رويكرد محافظهكارانه كتب درسي
خديجه پاكضمير
امروز اگر دانشآموزانم از من به عنوان معلمشان، همان پرسش هميشگي را بپرسند، اگر بخواهم صادق باشم و از پاسخهاي كليشهاي اجتناب كنم، احتمالا پس از كمي مكث، ميگويم هيچ. پاسخي تلخ اما سرشار از واقعيت به اين پرسش هميشگيشان در مورد ميزان كارايي و تاثير كتابهاي درسيشان در آينده زندگيشان. اگرچه بيان اين واقعيت تلخ، آن هم در مقابل دانشآموزاني عاري از هرگونه انگيزه درسآموزي، معلم را درجايگاه مخاطرهانگيزي قرار ميدهد، اما با اين همه، خود زمينهاي است از آموزش نگاه انتقادي و تاكيدي است بر رويكردي خردمندانه كه دو مشخصه مهم دنياي كنوني است كه در آن زيست ميكنند. دنيايي كه پيوسته در حال تغيير و تحول بوده است و تربيت اشخاص و شهرونداني متناسب با خصايص و مقتضيات آن، امروزه يكي از الزامات و بنيانهاي اساسي تصميمگيريهاي كلان در هر جامعهاي محسوب ميشود. تربيت شهروندي با هدف آمادهسازي افراد و كمك به آنها جهت نيل به زيستي آسان، آسوده و متناسب با مقتضيات دنياي كنوني، تنها زماني ميتواند ياريرسان فرد دردنياي كنوني باشد كه جانمايه و روح حاكم بر آن، برگرفته از همان خصيصه دنياي كنوني يعني خردورزي و پرورش تفكر انتقادي در فرد باشد؛ تربيتي كه بر اساس آن فرد بتواند بسياري از ساختارهاي فردي و اجتماعي موجود همچون جنسيت، نژاد و ساختارهاي طبقاتي و... . را مورد تحليل و نقد قرار دهد.
بدون ترديد از ميان نهادهاي متولي اين امر (آموزش و تربيت شهروندي)، آموزش و پرورش به دليل مقتضيات سني فراگيران، نسبت به ديگر نهادها، جايگاهي بزرگ و قدرتمند دارد و در اين راستا، يكي از ابزارهاي مهم و اصلي اين نهاد، كتب درسي است. نگاهي به پژوهشهاي اخير صورت گرفته بر محتواي كتب درسي در ايران نشان ميدهد كه، محتواي اين كتب به هيچ وجه منطبق با اصول پرورش ذهني متفكر و برخوردار از قدرت تحليل نيست، بلكه برعكس توجه بيشتر محتواي كتب درسي معطوف به پرورش ذهني توصيفكننده است تا تحليلكننده. تاكيد بر فرديت و رشد فردي كه يكي ديگر از مقتضيات عصر كنوني است، بر اساس ديگر مطالعات صورت گرفته روي محتواي كتب درسي، نيز با كمتوجهي روبهرو بوده است. بر اساس اين پژوهشها مفاهيمي چون خودباوري و آزادي بيان از فراواني كمي و در مقابل تاكيد بر مفاهيمي همچون اطاعت و فرمانبرداري از فراواني بالاتري در كتب درسي برخوردار است. به عنوان مثال روابط ترسيم شده كودك با اوليا در كتب درسي، اغلب در قالب اطاعت كردن، احترام قائل شدن و سپاسگزار بودن است. وظيفهاي يكجانبه كه انجام آن بيشتر از جانب كودكان نسبت به پدر و مادر است. پيامي كه به هيچ وجه منطبق بر اصول پرورش انسانهاي آزاده نيست. نگاهي كلي به محتواي كتب درسي نشان ميدهد كه دنياي كتابهاي درسي، دنياي گذشته، دنياي توصيفها و ايدهآلهاست. دنيايي كه با تجربيات شخصي و زندگي واقعي و عيني كودك هماهنگي ندارد. به عنوان مثال بسياري از پژوهشهاي صورت گرفته نشان ميدهند كه آنچه از مفهوم خانواده كه از فراواني بالايي هم در كتب درسي برخوردار است، تصوير ميشود تا اندازهاي متفاوت از ساخت خانواده در اجتماع امروز است. در كليه كتابها پدر هميشه نقش تامينكننده مالي و فراهمكننده رفاه را در خانواده بر عهده دارد و مادر شخصي است كه كودك را دوست دارد، از او مواظبت ميكند، به امور خانه ميپردازد و برخلاف واقعيت امروزي جامعه ايراني، نقش اجتماعي زنان بسيار كمرنگتر از آنچه هست، تصوير ميشود.
بهطور كلي رويكرد غالب در تربيت شهروندي بر اساس محتواي كتب درسي فعلي، نهتنها رويكردي كارا در جهت پرورش و تربيت افراد، متناسب با مقتضيات دنياي كنوني نيست، بلكه رويكردي كاملا محافظهكارانه است كه سعي در حفظ و مراقبت از وضع موجود دارد و بر اين اساس سعي در انتقال ارزشها و باورهايي دارد كه غالبا با ويژگيهاي دنياي كنوني داراي كمترين همخواني است. آنچه مسلم است اين است كه، تا زماني كه افق ترسيم شده در كتب درسي منطبق با دنياي متحول خارج نباشد، اين ابزار قدرتمند نميتواند نقشي مفيد و سازنده در تربيت شهروندي منطبق با ويژگيهاي دنياي فعلي ايفا كند پس تا اطلاع ثانوي، هيچ پاسخ درستي است. معلم فعال رسانهاي