نخستين گام براي اصلاح
عباس عبدي
هنگامي كه هر روز مطالب فراوان انتقادي از وضع جامعه و كشور را ميخوانيم، به طور طبيعي اين پرسش به ذهن ما خطور ميكند كه براي حل مشكلات از كجا بايد آغاز كرد؟ پاسخ به اين پرسش بسيار كليدي است. نه تنها بايد پاسخ درستي به اين پرسش داده شود، بلكه بايد نوعي اجماع ملي نيز درباره آن حاصل شود. بنده در حد فهم و درك خود ميكوشم كه به اين پرسش پاسخ دهم. ولي بايد متذكر شوم كه هر ايدهاي كه پيشنهاد ميشود به معناي حل همه امور نيست، بلكه بهبود بخشيدن زمينههاي لازم براي حل مشكلات هدف اصلي آن ميتواند باشد. فراموش نكنيم، تلنبار شدن انتقادات و اعتراضات فراوان، بدون آنكه در نهايت راهحلي وجود داشته باشد، ميتواند موجب دلسردي و انفعال عدهاي و نيز تندخويي و راديكال شدن عده ديگري شود. هرچند نميدانم خطاب اين يادداشت را بايد چه كسي قرار دهم ولي هر كسي كه ميتواند كاري كند بايد آستين خود را بالا بزند، شايد بتوانيم گامي به پيش رويم.
جامعه ما از گذشته مشكلات و مسائل گوناگوني داشته است. با گذشت زمان برخي كمرنگ و برخي پررنگتر شدهاند. همچنين تحولات در حوزه فناوري و خارج از اراده ما نيز وضعيت جديدي به وجود ميآورد كه قادر به تطبيق دادن خود با اين وضعيت نيستيم. نه حكومت و نه جامعه نميتوانند، چنين انطباقي را به سادگي پذيرا باشند و به اصطلاح جامعهشناختي دچار تاخر فرهنگي ميشوند. با اين مقدمه به نظر ميرسد كه جامه ما با دو وضعيت جديد مواجه شده است. از يك سو تحولات فناوري تمام مرزهاي محدوديتآفرين ارتباطي را در نورديده و جامعه ما را با يك انفجار بزرگ در دسترسي به اطلاعات و نظرات و اخبار و نيز توليد و عرضه آنها مواجه كرده است. از سوي ديگر شاهد تحول در ارزشها و نگرشها و رفتارهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي هستيم به طوري كه اين ارزشها با ارزشهاي رسمي زاويه جدي پيدا كرده است. زاويهاي كه ساختار رسمي علاقه ندارد به وجود آن اقرار كند يا آن را به رسميت بشناسد و ميكوشد كه نظم اجتماعي را همچنان براساس ارزشهاي رسمي موردنظر خود سازمان دهد. در حالي كه بخش مهمي از جامعه مسير ديگري را ميپيمايند. ميان استفاده از فناوري ارتباطي جديد با ارزشها همبستگي و تاثير متقابل جدي نيز وجود دارد كه يكديگر را تشديد ميكنند و در نهايت جامعه ايران را وارد فضايي دوقطبي كرده است. فضايي كه از دل آن تفاهم و همزيستي بيرون نخواهد آمد و ثبات و دوام و نظم اجتماعي را تهديد ميكند.
متاسفانه از دو دهه پيش همواره تكرار ميشد كه جهان در حال ورود به فضاي جديد رسانهاي است و ما نميتوانيم با ادامه سياست بسته رسانهاي موجود وارد اين جهان شويم. هميشه توصيه ميشد كه بايد در سياست رسانهاي تغييراتي را ايجاد كرد تا دچار مخاطرات ناخواسته نشويم. وضعيت ما در ربع قرن پيش چنين بود كه براي داشتن دستگاه فاكس هم بايد از وزارت مخابرات مجوز گرفته ميشد! و چه بسا داشتن دستگاه فاكس ميتوانست به يك عنوان اتهامي تبديل شود!
۶ روزنامه سراسري اصلي داشتيم كه به جز يك مورد بقيه در انحصار قدرت بودند، آن يك مورد نيز محدوديتهاي خاص خود را داشت. چند شبكه اصلي تلويزيوني و راديويي داشتيم كه همه در انحصار حكومت بود و هيچ رقيبي نداشت. مهمترين وسيله ارتباطي تلفن كابلي بود كه به سادگي ميتوانست تحت كنترل و شنود باشد.
اكنون در چه وضعيتي هستيم؟ ماهوارهها و دسترسي به آنها در حال قديمي شدن هستند! روزنامهها و نشريات چنان متنوعاند كه حدي ندارد ولي به حال احتضار در آمدهاند و به جاي همه اينها اينترنت، تلفن همراه و شبكههاي اجتماعي، سه عنصر اصلي هستند كه انقلاب ارتباطي را براي ايرانيان تكميل كردهاند.
انقلابي كه نه تنها دسترسيهاي خبري و تحليلي ايرانيان را از مجاري رسمي مستقل و بينياز كرده، بلكه اين دسترسي را نامحدود هم كرده و از آن مهمتر اينكه همزمان توليد و ارسال نظر و خبر را نيز براي او نامحدود و غيرقابل كنترل كرده است. همه اين موارد در مدت كوتاهي رخ داده و در عين حال «در» براي رسانههاي رسمي همچنان بر همان پاشنه گذشته ميچرخد. رفتار صداوسيما و سياست رسانهاي كشور ما را به ياد سربازان ژاپني مياندازد كه سي سال پس از پايان جنگ دوم جهاني، همچنان در جنگلهاي جزاير اقيانوس آرام پست ديدباني خود را ترك نميكردند. ۳۰ سال با اين باور زندگي كردن، امكان بازگشت از آن ذهنيتها را نيز بسيار سخت ميكند و در نتيجه هر روز بيش از پيش بر سياستهاي گذشته اصرار ميورزند. در زمينه تحولات ارزشها و نگرشها و رفتارهاي مردم نيز موضوع پيچيدهاي نيست كه كسي متوجه آن نشده باشد. رشد فرديت و ارزشهاي فردگرايانه، احساس بيعدالتي و تبعيض و رشد روزافزون آنكه از طريق رسانههاي جديد نيز برجستهتر ميشود، افزايش بياعتمادي نهادي، گسترش نااميدي نسبت به آينده فردي و اجتماعي، باور نداشتن به پايههاي قديمي نظم اجتماعي در كنار ديگر مشكلات اقتصادي و اجتماعي، فضاي نامنسجم و زيانباري را ايجاد كرده كه مردم را حول دو شيوه دسترسي به رسانه (رسمي و غيررسمي) قطبي كرده است و هر روز كه ميگذرد، محيط اجتماعي قطبيتر و ناهماهنگتر ميشود. بنابراين صريح و روشن بايد گفت تا هنگامي كه رسانههاي رسمي ايران با يك اصلاحات اساسي و نه لزوما يكباره، مواجه نشوند نبايد انتظار داشت كه فضاي كلي جامعه رو به اصلاح و بهبود رود. در اين مورد خوشبختانه بخش مهمي از اصولگرايان هم موافق ضرورت اين تحول هستند. اصلاحات در سياست رسانهاي چنان بايد باشد كه رسانههاي مجازي و غيررسمي مكمل و نه جايگزين رسانه رسمي شوند، در حالي كه اكنون نقش جايگزين را دارند. خوشبختانه مدتي است كه فكر سانسور و بستن و اين جور موارد از ذهنها بيرون رفته است ولي اين تحول بيش از آنكه ناشي از اعتقاد به سياست رسانهاي جديد و آزادي بيان باشد، ناشي از ناتواني در بستن راههاي ارتباطي است. اين ناتواني بايد به پذيرش وضع موجود و الزامات آن ميل كند. خلاصه كلام اينكه با اين صداوسيما و سياست رسانهاي، هر روز بيشتر از ديروز دچار شكافهاي اجتماعي، سياسي، بينظمي و... خواهيم شد و اصلاح آن پرهزينهتر خواهد شد.