• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3954 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۳ آبان

سازمان انتقال خون خاطره مشترك فاجعه‌ها؛ از رودبار تا كرمانشاه

تجمع اُ منفي‌ها در خيابان وصال

زهرا چوپانكاره

 «تا به حال اين همه اُ منفي يك‌جا نديده بودم.» يكي از مراجعان به سازمان انتقال خون شعبه وصال اين را مي‌گويد و مي‌گذرد، يكي از صدها نفري كه شماره نوبت‌شان را روي برگه‌هاي نازك كاغذي در دست دارند و منتظرند. ساعت 2 بعدازظهر روز دوشنبه، شماره نوبت‌دهي از عدد يك هزار و 300 گذشته است و تا شماره 560 توانسته‌اند نوبت انتظارشان را از حياط انتقال خون به داخل ساختمان ببرند. صبح روز گذشته سخنگوي سازمان انتقال خون از دارندگان گروه‌هاي خوني منفي به ويژه «اُ‌منفي» دعوت كرد تا براي كمك به مردم زلزله زده جهت اهداي خون به مراكز انتقال خون سراسر كشور مراجعه كنند و ساعتي پس از آن تجمع انواع گروه‌هاي خوني به خصوص گروه‌هاي خوني منفي براي اهدا آغاز شد. هم‌زمان با اعزام نيروهاي امداد و نجات به مرزهاي غربي كشور، بخشي از ساكنان تهران راهي مركز پايتخت شدند تا خون‌شان را به منطقه زلزله‌زده ارسال كنند.

راننده گفت: «شما چهارمين نفري هستي كه دارم به سازمان انتقال خون مي‌برم. » از روي همين يك جمله مي‌شود ابعاد آدم‌هاي ايستاده در صف را مجسم كرد. اين هجوم جمعيت به سوي ساختمان وصال تبديل شده است به يكي از صحنه‌هاي آشناي پايتخت در زمان بحران‌هاي بزرگ كشور. جمعيت داخل محوطه سازمان روي رديف صندلي‌ها، پله‌ها و كناره باغچه نشسته‌اند، همه كاغذ به دست و همه گاهي از جا بلند مي‌شوند و به سمت در ورودي ساختمان مي‌روند تا ببينند براي اهداي خون چقدر ديگر بايد انتظار بكشند. برخي از اين آدم‌ها براي بار چندم است كه آمده‌اند، در صف نشسته‌اند و انتظار مي‌كشند تا خون بدهند، كساني كه از دهه 60 تا همين حالا خاطره زلزله‌هاي بزرگ با خاطره‌شان از اهداي خون گره خورده است. كاظم، 48 ساله از زلزله رودبار تا همين حالا مدام در اين صف‌هاي اهداي خون حضور داشته: « من سالي دو سه بار به خاطر سلامتي‌ام خون اهدا مي‌كنم اما در زمان بحران هم براي كمك خون مي‌دهم. زمان زلزله رودبار سرباز بودم، همان موقع كه خبرش رسيد رفتم و خون دادم، بعد در زلزله بم براي اهدا رفتم. در روزهاي ديگر سال حس مي‌كنم وقتي خونم عوض مي‌شود انرژي تازه‌اي مي‌گيرم اما وقتي بحراني مانند اين زلزله پيش مي‌آيد خون مي‌دهم چون گروه خوني‌ام اُ منفي است و مي‌دانم كه به اين گروه خوني بيشتر نياز هست.» از زمان جواني و سربازي تا همين حالا زلزله كرمانشاه سومين زلزله‌اي است كه او را براي كمك به سازمان انتقال خون كشانده.

 

اهداي خون براي كاهش غم

داخل ساختمان مركز انتقال خون وصال جاي كساني است كه از مرحله اول صف انتظار عبور كرده‌اند و حالا در دومين مرحله منتظر نشسته‌اند تا براي مصاحبه اوليه و دريافت مشخصات‌شان براي رسيدن به مرحله آخر صداي‌شان بزنند. از اين مرحله كه بگذرند مي‌توانند پشت در سالن خون‌گيري بنشينند تا برسند به مرحله آخر و بعد با آستين‌هاي بالازده و پنبه‌هاي چسبيده روي جاي سوزن از روي تخت‌ها بلند شوند، اين جاي سوزن پاداش ساعت‌ها انتظار در صف است.

كاركنان سازمان انتقال خون، براي چندمين بار است كه اين صف‌هاي دور و دراز را مي‌بينند. حميد طاهري، 20 سال است كه در اين سازمان كار مي‌كند، سوپروايزر بخش است و تا به حال سه بار از هجوم جمعيت براي اهداي خون شگفت‌زده شده: زلزله بم، ريزش ساختمان پلاسكو و زلزله كرمانشاه: «در زمان بحران احساسات مردم خيلي بالاست، يكي از وظايف‌مان اين است كه نگذاريم اين ميزان احساسات در كار خللي ايجاد كند يا باعث درگيري شود. مردم و اهداكنندگان خون ولي‌نعمت ما هستند. بايد هم پذيراي اين احساسات باشيم و هم روند درست كار را پيش ببريم.» احساسات همان عاملي است كه ناگهان ساختمان وصال را تبديل مي‌كند به قلب پايتخت، انگار شهرونداني كه خبرهاي فاجعه را مي‌شنوند ناخودآگاه به اين سمت مي‌آيند تا با اهداي خون كمي از بار غم را از روي دوش خودشان بردارند. يكي از نمونه‌هاي روشن اين اتفاق پس از ريزش ساختمان پلاسكو رخ داد. جايي كه ابعاد فاجعه به صورت تقريبي مشخص بود و به گفته طاهري آنقدري هم احتياج به اهداي خون در ميان نبود: «ما تمام طول سال احتياج به خون داريم اما چون مردم در جريان ريز مسائل بهداشت و درمان نيستند بيشتر در هنگام اتفاقات بزرگ براي اهداي خون مي‌آيند. مثلا در مورد ساختمان پلاسكو ما به آن صورت احتياجي به خون نداشتيم، جمعيتي كه داخل ساختمان مانده بود يا ميزان مجروحان حدودا مشخص بود اما مردم براي اهدا مي‌آمدند. يك بخشي از اين موج به دليل شبكه‌هاي اجتماعي است كه سبب موج مي‌شود. مثلا در مورد همين زلزله كرمانشاه هنوز ابعاد فاجعه كامل مشخص نشده، قرار است مجروحان بيشتري برسند، اما اين موج سبب مي‌شود كه امروز ما شاهد هجوم جمعيت باشيم و فردا ديگر اين همه آدم نمي‌آيد. جريان اهداي خون بايد يك جريان مستمر باشد، چون اين خون‌ها را تا يك زمان مشخصي مي‌توانيم نگه داريم. اما به هر حال بايد اين احساسات را در نظر بگيريم چون در چنين مواقعي آدم‌ها فكر مي‌كنند كمترين كاري كه مي‌توانند بكنند اين است كه خون اهدا كنند.» او مي‌گويد كه بايد اطلاعات دقيقي در اختيار مردم قرار بگيرد تا با همه راه‌هاي كمك‌رساني و نحوه اين كمك‌ها آشنا شوند اما چون اين اهداكنندگان سرمايه سازمان انتقال خون هستند، با آنها به گونه‌اي برخورد نمي‌كنند كه دلسرد شوند، حضور اين اهداكنندگان در مواقعي مانند زلزله كرمانشاه (با وجود منابع كافي خوني) الزامي است: «به هر حال در مواقعي مانند اين زلزله ما بدترين شرايط را در نظر مي‌گيريم تا مطمئن شويم كه خون كم نمي‌آوريم. همين فراخوان امروز گروه خوني «اُ منفي» براي همين است، احتمال افزايش مجروحان در نظر گرفته شده و براي بحراني‌ترين حالت آماده مي‌شويم.» در ميان اين هجوم جمعيت يكي از اصول كار اين است كه مانند هميشه از سلامت خون‌هاي اهدايي اطمينان پيدا كنند: «از اصول كار ما اين است خون كافي و سالم بگيريم. هيچ مرحله‌اي از كار حذف نمي‌شود، در پشت صحنه انتقال خون هميشه همان كنترل‌هايي كه بايد، انجام مي‌شوند تا مطمئن شويم كه خون سالم را انتقال مي‌دهيم.»

براي طاهري هنوز واضح‌ترين خاطره از هجوم جمعيت براي اهداي خون مربوط مي‌شود به زلزله بم: «زلزله بم بحران بسيار شديدي بود، بسيج بسيار گسترده‌اي انجام شد و اين هجوم جمعيت براي اهداي خون روزها طول كشيد. اما هر حادثه‌اي ابعاد خودش را دارد. من ديشب تا صبح شيفت بودم اما به خاطر زلزله كرمانشاه همچنان در محل كار ماندم تا كمكي باشم. وقتي مردم با اين همه احساسات مي‌آيند ما هم كه كارمان همين است اگر در سازمان انتقال خون حضور داشته باشيم خيال‌مان راحت‌تر است.»

مهرباني را در طول سال تقسيم كنيد

شهلا نجفي، كارشناس پرستاري 18 سال است كه در سازمان انتقال خون كار مي‌كند: «نخستين بحراني كه به خاطر دارم زلزله بم بود. هجوم مردم خيلي زياد بود، تقريبا تا يك هفته يا ده روز به همين شدت درگير بوديم. از لحظه اول زلزله كه آماده‌باش دادند تا 24 ساعت اول كامل سرپا بوديم، آن موقع من جزو تيم خون‌گيري بودم. مردم نمي‌دانستند بايد چه كار كنند، فقط مي‌آمدند سمت پايگاه‌هاي اهداي خون. همان موقع هم خيلي اعلام شد كه فرآيند اهداي خون را به روزهاي ديگر موكول كنيد چون ظرفيت سازمان براي اين همه مراجعه كافي نيست اما باز هم اثري نداشت، مردم مدام مي‌آمدند چون فكر مي‌كردند اين كمترين كاري است كه مي‌توانند انجام دهند. فكر مي‌كردند اگر نمي‌توانند بروند به سمت محل زلزله پس بايد يك جوري اين را جبران كنند. شايد من هم اگر در سازمان انتقال خون كار نمي‌كردم همين واكنش را داشتم چون واقعا هدف همه كمك است.» اين هجوم مهرباني البته كار آنها را سخت‌تر از هر زمان ديگري مي‌كند: «ما در شروع فصل سرما هستيم، زماني كه اهداي خون نسبت به ساير روزهاي سال كمتر مي‌شود. ما نياز به اهداكنندگان مستمر داريم، كساني كه فقط به خاطر زلزله اين كار را نكنند. نگهداري خون زمان خاص و محدود دارد و براي همين بايد مراجعه مداوم داشته باشيم. امروز هم اولويت براي گروه‌هاي خوني منفي است.»

اما اين روند اهداي خون روي ديگري هم دارد. براي او كه نزديك به دو دهه است در اين سازمان مشغول به كار است صف‌هاي اهدا هميشه هم مترادف فاجعه نيست: «يكسري كمپين‌هايي هستند كه مردم راه‌اندازي مي‌كنند، خودشان قرار مي‌گذارند و بعضي روزها يكهو حدود هزار نفر مراجعه مي‌كنند كه با هم براي اهداي خون قرار گذاشته‌اند. يعني هميشه هم اين نيست كه فقط به خاطر بلايا و بحران باشد. »

 

قبلا تعداد كشته‌ها فقط يك عدد بود

هرچه از نيمه روز بيشتر مي‌گذرد تعداد كساني كه خودشان را به ساختمان وصال مي‌رسانند هم اوج مي‌گيرد. زن 50 ساله‌اي از در نيمه‌باز ساختمان خارج مي‌شود و مي‌گويد كه به دليل آندوسكوپي‌اي كه به تازگي انجام داده ازش خون نگرفته‌اند. يكسري با آگاهي از زمان درازي كه بايد در صف بنشينند شروع كرده‌اند به معاشرت، خبرهاي زلزله را براي هم مي‌خوانند، در مورد ساعت و مركز لرزش اطلاعات‌شان را ردوبدل مي‌كنند و دوستي‌هاي موقت‌شان تا زمان نوبت اهداي خون گرم اين صحبت‌ها مي‌گذرد. يك سوي ديگر آنهايي كه سن‌وسال كمتري دارند و تا به حال گذرشان به سازمان انتقال خون نيفتاده بوده را مي‌توان به راحتي تشخيص داد، با سوال‌هاي مكرر به سراغ بقيه مراجعان مي‌روند و مي‌خواهند بدانند كه چطور مي‌توانند خون بدهند. سه نفرشان دختران دانشجوي سال اول باستان‌شناسي دانشگاه تهران هستند. در فاصله بين دو كلاس خودشان را رسانده‌اند به خيابان وصال كمي سردرگم كه بايد كارت شناسايي هم داشته باشند يا نه. زهرا شماره 972 را در دست گرفته و نمي‌داند چقدر بايد منتظر باشد. اهل مشهد است، فروردين همين امسال خودش وحشت زمين‌لرزه را تجربه كرده: «زلزله اصلي 10 صبح آمد، ساعت 1 شب يك لرزش شديد شد. تا صبح مدام پس‌لرزه بود. توي مشهد جو، جوري شده بود كه همه از هم حلاليت مي‌طلبيدند، فكر مي‌كردند شب همه‌چيز خراب مي‌شود.» زلزله بم براي اين دختران 18 ساله قصه‌اي است كه از بقيه شنيده‌اند. خيلي كوچك‌تر از آن بوده‌اند كه خاطره‌اي از يكي از بزرگ‌ترين بحران‌هاي كشور داشته باشند. حالا مي‌گويند كه به سبب وسعت زلزله و تعداد زياد شهرهايي كه درگير شده‌اند دل‌شان خواسته كه كمك كنند. دختراني كه از همين ماه پيش پا به دانشگاه گذاشته‌اند، مي‌گويند كه اين زلزله براي‌شان دغدغه‌اي جدي است چون حالا دارند در دانشگاهي درس مي‌خوانند كه از همه ايران در آن دانشجو هست. دوست زهرا مي‌گويد: «قبلا مي‌گفتند اين تعداد آدم در زلزله كشته شده‌اند، مثلا در زلزله آذربايجان. آن موقع اين كشته‌ها براي من فقط يك عدد بودند. اما از وقتي كه آمده‌ام به دانشگاه خيلي فرق كرده. حالا آدم‌هاي بيشتري را مي‌شناسيم كه از شهرهاي مختلف ايران آمده‌اند. يكي از هم‌كلاسي‌هاي‌مان اهل كرمانشاه است، دخترخاله‌ و شوهر دخترخاله‌اش زير آوار فوت كرده‌اند الان ديگر زلزله و دردش براي‌مان ملموس‌تر است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون