در حوالي سالمرگ استاد كاظم معتمدنژاد
طرفدارآزادي بيان
مجيد رضاييان*
آزادي بيان مطبوعاتي در دنيا دو مكتب دارد؛ مكتب امريكايي و فرانسوي. مكتب امريكايي بر اين باور است كه اگر بين بقاي رسانه و آزادي بيان تعارض پيش آمد، به بقاي رسانه تن دهيد و شرايط كه فراهم شد، به آزادي بيان هم عمل كنيد اما بقاي رسانه را از بين نبريد. اما مكتب فرانسوي ميگويد اگر تعارضي بين بقاي رسانه و آزادي بيان پيش آمد، حتما آزادي بيان را انتخاب كنيد، حتي اگر اين انتخاب به قيمت تعطيلي رسانه تمام شود. نگاهي به گفتههاي دكتر كاظم معتمدنژاد نشان ميدهد كه ايشان در دسته طرفداران مكتب فرانسوي بودند و معتقد به اينكه اگر تعارضي بين آزادي بيان و بقاي رسانه پيش آمد، بايد آزادي بيان را انتخاب كرد. گواه اين اعتقاد استاد معتمدنژاد را در مصاحبههايي كه با ايشان شده به خوبي ميتوان ديد. همچنين وقتي در روزهاي بعد از انقلاب، براي انتشار روزنامه ايران، كه آن روزها نخستين روزنامه دولتي در دست انتشار بود، با استاد معتمدنژاد صحبت ميكرديم تاكيد زيادي داشتند كه مطالبات مردم را در چارچوبي كه برخواسته از برآيند افكار عمومي است دنبال كنيد. چرا كه يكي از وجوه آزادي بيان در حقيقت اعتناي جدي به افكار عمومي مردم است و نه لزوما سياست رسانه. اگر سه ضلع مثلث ارزش رويداد، نياز مخاطب و سياست رسانه را در كار روزنامهنگاري در نظر بگيريم، در حقيقت ميبينيم كه يكي از اضلاع موثر همان نگاه مخاطب است كه در بقاي رسانه تاثير بسيار زيادي دارد و اگر روزنامهاي با در نظر گرفتن نياز مخاطب به صورت حرفهاي منتشر شود، در حقيقت بقاي رسانه هم تضمين ميشود. از موضوعات مهم ديگري كه دكتر معتمدنژاد تاكيد زيادي روي آن داشتند و در واقع به همان دليل هم با عنوان پدر علم ارتباطات و ژورناليسم ايران از ايشان ياد ميشود، نقش ايشان در تدريس آكادميك علوم ارتباط و روزنامهنگاري و در حقيقت اهميت مهارتها و آموزشها در كار رسانهها است. به خاطر ميآورم كه سال 80 در مصاحبه با يكي از رسانهها اينجانب موضوعي را با عنوان «استانداردسازي رسانهها در ايران» مطرح كردم كه استاد معتمدنژاد، فرقاني، قندي، شكرخواه و قاضيزاده هم از جمله كساني بودند كه درباره اين موضوع به اظهارنظر پرداختند. حقيقت اين است كه موضوع مهارتها و آموزشها بايد ملاكي باشد كه رسانههاي ما به واسطه آنها استاندارد شوند. در واقع يكي از شاخصهاي بسيار دقيق براي رسانهها موضوع مهارتها، آموزشها و تواناييهاي تكنيكي روزنامهنگارها است؛ يعني هر كسي نميتواند در اين زمينه مشغول به كار شود و بايد حتما اين توانايي را داشته باشد كه مثلث مربوطه را به هم چفت كند. به عبارت ديگر فردي باشد كه بتواند ارزش رويداد را با نياز مخاطب و سياست رسانه با هم بدوزد چرا كه اين سه ضلع دوگانهها و تغايرهايي با هم دارند كه منطبق كردن آنها با هم كار بسيار پيچيدهاي است. اين كار از عهده كساني بر ميآيد كه توانايي حرفهاي در هر رشتهاي داشته باشند. اگر در روزنامهها فردي خبرنگار خوبي است، لزوما به اين معنا نيست كه گزارشگر خوبي هم هست يا اگر در يك خبرگزاري فردي تكنيك مصاحبه گرفتن بسيار خوبي دارد و ميتواند مصاحبههاي خبري خوبي آماده كند، لزوما به اين معنا نيست كه گزارشنويس يا مقالهنويس خوبي هم باشد. اينها ردههاي مختلفي در رسانهها دارد كه بايد از هم تفكيك شوند. مساله بعدي كه امروزه در دنيا اهميت زيادي دارد، كارشناس بودن روزنامهنگار است. يعني دنيا به سمت روزنامهنگاري تحليلي رفته و اين نوع نگاه در روزنامهنگاري ايران هم در حال توسعه است. مخاطب امروز در هر امري به دنبال چگونگي و چرايي است وگرنه دانستن را كه ميداند. در حقيقت چگونگي رويداد را نميداند، چرايي اتفاق را نميداند. يك راهكار مفيد اين است كه ما هم مثل تمام دنيا پيوندي بين دانشكدهها و محافل آكادميك و پژوهشي در عرصه مطالعات ژورناليسم با رسانهها برقرار كنيم چرا كه بسياري از تحصيلكردههاي آكادميك رشته ارتباطات وقتي تصميم ميگيرند در رسانهاي مشغول به كار شوند، نميتوانند از آموختههاي خود استفاده كنند و آنها را به كار بگيرند. در حقيقت بايد روال كار به اين صورت باشد كه رسانهها اسپانسر دانشكدهها باشند و به اين ترتيب دانشجويان ضمن تحصيل، در رسانهها هم به صورت همزمان آموزش ببينند كه وقتي تحصيلاتشان تمام شد به صورت كاملا حرفهاي جذب رسانهها شوند.
*استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورناليسم
پينوشت: اين يادداشت به صورت شفاهي تنظيم شده است