مطالبات، مهجور جنبش دانشجويي
عبدالله مومني
گاهي اين سوال ايجاد ميشود كه آيا اساسا ايران جنبش دانشجويي را تجربه كرده است يا خير؟ پاسخ من به اين سوال اين است كه بله؛ ما نيز در ايران جنبش دانشجويي داشتهايم اما به نظرم جنبش دانشجويي يك جنبش مستقل و انتزاعي نبوده است. در ايران جنبش دانشجويي يك خردهجنبش خاصگرا و با مطالبات محدود و مشخص صنفي نبوده است بلكه يك خردهجنبش عامگرا و كاملا هماهنگ و در تطابق با جنبش عام و عمومي كه در جامعه جريان داشته و البته بخشي از بدنه فعال و زنده و پيشرو آن بوده است كه در ادوار مختلف فعاليت و جريان دانشجويي ضمن تعلق به آرمانهاي ملي نظير آزادي، عدالت و ايستادگي در برابر ظلم و حركت در مدار جريانات روشنفكري يك پاي تحولات اساسي بوده است؛ گرچه جنبش دانشجويي در اين ادوار همچون جنبش كلان اجتماعي قبض و بسطهايي داشته يا در اوايل دهه شصت كه در نقش ضدجنبش عمل ميكرده و كاركرد وارونه داشته است. اما به سياق همه جريانات دانشجويي خصلتهاي نقادي و كارويژه ايفاي نقش سياسي در خلأ احزاب و نهادهاي مدني مستقل در مقاطع تاثيرگذار به خصوص در دو دهه ۶۰ الي ۸۰ را در سپهر عمومي سياست در ايران بر عهده داشته است. در ايران در همان دهه اول تاسيس دانشگاه و به ويژه بعد از تحولات شهريور 20 دانشگاه يكي از هستههاي اصلي جنبش دراز دامنه اجتماعي و سياسي شد كه تا اكنون در پس يكديگر و بر اساس ضرورتهاي تاريخي زاد و ولد كردهاند. در پي اين تحولات و به ويژه بعد از آذر 32 دانشگاه به يك كانون مهم و پيشرو در مبارزات ملي و سياسي تبديل شد. اما جنبش دانشجويي را در ايران نميتوان مستقل از تحولات جنبش كلان سياسي و اجتماعي تحليل كرد و بايد آن را در قاب تحليلي جنبش كلان ملي تحليل كرد. اين جنبش قبل از انقلاب و از سال 39 تا 42 سازمانيابي گسترده و فعالي يافت و يكي از آغازگران جنبش آن سالها بود كه انتهايش به سركوب حكومت پهلوي در خرداد 42 انجاميد. بعد از آن نيز دانشگاه تا ايام انقلاب به كانون اصلي مبارزه ضد استبدادي و استقلالطلبانه تبديل شد تا سر فصل انقلاب و متاثر از انشقاقها و حذفهاي بزرگ جنبش دانشجويي به محاق رفت و بخشهايي از آن در هاضمه قدرت مستقر قرار گرفتند كه نام انجمنهاي اسلامي دانشجويي و اتحاديه تحكيم وحدت را يدك ميكشيدند. ميتوان گفت كه در آن سالها بعد از دگرديسي و تحول فكري و ذهني كه در بدنه بخشهايي از جامعه و نيز دانشجويان رخ داد انجمنهاي اسلامي و تحكيم وحدت با هويت پيشين روشنفكري مذهبي و نقادي قدرت جهت اصلاح نسبت برقرار كردند. اين اصلاح فكر تاثير خود را بر سياست گذاشت و انجمنهاي اسلامي دانشجويي و تحكيم وحدت به مثابه بزرگترين تشكل دانشجويي در قامت كنشگر وارد عرصه سياست شد و بخشي از بار جنبش سياسي و مدني اصلاحات را به
دوش كشيد.
يكي از ايرادات فعاليتهاي سابق غفلت از وجه صنفي بود كه به باورم در اين سرفصل جديد و با عطف نظر به چالشها و مشكلات دروني دانشگاه اين وجه نياز دارد كه بارور شود و دانشجويان حول آن گرد آيند و سامان يابند. يكي ديگر از ضعفها راديكاليزمي جدا از توان جنبش سياسي و اجتماعي كلان بود كه در مقاطعي در تحكيم{ دفتر تحكيم وحدت} بروز يافت كه به باورم نياز به تحليل و آسيبشناسي جدي دارد اما قدر مسلم آنكه اگر آرمانداري دانشجويي با چاشني زودخواهي توام شود نيازمند آن است كه در پرتو انتقال تجربه و امتزاج با آن پخته شود و گرنه ممكن است نيش تاريخي خود را واژگونه به انجام رساند. از اين رو به تجربه باور دارم كه بلندپروازي و زودخواهي اگر با توان تاريخي عمومي و وجه تحليلي زبدهها و كاركشتهها شكاف زياد داشته باشد بايد به تجديدنظر در آن نشست. اما ناگفته پيداست كه به دلايل بسيار و نيز فقدان نيروهاي سياسي سازمان يافته قدرتمند و احزاب آزاد طي ساليان گذشته دانشگاه به مثابه يكي از منابع اصلي توليد كنش اعتراضي مدني هنوز نقش تاريخي خود را ايفا ميكند و توانسته در فقدان نهادهاي مدني و احزاب سياسي اين نقيصه جامعه مدني را به درستي با كاركرد روشنگرانهاش
پر كند. فعال سابق دانشجويي