«هنر كليد فهم زندگي است»
يادداشتي درباره برپايي آثار مجسمهسازان
ساره بهروزي
وقتي پوستر توسط دوستي به دستم رسيد، نگاهي انداختم و سخت كنجكاو شدم. جملات اينگونه نوشته شده بود: «آثار سه نسل از مجسمهسازان معاصر ايران»، «سي مجسمه، سي مجسمهساز». انديشهكردم نوآفرينياي در كار است كه بايد رفت و نظاره كرد. در ذهنم چرخيد كه سه نسل در كنارهم با ديدگاههاي متفاوت، در نوع خودش ميتواند شگفتيها و عجايبي را با ظرافتهاي هنري نشان دهد؛ از اين رو بهتر ديدم در نخستين فرصت حضور پيداكنم و اين شگفتي را به چشم ببينم تا هفته را با ديدن اين آثار به پايان ببرم و همچنين شروع خوبي براي هفته جديد داشته باشم. بر تصميمم با كنجكاوي مصمم ماندم. روز جمعه به بازديد رفتم. سي حجم درحالتهاي نشسته، ايستاده و گاهي خوابيده در سالن گالري ايرانشهر به انتظار مخاطبينشان بودند؛ مجسمههايي در اندازههاي متفاوت با متريالهايگوناگون. اين دستسازها كه گاه كوچك و ظريف بودند، گاه بزرگ و وسيع، شامل سراميك، چوب، برنز و آلومنيوم همچنين آهن و شيشه و چندتايي، ميكس مديا ميشدند. اينها مواردي از ويژگيهاي ظاهري مجسمههاي ساخته شده به وسيله هنرمندانشان هستند. روي بعضي از مجسمهها نيز خطوط و تركيبي نقش بسته بود، با نشان از پيشينه دور ايرانيان يعني نقشهاي هخامنشي.
از آنجايي كه نيازهاي زندگي هميشه جايگاه ويژه و ضروري داشته و دارند، هنرمندان بسياري نيز به اين نياز توجه ويژه ميكنند. همچنين هنرمند مسووليت اجتماعي دارد تا اهميت اين نيازها را به نوعي گوشزد كند. در اين ميان گوشزدي كاركرد دارد كه چالش برانگيز هم باشد تا براي مدتهاي طولاني باقي بماند؛ بدين معني كه بعضي آثار به نمايش گذاشته شده محيطزيست را نشانه رفته بودند. حيات موجودات زندهاي كه مدام براي انسان از بين ميروند. بسيار آشكار و روشن بازنمايي ميشدند. از بين ميبريم تا زنده بمانيم. محيطزيست پيرامون ما درحالي از بين ميرود كه ما مسوول آن هستيم. دغدغه چند تايي از اثرها اينچنين خودنمايي ميكرد. برخي ديگر به نمايش اثر هنري بسيار بيشتر نزديك بودند. يعني ظرافت و هنر ساخت دستان هنرمند براي بازديد مخاطبين. همچنين بودند تكآثاري كه بايد درك و فهميده شوند. اما در بازديدم نه تنها آنچنان كه حدس ميزدم، شگفتزده نشدم بلكه سوالاتي در ذهنم به وجود آمد! وقتي سه نسل در كنار هم قرار ميگيرند، داراي كدام يك از اهداف هنري هستند؛ پژوهش يا صرف نمايش؟ اين نخستين سوالي بود كه درگيرش شدم. دومي در مورد نحوه انتخاب است. آيا حساسيتي درنحوه انتخابها بوده يا خير؟
كمي درنگ كردم اما هنوز پاسخي براي پرسشهايم نيافتم. به طور قطع و يقين قوه خيال در آفرينش هنري كاري اساسي را انجام ميدهد اما گاهي چنان اسرارآميز ميشود كه ذهنيت مخاطبين را درگير خود ميكند. به زعم و عقيدهام همين راز ماندگاري و چالش ذهني ما مخاطبين ميشود.
در ميانه گاهي به فكر فرو ميرفتم كه ما چيزها را به خاطر خود آنها نگاه نميكنيم يعني به خاطر كسب لذت مينگريم و اگر لذتي دركار نباشد توجه ما محدود شده و دوامي نمييابد. چه بسا فراموش هم بشوند. نكتهاي در نظرم خودنمايي ميكند و آن اينكه جهانبيني هنرمند بسيار مهم است. اينكه هر كس سليقه خودش را دارد هم قابل احترام هست و هم اينكه به طور كامل قبول دارم. اما نميتوان فراموش كرد كه محتوا نيز كاركرد ويژهاي دارد. اثرها ميتوانند زيباشناسانه درك شوند يا منبع آگاهي تاريخي و هچنين زندگي باشند. گاهي براي برخي اثرها پيش آمده كه لازم نبوده مركز توجه قراربگيرند و نمايش به تنهايي كفايت كرده است. «هنر كليد فهم زندگي است» اين تعبير اسكار وايلد از هنر را خيلي دوست دارم. لمس و درك هنر تا به جايي است كه روي فهميدن از زندگي تاثيرگذار خواهد بود. با اين حساب همه آدمها ميتوانند از هنر هنرمندان لذت ببرند تا به مفهومي بهتر براي زيستن برسند. در بهترين و وسيعترين كلمه آدمها ميتوانند از هنر بهرههاي مفيدي در زندگي ببرند. همين امر سبب سختكوشي هنرمندان نيز ميشود. آثار هنري در نمايش براي بازديدكنندگان، اجرايي براي يافتن هنر هنرمندان هستند. يك بازنمايي ويژه از خلق آدمي كه تواناييهاي ويژه دارد. اما اثرهاي پژوهشي در يافتن هويتي تلاش ميكنند كه ديگران قادر به خلقش نيستند. در نهايت اگرچه با شگفتي بسيار مواجه نشدم، اما سوالاتم همچنان گريبانگير شدهاند و براي يافتن جواب مقايسههايي را ايجاد ميكنند كه تاملبرانگيزند.