• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3945 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۱ آبان

تحقق عدالت

اسدالله امرايي

دلم مي‌خواست با تغييراتي كه در لي‌اوت روزنامه پيش آمده من هم تغييراتي در نحوه ارايه اين ستون بدهم و هر بار يك نويسنده يا مترجم را با آثارشان معرفي كنم بدون رعايت تقدم و تاخر آثارشان كه با جديدترين كار آغاز مي‌شود. البته با تخت پروكوس اقتصاد كلمات دستم خيلي باز نيست...
«بابا ول كنيد! باور كنيد اين‌جا خداست خدا. بياييد دسته جمعي بكوچيم. اين شعر جديدم نبودها. اما شما فرض كنيد بود. برا پنج‌شنبه هيچ‌كس هيچ قراري نمي‌گذاره و همگي مهمان منيد از صبح‌گاه تا شام‌گاه در هواي تازه در كوه و در و دشت.
دشتش را الكي گفتم براي وزنش.» مجموعه هيولاهاي خانگي فرشته احمدي، تركيبي از هشت داستان است كه نام كتاب يكي از داستان‌هاي مجموعه است.
اشباح تابستاني، هري هميشه گم مي‌شود، مراقب افسانه‌اي اسب‌ها، كوران، كينه‌ورزي از سر اداي وظيفه، آزمودن زندگي در كنار رودخانه كن، مانداب.
در هشت داستان مجموعه، نويسنده سراغ آدم‌هايي رفته كه شايد بارها بي‌توجه از كنارشان رد شده‌ايم. ساراي همه، پري فراموشي و جنگل پنير در انتشارات ققنوس و گرمازدگي در نشر افق منتشر شده است و هيولاهاي خانگي را نشر ثالث. فرشته احمدي در عرصه داستان و نقد از نويسنده‌هاي خوش‌قلم است.
گرمازدگي مجموعه شش داستان است. «من كه تا حالا نشنيده بودم آدم‌هاي كم‌حرف به خودشان بگويند كم حرف. چون به نظر خودشان هر چه را كه لازم است مي‌گويند اما برعكسش آدم‌هاي پرحرف مي‌دانند پر حرفند و دايم اين را مي‌گويند كه طرف بگويد نه بابا اختيار داري بفرما ما كه داريم لذت مي‌بريم.»
گرمازدگي عنوان يكي از داستان‌هاي مجموعه است. بي سر و پا، لانه اسكواتر، ميرزا بنويس، نقطه كور و جدول اصلاحات داستان‌هاي ديگر مجموعه هستند. «همه ما نصف عمرمان را زندگي مي‌كنيم، نصف ديگرش را مي‌خوابيم.
همان موقع هم كه بيداريم، حواس‌مان هيچ جا نيست. نمي‌فهميم روزهاي‌مان چطوري مي‌گذرند. تو داري با خودت چكار مي‌كني؟ مي‌خواهي لحظه لحظه عمرت را زندگي كني؟ شب‌ها بخوابي و روزها خواب خواب ديدن... با خودت مهربان‌تر باش.» رمان پري فراموشي كتاب برگزيده جايزه جوانمرگ و مستقل روزي روزگاري شد كه مديا كاشيگر مترجم و نويسنده دبيرش بود و تلاش زيادي براي حفظش به خرج داد.
«ياد پدر مي‌افتم كه به مادر مي‌گفت بي‌خيال و مادر كفري مي‌شد. داد مي‌زد تو هم از تمام صفات خوب و بد، اين يكي را چسبيده‌اي. تمام نگراني‌ها را گذاشته‌اي براي من. چون مي‌داني خوب از پس‌شان برمي‌آيم و خودت سهم بي‌خيالي طي كن را برداشته‌اي.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون