زلزله و آموزش جغرافي
سينا قنبرپور
ميگويند درسهاي زلزله. از آخرين روز بهار ۱۳۶۹ كه «رودبار» و «منجيل» لرزيد ما در حال آموختن درسهاي زلزلهايم. وقتي در پنجمين روز زمستان ۱۳۸۲ «بم» لرزيد فهميديم نه سازماندهي بحران ميدانيم و نه هنوز درسهاي زلزله رودبار و منجيل را خوب آموختهايم. «ورزقان» هم درس ديگري بود. وقتي در بيست و هفتمين روز بهار سال ۱۳۹۲ «گُشت» در سيستان و بلوچستان لرزيد حتي نميدانستيم اين نقطه از كشور كجاي نقشه قرار ميگيرد چه برسد به اينكه اين نقطه از كشور يك «شهر» است. «گُشت» چنان با بزرگاي 8/7در مقياس ريشتر لرزيد تا نام خود را به عنوان يكي از بيش از ۱هزار و ۲۰۰ شهر كشور برجسته كند و فرياد كند كه شهرهاي بسيار در ايران هستند كه نميشناسيمشان. حتي نميدانيم چه مختصات و امكاناتي دارند. فقط ميدانستيم «گُشت» در نزديكي سراوان درمرز پاكستان و در استان سيستان و بلوچستان واقع شده است. شانس مردمان اين نقطه از جنوبشرقي ايران اين بود كه چنين زلزلهاي در عمق ۹۵ كيلومتري زيرزمين رخ داده بود و تخريبها خيلي به روي زمين آسيبي وارد نكرد.
«گُشت» اما فقط نام يك شهر را با خود يدك ميكشيد. حالا زلزله به ما ايرانيها درس ديگري از جغرافياي كشورمان را ارايه كرده است.
پيشتر كسي نام «ازْگله» را نشنيده بود. حتي نميدانست اين شهر هم يكي از نقاطي بود كه در جنگ تحميلي به دفاع از كشور پرداخته بوده است. «ازْگله» شهري است در استان كرمانشاه ايران. اين شهر در بخش ازگله از توابع شهرستان ثلاث باباجاني قرار دارد. جمعيت اين شهر بنا بر سرشماري سال ۱۳۹۵ مركز آمار ايران، برابر يك هزار و 502 نفر است. شهري كه قبلا در محدوده پاوه تقسيمبندي شده بود 200 كيلومتر تا كرمانشاه فاصله دارد. بزرگاي 7/2 در مقياس ريشتر زلزله شامگاه پنجاه و دومين روز پاييز امسال نشان داد كه ما هم جغرافياي كشورمان را نشناختهايم و هم از زلزله به اندازه كافي درس نگرفتهايم.
حال فهميدهايم شهر «سرپلذهاب» در استان كرمانشاه بيمارستاني داشته كه حتي نتوانسته در برابر زلزله از بيماران بستري در خود محافظت كند. پس هنوز ما تجديديهاي درس زلزله هستيم. تفاوتي نميكند كه از زلزله رودبار و منجيل تا به حال 26 سال سپري شده باشد يا اگر كودكي در بم به دنيا آمده حالا 14 ساله شده باشد. ما همچنان رديهاي درس زلزلهايم.