گروه فرهنگ و هنر
به مناسبت 22 آبان برابر با 13 نوامبر، نودودومين سالگرد درگذشت حسن مقدم، نمايشنامهنويس نوگراي ايراني نام «حسن مقدم» در ايران با نمايشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» همراه و قرين است. اين نويسنده و نابغه ادبي ايراني در سال 1277 خورشيدي در تهران متولد و در سال 1304 در حالي كه بيست و هفت سال و هشت ماه از عمرش نگذشته بود به بيماري سل دچار شد و در شهر لوزان سوييس درگذشت و در همانجا، در غربت به خاك سپرده شد. از او دو نمايشنامه تحت عنوان «جعفرخان از فرنگ برگشته» و «ايراني بازي» باقي مانده است كه براي نخستين بار در سال 1301 در تالار گراندهتل لالهزار به اجرا درآمد كه سرآغاز نوگرايي در ادبيات نمايشي ايران شد.
نخست از «حسن مقدم» و شرح حال او بگوييد؟ چرا او در ادبيات نمايشي ايران شخصيت مهمي است؟
حسن مقدم، فرزند احتسابالملك، رجُل و سياستمدار قاجاري است كه چهره نام آشنايي در دوران خود بوده، اما «حسن» فرزند او به دليل ايجاد نوعي از جريان نمايشنامهنويسي در ايران شهرت بهسزايي پيدا كرد كه از آنرو ميتوان به عنوان رويكردي به «تئاتر ملي» و «درام ايراني» ياد كرد. اين اتفاق در دوران خود از اهميت والايي برخوردار بود.
منتقدان ادبي سال 1300 خورشيدي را در ايران دوران تحولات بزرگ ادبي ميدانند كه «شعر نو»، «داستاننويسي» و «نمايشنامه نويسي» در آن دوره اتفاق افتاده است و از اين حيث گذار «سنت به مدرنيته» را به خوبي ميتوان در اين آثار مشاهده كرد. اتفاقا درست در همين ايام است كه نخستين نوشتهها تحتعنوان «نقد تئاتر» توسط «خان ملك ساساني»، «سعيد نفيسي» و ديگران به طبع و نشر ميرسد و هنر «تئاتر» به عنوان دستاورد تجددخواهي و مشروطهگرايي حيات تازهاي را براي خود رقم ميزند.
حسن مقدم در تهران در مدرسه آلماني تحصيل كرد و سپس رهسپار سوييس شد. ليسانس علوم سياسي گرفت و به استخدام وزارت خارجه درآمد، سپس وابسته سفارت ايران در استانبول شد و در آنجا بود كه با «ابوالقاسم لاهوتي» شاعر آزاديخواه ايراني آشنايي پيدا كرد و پس از فراگيري زبان فرانسه مدتي به مصر رفت و در كشور مصر بود كه گويا روزي كه به معبد و آرامگاه يكي از فراعنه مصر كه موميايي شده بود رفت، در همان دخمه هواي آلوده به ريههاي او سرايت كرد و به بيماري لاعلاج سل در آن دوران دچار شد و در بيست و هفت سالگي در سوييس با وجود مداواي بسيار، ناكام از دنيا رفت و جامعه ادبي و نمايشي ايران را از خلق آثار ديگر به جز دو نمايشنامه معروف محروم ساخت.
او به عبارتي نهالي پرمايه بود كه به ناكامي نشست...
از شواهد و قرائن چنان بر ميآيد كه او از منورالفكران و روشنفكران دوره خود بود؟
با وجود همه جواني و ناكامي او عمر كوتاه ولي پرثمري داشت. با بزرگاني همچون «آندره ژيد»، «مازاريك، سياستمدار چك و نخستين رييسجمهوري آن كشور»، «رومن رولان»، «هانري ماسه» دوستي و مكاتبه داشت. با استراوينسكي، آهنگساز معروف روس آشنا بود و «ژرژ پتيويف» كارگردان بزرگ تئاتر دوستي و مصاحبت نزديك داشت. مقدم آثار خود را به زبانهاي فارسي و فرانسه مينوشت و با نامهاي مستعار، «علي نوروز»، «ميرزاحسن»، «ميرزا چغندر» مطالب خود را منتشر ميساخت.
در ايران نيز هنگام بازگشت به همراه عدهاي از دانشجويان تحصيلكرده فرانسه «انجمن ايران جوان» را تشكيل داده و در سال 1301 خورشيدي در دارالفنون تهران نطق مفصلي درباره تئاتر در ايران انجام داد كه سابقه نداشت و باعث شهرت بسيار او شد.
همچنين با نامداراني همچون دكتر علي اكبر سياسي، مشفق كاظمي، علي سهيلي، حسن ميكده همكاري داشت و در همين سالها سلسله مقالاتي تحت عنوان «مكتوب از تهران تا قاهره» نوشت كه در نامه ايران چاپ شد كه در آن مقالات از اوضاع اجتماعي و سياسي و اقتصادي اغلب كشورهاي جهان سخن گفت و توجه همگان را به خود معطوف داشت.
الغاي كاپيتولاسيون، احداث راهآهن، ترويج تحصيلات اجباري و رايگان، تاسيس مدارس متوسطه، اعزام دانشجويان به فرنگ، تاسيس موزهها و كتابخانهها و تئاتر، رفع موانع ترقي آزادي بانوان، از جمله سرفصلهايي بود كه در مرامنامه «كانون ايران جوان» كه حسن مقدم يكي از اعضاي مؤثر آن بود به چشم ميخورد و همين ديدگاهها بود كه او را در زمره نام آوران آن عصر قرار داد.
نمايشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» چه تفاوتي با نمايشنامههاي قبل از خود داشت؟
نخستين خدمتي كه نمايشنامه جعفرخان كرد اين بود كه قشر تحصيلكرده را كه آن زمان رغبت چنداني به تئاتر نداشتند و آن را بيشتر مطربي ميدانستند به تئاتر كشاند. در اين نمايشنامه خانواده به مثابه كوچكترين نهاد اجتماعي به عنوان تمثيل جامعهشناسي ايران آن روزگار مورد بررسي قرار ميگيرد. تجدد و سنت در تقابل هم به تحليل و نقد و مكاشفه كشانده ميشوند. به روايتي ادبيات نمايشي همواره عرصه رويارويي «خود» و «ديگري» است. او از اين تضاد و چالش دراماتيكي بهره برد و به سادهترين روش، هم اخلاق فرنگي را تقبيح كرده و هم خرافات و سنتهاي غلط را مورد انتقاد قرار ميداد؛ به روايتي نمايشنامه او، توپ پرسروصدايي بود كه تجدد و سنت را يكجا ميكوبيد.
جعفرخان پس از تحصيلات عاليه از فرنگ به ايران برگشته، اما وقتي خانواده با او مواجه ميشوند، او تغيير شكل و ماهيت داده و به قولي از اين رو به آن رو شده است. تضاد فرنگيمآبي و زندگي سنتي يكي از بحثهاي رايج آن دوران بود كه بسيار جدي و حايز اهميت بود. عدهاي از «سر تا ناخن پا» پيشنهاد غربي شدن را داشتند و عدهاي وفاداري به سنتهاي قديمي و عدهاي نيز فيمابين را ترجيح ميدادند...
نمايشنامه ساختمان محكمي دارد، ساده و روان است. شخصيتها كافي و به اندازهاند. ادبيات مردمي و ديالوگها بجا و مناسب به كار گرفته شدهاند. ضربالمثلها چاشني مناسبي براي پيشبرد دراماتيك ماجرا هستند. تضادهاي فرهنگي در موقعيتي نمايشي به درستي جاسازي شدهاند...
ظاهرا نيما يوشيج، پدر شعر نو هم نقد و نظري به اين نمايشنامه داشته است؟
نهتنها نيما بلكه اكثر روشنفكران آن دوره از خلق و بروز چنين نمايشنامهاي استفاده كردند. تالار گراند هتل كه محل اجراي اين نمايش بود مالامال از تماشاگر شده بود. روزنامههاي وقت مطلب و نقدهاي زيادي راجع به آن نوشتند. همين استقبال و اقبال هم باعث شد كه اين نمايشنامه در همان سال در مطبعه فاروس تهران چاپ شود. اين متن در سال 1926 به زبان فرانسه به چاپ رسيد. يكي از راههاي ارج نهادن و به كار گرفتن تئاتر مردمي همين رويكرد به مفاهيم و مسائل مبتلا به هر جامعه است كه حسن مقدم به خوبي از عهده اين مهم برآمده بود.
اما نيما يوشيخ نيز اين متن را پسنديده و درباره آن نوشته است: با كمال اختصار رنگ ميزند، شيوه آب و رنگ كاري امپرسيونيستها را دارد. زود گرفته و همانطور كه گرفته است بيغل و غش تحويل ميدهد. اعمال و حركات پا بهپاي طبيعت است با فكر و درونهاي اشخاص پيوستگي تماس بارز دارد. چيزي نميتوان به آن افزود يا از آن كاست. اين پاكيزگي كار و حفظ تعادل بين اعمال و حركات و گفتار و افكار شخص مكرر ديده شده. ميدان ميدهد كه تماشاچي به عمق دست بيندازد. اين از خواص كار اوست.
چرا عنصر اين يادمان را «حسن مقدم»، «غريبهاي در وطن» خوانده ايد؟
گمان ميكنم جامعه ما هنوز قدر اين نويسنده را ندانسته و اهميت خدمات او را به اندازه كافي درنيافته است. او اديبي صاحب نظر بوده، نقد و ادبيات داستاني را به خوبي ميشناخت. افكار بالنده و مترقي داشت. هنگامي كه پزشكان به او گفتند كه عمر زيادي نخواهد كرد تاسف بسيار خورد كه چه نمايشنامهها و رمانها و چه ننوشتهها و انتشار ندادههايي را دارد كه مرگ به او امان نداد. چه اميدهايي را كه به خاك سرد واگذاشت و رفت. آري، حسن مقدم، اميدي بود كه به نااميدي تبديل شد... ax