بحران و اجتماعات محلي
اين ديدگاه بعد از زلزله بم به كرات مطرح ميشد. اما پاسخ افرادي كه چنين ديدگاهي را مطرح ميكنند اين است كه پس تكليف كودكاني كه در اين حوادث از بين ميروند چيست؟ يا اگر فردي عملي مرتكب شده كه چنين عقوبتي نصيبش شود، پس بقيه افراد نقش و گناهشان چيست؟ از سوي ديگر در رسانه ملي تحليلهاي روانشناسي را در مورد هر موضوعي لحاظ ميكنند و هميشه اين روانشناسان هستند كه مسائل مختلف را از فقر و بيكاري گرفته تا حوادث رانندگي و بلاياي طبيعي و موارد ديگر را تحليل و عوامل اتفاقات را به سطوح فردي تقليل ميدهند. در ميان تمام اين ديدگاههاي مطرح و موجود، بينش جامعهشناختي در مقياس اجتماعي، بسيار ضعيف است.
اطلاعرساني چندرسانهاي باعث شده تا تحليلهاي بسياري در زمينه اخبار و تصاوير منتشرشده مطرح شود، يكي از مهمترينهاي آنها در زلزله كرمانشاه، آسيبهاي جدي وارد شده به انبوهسازي مسكن مهر است كه در تصاوير ديده ميشود، و درست در سوي ديگر خيابان منازلي كه شهروندان ساختهاند كمتر آسيب ديده است.
اگر ما اين تصاوير را بخشي از واقعيتي بدانيم كه در مناطق زلزله زده اتفاق افتاده است، سوالات مهمي از سوي شهروندان مطرح ميشود كه دستگاههاي اطلاعرساني و مسوولان مرتبط بايد بتوانند به اين سوالات پاسخهاي سريع و قانعكننده بدهند. اينكه چرا در منطقهاي كه روي گسل اصلي زلزله است، خانهها اينچنين ساخته ميشوند؟
اين سوالات نياز به پاسخها و پيگيري فوري به لحاظ فني و قضايي دارد، زيرا كه شهروندان در ساير مناطقي كه اين خانهها را دريافت كردهاند، آرامش خود را از دست ميدهند.
همانطور كه براي امداد رساني نيروها بسيج ميشوند، بلافاصله بايد يك بسيج هم شكل بگيرد براي پاسخگويي به سوالاتي كه در مورد ساختوسازها و بسترهاي نامناسب امداد و نجات، رسيدگي به مصدومان، اسكان اضطراري و... مطرح ميشوند. تمام اين سوالات بايد روي ميز نگه داشته شوند و به آنها پاسخ داده شود تا آنچه به عنوان شايعه معرفي ميشود كاهش پيدا كند.
نكته بعدي كه پس ازوقوع حوادث طبيعي مانند زلزله (كه ساختارهاي موجود در جامعه ما، آن را به بلا و فاجعه تبديل ميكند) پديد ميآيد، احساس همدلي عمومي است. در چنين مواقعي همه مردم اين سوال را دارند كه اگر در مناطق آسيب ديده بودند چه توقعي از ديگران داشتند. سازمانهاي مردم نهاد به شكلي وسيع در جريان زلزله بم و بعد از آن در بروجرد و آذربايجان، در اين زمينه تجربه دارند. رسانهها ميتوانند از اين نهادها دعوت كنند تا در مورد تجاربشان صحبت كنند و بگويند در چنين مواقعي به خصوص پس از ساعات طلايي نجات، چگونه با كمك بازماندگان، داوطلبان و كمكهاي جمعآوري شده نشاط زندگي را به آنان، به ويژه كودكان بازگرداند.
بعد از زلزله بم اين پيشنهاد مطرح شد كه بهتر است پيش از وقوع زلزله، در هر محله كانكسي قرار داده شود كه داخل آن ملزوماتي قرار گيرد كه در مواقع بروز بحرانهايي مثل زلزله مورد استفاده قرار گيرد. و در هر زمان افراد داوطلبي از هر محله آموزشهاي لازم را براي مواقع بحراني ببينند تا بتوانند به بازماندگان از زلزله امداد رساني كنند. آنان همچنين ميتوانند كمكهاي مردمي را مديريت كنند و در عين حال قبل از اينكه نيروهاي امدادي به منطقه برسند، كمكرسانيهاي اوليه را انجام دهند. در سه مرحله مديريت بحران در محلهها اهميت دارد، اول امكاناتي كه بشود آوارها را تا حدودي جابهجا كرد و دوم جمع كردن كودكان در محله كه به شكلهاي گوناگون در خطر هستند و نياز به حمايت دارند و سوم برپايي سرپناه براي بقيه آسيبديدگان در محلهايي كه از قبل تعيين شده است. «هر خانواده يك امدادگر» بايد به همراه خود ملزومات مورد نياز براي امدادرساني را در اختيار داشته باشد. اما موضوع مديريت بحران متكي بر ظرفيت اجتماعات محلي كه از زلزله بم مطرح شد. در اين سالها مدام تكرار و مدام فراموش شده است.
به بيان سادهتر در صورت استفاده از ظرفيت اجتماع محلي براي مديريت بحران، اگر هر كسي آسوده خاطر باشد كه همسايهاي دارد كه ميتواند به خانواده او كمك كند، در وضعيتهاي بحراني به وجود آمده نيازي نميبيند كه به نقاط ديگر شهر برود تا به خانواده و آشنايان خود كمك كند، بلكه در محله خود به همسايگان و اطرافيان امدادرساني ميكند. در كشور ما بايد در مناطقي كه روي گسل قرار دارند، از همين امروز، قبل از واقعه، ظرفيتهاي امدادرساني محلي آماده باشد و مسووليت طراحي و اجراي آن هم نه اداري يا نظامي بلكه مردم نهاد باشد كه بتواند همه شهروندان علاقهمند را پوشش دهد.
از طرف ديگر بعد از وقوع حوادثي مثل زلزله يك همدلي عمومي هم ايجاد ميشود و در مورد زلزله كرمانشاه هم اين نكته وجود داشت. اما اين نكته كه از اين همدلي چطور ميتوان به عنوان يك سرمايه اجتماعي استفاده كرد نياز به برنامهريزي دارد. اگر در هر محلهاي اعلام شود كه اي كساني كه دچار عواطف انساني شدهايد، كداميك از شما آمادهايد تا در محله خود با كمك مسوولان مديريت بحران منطقه، محل زندگيتان، فضايي كه مناسب استقرار چادرها در مواقع بحراني است را شناسايي كنيد چه كساني آمادهاند آموزشهاي لازم براي كار با كودكان در شرايط بحران راببينند؟ كانكسي كه ابزارهاي امدادرساني اوليه ميتواند در آن قرار گيرد، در كدام قسمت محله ميتواند قرار بگيرد؟
چه كساني آمادگي دارند كار با ابزارها و امكانات را بياموزند و به امكانات دريافتي رسيدگي كنند؟
بايد افراد توانمند در زمينه حمايت كودكان جزو داوطلبهايي باشند كه در محله آموزشهاي لازم را ميبينند. ضروري است كه در هر محلهاي يك تيم اطلاعرساني هم وجود داشته باشد كه با خارج از محله در ارتباط باشد و نيازهاي محله را به گوش مسوولان تيمهاي امدادرساني برساند.
ظرفيت اعتماد و همدلي و اشتياق عمومي بايد هدايت شود به سمت تشكيل گروههاي داوطلب محلهاي كه بتوانند خيلي سريع به موضوع امدادرساني ورود كنند. به طور مشخص در مورد زلزله تهران، به دليل مشكلات معابر ودسترسيها، اميدچنداني وجود ندارد كه از خارج از تهران امدادگراني بيايند كه بخواهند در زمان مناسب كودكان و خانوادهها را نجات داده و استقرار موقت را سامان دهند.
سيستم مديريت بحران ما بايد از نگاه امنيتي خارج شود و برسد به مفهوم مشاركت اجتماعي. اين مشاركت تنها در برنامهريزي و اجرا نيست بلكه در ارزيابي هم مطرح است. هر محلهاي بايد بتواند تكليف خود را با حوادث غيرقابل پيشبيني روشن كند. اگر اين اتفاق بيفتد يك همبستگي پيش از بحران شكل ميگيرد كه ميتواند تبديل به نوعي سرمايه اجتماعي پايدار به دليل سرنوشت مشترك شود. سرمايهاي كه ميتوان به آن اعتماد كرد.
*جامعهشناس