خالق ايدرو چه كسي بود ؟
خالق نخستين سازمان صنعتي ايران درگذشت
گروه اقتصادي | زماني كه تاريخ صنعتي ايران را ورق ميزنيم نامهاي مختلفي به عنوان خالقين صنعتي كشور به چشم ميخورد، اما شايد يكي از قابل توجهترين نامها در پايهگذاري كارخانههاي صنعتي كشور در دهههاي 40 و 50، رضا نيازمند است. كسي كه علاوه بر پايهگذاري شركت ملي مس، كارخانه ذوب آهن و... سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران را بنيان گذارده است. رضا نيازمند، خالق چندين كارخانه و سازمان صنعتي ايران روز گذشته در سن 96 سالگي از دنيا رفت. دكتر رضا نيازمند از جمله مديران ايراني است كه عملكردها و دستاوردهاي مديريتياش او را نامزدي برجسته براي چنين كنكاشهايي معرفي ميكند: راهاندازي موفقيتآميز چندين كارخانه و شركت در مقاطعي كه دچار زياندهي و ركود بودهاند؛ تاسيس سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و سازمانهاي ديگري كه ايفاگر نقشي اثربخش در توسعه صنعت كشور است؛ تاسيس كارخانههاي صنعتي متعدد در زمينههاي مختلف كه امروزه از اركان و پايههاي اصلي صنعت كشور هستند؛ موفقيتهاي جهاني و كسب عناوين و القاب و نشانهاي افتخار از مجامع معتبر، تنها فرازهايي از زندگي كاري وي هستند كه ميتوانند نشانههايي از وجود پشتوانهاي از تلاش، نبوغ و مهارت مديريتي باشند.
زماني كه از نيازمند در مورد شرح تاسيس سازمان گسترش سوال ميشود، ميگويد: «بعد از اينكه قرارداد ذوبآهن امضا شد، شاه به ايتاليا سفري داشت و از سازماني بازديد كرد كه دولتي بود اما از قوانين دولتي تبعيت نميكرد.
شاه از اين سازمان خوشش آمد و تصميم گرفت مشابه آن را در ايران به وجود بياورد. به عاليخاني ميگويد كه به نيازمند بگو برود ايتاليا و اين چيزها را ببيند كه چه طوري هستند و اساسنامه را هم بردارد و بياورد كه ما ميخواهيم عين آن را اينجا درست كنيم. اين شد سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران. خب من مامور اين كار شدم. رفتم ايتاليا. اساسنامه و مقرراتش را ديدم. اصلا چه جاهايي را درست كردند. چقدر صنايع را پيش بردند.
سازماني كه ايتالياييها داشتند در حقيقت سازمان برنامهشان هم بود. جاده و سد هم ميساخت. اما شاه ميخواست از طريق ايجاد چنين سازماني فقط صنايع سنگين را ايجاد كند. بنابراين من لباس ايدرو را دوختم آن طور كه شاه ميخواست. يك زمان گفته بود كه به نيازمند بگوييد بيايد شوراي اقتصاد و اساسنامه را شرح دهد تا به تصويب برسانيم. شوراي اقتصاد، شورايي بود موازي هيات دولت. منتها تمام كارهاي اقتصادي اينجا ميآمد. نخستوزير مينشست يك طرفش و مثلا وزير دارايي مينشست طرف ديگرش. دو، سه تا وزير ديگر هم عضو شوراي اقتصاد بودند. من هم مينشستم روبرويش و ميگفت كه بخوان. اساسنامه ميخواندم و كاملا حواسش را جمع ميكرد كه يك ماده پيدا نشود در اينكه از آن سوراخ، دولت بتواند در كارهاي سازمان گسترش دخالت كند. ميگفت اين سازمان به هيچوجه نبايد تحت نفوذ دولت باشد. بايد مستقل باشد تا بتواند برنامهاش را اجرا كند. نه اينكه اين يك چيزي بگويد و آن يكي، چيز ديگري. بالاخره خيلي جلسه طول كشيد.
گمان كنيم كه متوسط ۱۵ جلسه و هر جلسه مثلا سه ربع تا يك ساعت من اساسنامه را آهسته و با دقت براي شاه و ساير اعضاي شوراي اقتصاد ميخواندم. شاه هم در تمام جلسات بود و اصلا خودش رياست جلسه را بر عهده ميگرفت. ميگفت اين جايش را تغيير بده. اين طور بنويس. حتي لغت سازمان گسترش را هم من نوشته بودم «توسعه» كه هر دو لغت را خودش گفت بنويس «سازمان گسترش و نوسازي». حالا نوسازي يعني صنايعي كه واميمانند و نميتوانند ادامه بدهند. اين سازمان بايد اينها را بگيرد از لحاظ مديريت اصلاح كند و پسشان بدهد. فلسفه گسترش هم يعني توسعه صنايع سنگين. ما نميبايد كه راديو بسازيم. تلويزيون و يخچال بسازيم. بلكه بايد كارخانه ماشينسازي اراك و تبريز، تراكتورسازي و آلومينيوم بسازيم. »