تهران كه جان فرسود از او كام دلم نگشود از او
«احياي طهران» كتابي است به قلم سيدمحمد بهشتي كه مساله اصلياش «ارتقاي كيفي بافت تاريخي تهران» است. نويسنده با نگاهي ظريف و موشكافانه، ميكوشد چشماندازي جديد پيش روي تهرانشناسي خواننده قرار دهد. بهشتي در آغاز كتاب به اين نكته اشاره ميكند كه عبارت «بافت تاريخي»، تعبير دقيقي نيست و بهتر است در وصف قسمت قديمي و غير مدرن يك شهر، تعبير «شهر تاريخي» را به كار ببريم. شهر تاريخي، پهنهاي از شهر است كه با قسمت مدرن شهر كه زندگي در آن در اثر ورود دستاوردهاي تمدن غربي آسانتر شده، تفاوت ماهوي دارد. بنابراين تعابير شهر تاريخي يا بافت تاريخي هر شهر، به كيفيتي منحصر به فرد از «مكان» دلالت دارند. پس «كجايي شهر» در بافت تاريخي آن انعكاس يافته؛ و تفاوت اصلي پكن و پاريس و تهران، نه در رستورانها و فروشگاههاي بزرگ و مدرن، بلكه در بافت يا پهنه تاريخي شهر است. بهشتي مينويسد در جهان مدرن، بافتهاي تاريخي و پهنههاي جديد اغلب شهرها دچار تعارض با يكديگرند؛ چراكه لايههاي زنده و فعال شهرها به مناطق مدرن كوچ كرده و پهنههاي تاريخي شهرها عرصه حاشيهنشيني شده است. وي اين مشكل را مشكلي عمومي در جهان امروز ميداند كه از قرن نوزدهم گريبانگير شهرهاي اروپايي و از قرن بيستم دامنگير شهرهاي ايران شد. نويسنده «نبود فرصت كافي جهت دريافتن ماهيت توسعه مدرن، و در نظر گرفتن اقتضائات آميزش آن با توسعه اصيل» را علت اصلي اين امر ميداند اما توضيح نميدهد كه «توسعه اصيل» دقيقا يعني چه؟ اگر روند توسعه در شهرهاي غرب و شرق عالم غيراصيل بوده، پس اين روند در كجا اصيل بوده است؟ و اصلاً مگر «توسعه» نمونهاي غير غربي هم دارد كه ما بتوانيم با استناد به آن، مثلا توسعه شهر لندن را غير اصيل قلمداد كنيم؟ بهشتي ميافزايد كه در جهان مدرن، پهنههاي جديد شهرها واجد «منزلت مكاني» شدند و بافت تاريخي شهرها، مانعي در برابر پيشرفت و مدرنيزاسيون قلمداد شد. بنابراين ساكنان قديمي و نسبتا مرفه بافتهاي تاريخي، ترجيح دادند به پهنههاي جديد شهرها بروند تا باز هم محل سكونتشان در شهر، واجد منزلت مكاني شود. در نتيجه، بافت تاريخي شهرها به تدريج دچار افت منزلت مكاني شد چراكه اقشار نامرفه و نافرهيخته، ساكنان پهنههاي تاريخي شهرها شده بودند. اين دوپارگي فرهنگي در كنار كمبود امكانات لازم براي يك زندگي آسوده، پهنههاي تاريخي و مدرن شهرهاي گوناگون را دچار تعارض و تناقضي آزاردهنده كرد؛ تناقضي كه در تهران نيز آشكارا به چشم ميخورد. بهشتي با استفاده از مفاهيم «آسايش» و «آرامش» و «كميت» و «كيفيت» ميكوشد كاستيهاي زندگي در شهرهاي مدرن را تبيين كند. او اين بحث را پيش ميكشد در پهنههاي جديد شهرهاي دنياي مدرن، به علت امكانات بيشتر (كميات زندگي)، آسايش زندگي هم بيشتر است و مثلا محيطي بهداشتي و چشمنواز و موزون شكل گرفته است. اما سرعت بالا و فشار زياد زندگي مدرن در همين مناطق، مانع از تحقق آرامش (يا كيفيت لازم) در زندگي شهروندان ميشود. هر آنچه موجب آرامش و قرار در زندگي شود، نشانه و علت كيفيت زندگي است. بنابراين افزايش آسايش لزوما در خدمت رشد آرامش نيست. چه بسيار شهرونداني كه با وجود دسترسي به امكانات بسيار در خانه و شهر، زندگيشان فاقد قرار و آرامش مطلوب است. اما مشكل كنوني تهران فقط اين نيست كه زندگي در پهنههاي مدرن اين شهر فاقد كيفيت است؛ در تهران كنوني، بافتهاي تاريخي شهر هم فاقد كيفيت لازماند و دلسوزان تهران و مردمانش، بايد فكري به حال «ارتقاي كيفي بافتهاي تاريخي» تهران بكنند. تامل در اين ارتقاي كيفي، مساله اصلي كتاب «احياي طهران» است.