من و مهتاب و مين
سيدعلي ميرفتاح
اول انقلاب ميگفتند «نگوييد انقلاب براي ما چه كرد، بگوييد ما چه كرديم.» كشورهاي ديگر هم شبيه اين جمله يا نظايرش را دارند. حكومتها وظيفه دارند به نياز و توقع شهروندانشان جواب درخور بدهند. كسي با اين امر بديهي مشكلي ندارد. مشكل اصلي وقتي پديد ميآيد كه ما با مجموعهاي از پرتوقعها و پرمدعاها روبهرو شويم و به هيچ طريق جوابشان را نتوانيم بدهيم. از خودشان تعريف ميكنند و متوقعند كه بالا بالا بنشينند، ديگران برايشان پپسي باز كنند، زير پايشان ردكارپت بيندازند و... بيني و بينالله تنها طايفهاي كه زحمت واقعي كشيده و بيتوقع است، بچههاي مخلص جبهه و جنگند. آنها را نميگويم كه تا اهواز رفتهاند و عكس يادگاري گرفتهاند و چند سر و گردن خود را بالاتر از بقيه ميدانند. نه. منظورم بچههاي مخلصي است كه هزينههايي سنگين پرداختند، هيچ نگرفتند، توقعي از كسي و جايي ندارند و كماكان خود را وامدار انقلاب و كشور ميدانند و... لابد خبر شهادت علي خوشلفظ را شنيدهايد. اين مرد تجسم فروتني و اخلاص و صفا و بيتوقعي است. اين بزرگوار و دوستانش نه اينكه جلوي چشم نيستند، نميبينيمشان. به جاش پرتوقعها و پرمدعاها را ميبينيم كه تريبون دارند و صدايشان بلند است و گوش فلك را پاره كردهاند. «علي خوشلفظ» كه به صد اعتبار «خوشمعني» است، بهترين دوره زندگياش را در جبهه و جنگ گذرانيده. بيش از يازده بار مجروح شده و چنان وجودش با درد و رنج آميخته كه رفقايش او را «خوشزخم» ناميدهاند. «وقتي مهتاب گم شد» را بخوانيد تا مباركي همنشيني «من و مين و مهتاب» را دريابيد... هركس او را ديده معترف است كه صميميتر و صادقتر و صريحتر از او نديده. اين مرد شريف بعد از سالها تحمل درد و رنج وقتي ازش ميپرسند چه ميخواهي، در نهايت صدق و صفا ميگويد «شهيد شوم.» در اين روزگار غريب فهم اين آرزو دشوار است. كشوري وامدار جانبازي او و رفقاي اوست اما او با شرمساري و سربهزيري شوخي ميكند و از شهرت ميگريزد و حتي عنوان قهرمان ملي را به ريش نميگيرد. علي خوشلفظ مصداق تام و تمام اين بيت است كه «هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جريده عالم دوام ما» اين «ما» به وجود نازنين علي خوشلفظ و رفقاي فروتنش راجع است.