البته بودند هنرمنداني كه در راه دفاع از ميهن جان خويش را نيز نثار كردند. در پايان هم اشارهاي داشتم به نگاه برخي هنرمندان چپ افراطي كه هر نوع هنري را الا هنر ستيهنده و ايدئولوژيك مردود ميدانستند و نتيجه گرفتم كه اين نگاه متحجرانه به ظاهر دينمدارانه در بعضي از جاها چقدر همانندي دارد با آن نگاه ايدئولوژيك دينگريز. با ديدن مستند بزم رزم بار ديگر آن يادداشت را به خاطر آوردم و ديدم كه دعوا هنوز همان دعواي قديمي است. منتها كاري كه مستند بزم رزم ميتواند انجام دهد به مراتب كاريتر از يادداشت و اين حرفهاست. فيلم كاملا لحني مهربانانه و همدلانه با انقلاب دارد. هنرمندان نيز اگرچه گاه گلايه ميكنند اما در تمام طول فيلم سعي در اثبات برادري دارند و مدام به اهل سياست يادآور ميشوند كه آنها نيز اين آب و خاك را دوست دارند و از اول انقلاب تا به امروز جز به اعتلا و سرافرازي كشورشان به هيچ چيز ديگري نينديشيدهاند. اگر متوليان صدا و سيما اندكي-تاكيد ميكنم فقط اندكي- دست از محافظهكاري بردارند به راحتي ميتوانند اين فيلم را از تلويزيون پخش كنند. البته فيلم جاي نقد و بحث هم دارد. نكاتي كه شايد در جاي ديگري به آنها اشاره كنم اما فعلا اشارهام صرفا به ارزش محتوايي فيلم است كه هرچه بگويم كم گفتهام. درك درست و عميق فيلمساز جوان از شرايط خطير و حساس ما در منطقه و جهان بهشدت قابل احترام است و تحسينبرانگيز. راستي فيلم را در كنار حاجآقاي زائري ديدم. آن قدر سر ذوق آمده بود كه بعد از فيلم گفت: يك فكري بكنيم، براي نشستن و گفتوگو با هنرمندان و روشنفكران. يعني يك طرف منِآخوند بنشينم و طرف ديگر يك فيلمساز يا روشنفكر و بعد درباره ايران و جامعه امروز ايراني و دغدغههاي مشتركمان حرف بزنيم! خب، خدا را شكر. از نخستين نشانههاي خوب و تاثيرگذار فيلم همين ديالوگ حاج آقاي زائري است. اميدوارم همكسوتان جناب زائري نيز فيلم را ببينند و بعد از فيلم دلشان بخواهد با هنرمندان و روشنفكران همسخن شوند. ايدون باد!
۲- يك دوست قديمي داشتيم كه هر وقت در روزنامه فرصت نوشتن پيدا ميكرد همه مشكلات شخصياش را حل ميكرد. يعني اگر ستون ثابتي در اختيارش ميگذاشتند از فرداي آن روز شروع ميكرد در مقام دادخواهي و عدالتطلبي كه: اي اين چه وضعش است، چرا به شهر رسيدگي نميكنيد، فيالمثل يك ماه است در خيابان فلان چاله را كندهايد اما پرش نميكنيد يا اينكه: چرا بايد دم به دقيقه برق فلان منطقه قطع شود و... الخ. آنها كه از نزديك آن بزرگوار را ميشناختند خوب ميدانستند كه منظور آن بنده خدا از مردم دقيقا خود ايشان است و آدرسها هم به محل سكونت ايشان مربوط ميشود. با اينكه با آن دوست قديمي سالها همنشين بوديم اما هيچوقت كمال ايشان در ما اثر نكرد كه نكرد. البته تا دلتان بخواهد بر سر حق و حقوق ديگران در رسانههاي واقعي و مجازي و رسمي و غيررسمي دعوا راه انداختهايم و چوبش را هم خوردهايم. اين مقدمه كوتاه را از اين باب عرض كردم كه اگر ميگويم بر سر قبض آب و برق و تلفن و گاز و قسط بانك با مردم مهربانتر باشيد، قصد و غرضم دفاع از حق و حقوق خودم نيست. اگرچه خودم نيز بارها مورد لطف هموطنان شريف و غيور و وظيفهشناس قرار گرفتهام اما حقيقتا از منظر و موضع دفاع از حق و حقوق خودم نميگويم. قديمترها به خاطر دارم وقتي ميخواستند تلفن يكي را قطع كنند اولا بستگي به مبلغ قبض داشت. يعني مبالغ اندك اصلا مورد توجه نبود و در قبضهاي بعدي لحاظ ميشد. دوم اينكه دو سه باري تذكر ميدادند و به اندازه كافي مهلت، تا امت هميشه در صحنه اگر در تنگنا قرار دارند خيلي به زحمت نيفتند اما حالا اصلا امان نميدهند تا اصلا چند و چون كني. قبض برق با قيمت نجومي ميآيد در منزل شما. زنگ ميزني كه: آقا يا خانم محترم! فكر نميكنيد اشتباهي صورت گرفته؟ اينجا منزل مسكوني است و نه كارخانه قند فريمان، آخر اين چه مبلغي است؟ ميگويند: شما براي اينكه برق منزلتان قطع نشود پول را پرداخت كنيد تا بعد مامور بيايد و به وضع شما رسيدگي كند. يا اينكه دو ماه از قسط بانك مسكن شما پرداخت نشده. آن قدر اساماسهاي تهديدآميز برايتان ارسال ميشود كه روح و روانتان به هم ميريزد و از آنجايي كه آدميزاد ناخواسته اهل قياس است با خودتان ميگويد: آيا با آنها كه ميلياردها تومان به بانكها بدهكارند هم چنين برخوردي ميشود يا اينكه طبق يك قاعده قديمي: هرچه سنگ است نصيب پاي لنگ است و كسي را با محتشمان كار نيست. البته قصد جسارت نيست. ما خوب ميدانيم كشور در چه وضعيتي قرار دارد، معذوريتها و محدوديتهاي دولت محترم را هم به خوبي درك ميكنيم، همانا از وظيفه خود كه كمك به دولت در حد وسع خويش است نيز به خوبي آگاهيم اما بزرگواران و عزيزان: اگر اندكي لطف و مهرباني را چاشني قانونمداريتان كنيد به صلاح مملكت و مملكتداران است. ما كه نگفتيم، خواجه شيراز فرمود:
ساقي به جام عدل بده باده تا گدا
غيرت نياورد كه جهان پربلا كند