پيرمحمد ملازهي، تحليلگر مسائل جنوب آسيا در گفتوگو با «اعتماد»:
امريكا هندوستان را به پاكستان ترجيح داد
شهاب شهسواري| پنجشنبه هفته گذشته مايك پنس، معاون رييسجمهور امريكا در سفر اعلام نشده به كابل، به تندي به پاكستان حمله كرد و گفت: «دوران پناه دادن به تروريستها در پاكستان تمام شده است.» اين اظهارات در ادامه سياستهاي تند امريكا در برابر اسلامآباد بيان شد كه نشان ميدهد تنش در روابط واشنگتن و اسلامآباد به اوج خود رسيده است. در مورد ريشههاي اختلاف ميان پاكستان و امريكا و نقش افغانستان و آينده اين كشور در روابط واشنگتن و اسلامآباد پاي صحبتهاي پيرمحمد ملازهي، تحليلگر مسائل جنوب آسيا نشستيم. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با پيرمحمد ملازهي مطالعه ميكنيد.
رويكرد تهاجمي واشنگتن عليه اسلامآباد، طي ماههاي گذشته بهشدت افزايش يافته و امريكاييها دايما پاكستان را متهم به افزايش ناامني در افغانستان ميكنند. دليل اين افزايش تخاصم ميان امريكا با پاكستان كه پيش از اين از متحدان منطقهاي امريكا محسوب ميشد، چيست؟
در حقيقت امريكا مدتهاست در حال دور شدن از پاكستان است و اتهامهايي را به اسلامآباد ميزند كه هضم آن براي پاكستانيها بسيار سنگين است. اگر دقيقتر به روند مناسبات پاكستان و امريكاييها نگاه كنيم، ميبينيم بعد از اينكه جورج بوش قرارداد ساخت 13 رآكتور هستهاي مدرن را توسط امريكا در خاك هندوستان امضا كرد، اسلامآباد متوجه شد كه استراتژي امريكا در جنوب آسيا در حال تحول است. اين روند بعد از آمدن اوباما هم ادامه پيدا كرد، اما با روي كار آمدن دونالد ترامپ كاملا روشن شد كه امريكا ديگر انتخاب خود را در جنوب آسيا كرده است و ميان دو كشور هندوستان و پاكستان، دو رقيب اصلي منطقه، روابط استراتژيك با هندوستان را برگزيدهاند. معناي اينكه امريكاييها هند را انتخاب كردهاند اين نيست كه كاملا پاكستان را رها كردهاند، امريكا يك قدرت بزرگ است كه ميتواند سياست متوازني در رابطه با دو كشور برقرار كند. در كنار اين واقعيت ديگري پيش آمد، از وقتي كه امريكاييها در افغانستان نيرو پياده كردند و طالبان را از قدرت خلع كردند سياستهاي امريكا و پاكستان در مورد افغانستان در رقابت و تضاد قرار گرفته است. امريكاييها همواره مدعي بودند كه ارتش پاكستان و هسته مركزي قدرت در اسلامآباد از طالبان و به ويژه شبكه حقاني حمايت ميكنند. پاكستانيها مرتب اين ديدگاه امريكايي را انكار ميكنند. سياست امريكا اخيرا بيش از پيش تحت تاثير ديدگاه دولت مركزي كابل و دهلينو قرار گرفته است. دوستان امريكا در افغانستان و هندوستان، مدعي هستند كه منشأ اصلي تروريسم در منطقه، پاكستان است. افغانستان مدعي است اسلامآباد از طالبان و القاعده در خاك اين كشور حمايت ميكند و هندوستان هم ادعا ميكند كه پاكستان از لشكر طيبه و جيشمحمد كه غالبا در كشمير عمليات انجام ميدهند، حمايت ميكند. دولت ترامپ اين ديدگاه را كاملا پذيرفته است، اين نقطه تفاوت دولتهاي ترامپ و اوباما در سياست خارجي امريكا در مورد پاكستان است. در دوران اوباما تاحدي تلاش ميشد كه با پاكستان مدارا كند. امريكا طي ماههاي گذشته تهديد كرده كمكهاي مالي خود به پاكستان را قطع ميكند و عملا اين كمكها را كاهش داد. در عين حال واشنگتن به اسلامآباد فشار وارد كرد تا برخي از گروههاي داخلي اين كشور را گروه تروريستي اعلام كند، كه اين اقدام هم باعث ايجاد مشكلات داخلي براي دولت پاكستان شد. پاكستان الآن در جستوجوي اين است كه در مقابل ديدگاه امريكاييها بيشتر به چين و روسيه نزديك شود.
اخيرا پاكستان روندي را با ميانجيگري چين براي حل مشكلات در افغانستان ايجاد كرده است. فكر ميكنيد چنين روند سهجانبهاي بدون حضور امريكا امكان موفقيت داشتهباشد؟
خيلي سخت است كه بتوان اين نظر را پذيرفت. تضاد بين افغانستان و پاكستان يك منازعه تاريخي است و مساله مناقشه سرزميني در ميان است. هيچ نظامي در افغانستان از سال 1897 تاكنون خط ديوراند را به عنوان مرز بينالمللي ميان دو كشور نپذيرفتهاند. كابل معتقد است سه منطقهاي كه از سال 1947 در اختيار پاكستان قرار دارد، يعني مناطق قبيلهنشين، ايالت خيبرپختونخواه و ايالت بلوچستان، به افغانستان تعلق دارد. ايالت بلوچستان به تنهايي 47 درصد از خاك پاكستان را تشكيل ميدهد. مشكلات سرزميني و اختلافات ارضي را به سادگي نميتواند حل و فصل كرد. پاكستان ممكن است صادقانه تلاش بكند راهحلي پيدا بكند، چرا كه اختلافات اخير با امريكا بهشدت پاكستان را به لحاظ امنيتي تحت فشار قرار داده است، در نتيجه اين تمايل در اسلامآباد بيشتر است كه به نوعي مشكلاتش را با افغانستان حل و فصل كند، چرا كه ريشه اصلي اختلافات با امريكا هم در همين تنشها نهفته است. در اين مسير براي اسلامآباد مشكلاتي وجود دارد. در داخل پاكستان اختلاف نظر وجود دارد. تقسيم قدرت در پاكستان به گونهاي است كه يك بخش قدرت در اختيار ارتش، بخش ديگر در اختيار احزاب سياسي و بخش سوم در اختيار احزاب مذهبي است كه احزاب مذهبي هم ديدگاهها مختلفي دارند، تعدادي از قدرتمندترين جناحهاي مذهبي در پاكستان افراطگرا هستند از گروههايي حمايت ميكنند كه برخي از آنها به عنوان تروريست شناخته ميشوند. امكان ايجاد يك سياست واحد در برابر هندوستان و افغانستان در پاكستان بسيار كم است. به هر حال اين نگاه هم در ميان برخي از صاحبان قدرت در پاكستان وجود دارد كه ناامني و ضعف دولت مركزي در افغانستان نهايتا منجر به اين ميشود كه كابل ديدگاه اسلامآباد در مورد مرز بينالمللي را به رسميت بشناسد. از سوي ديگر بعد از حمله امريكا به افغانستان، ورود هند به سياست افغانستان، به نوعي احساس محاصره شدن به پاكستان ميدهد. با تمام اين احوال بخش سياسي قدرت در پاكستان تلاش ميكند فضايي به وجود بياورد كه ثابت كند خودش قرباني تروريسم است.
مسائل سياست داخلي پاكستان تا چه اندازه در اين فشارهاي امريكا موثر است، آيا نيروهايي مخالف دولت پاكستان وجود دارند كه در امريكا براي پيشبرد اين سياست لابي بكنند؟
نه! جناح قدرتمندي كه مخالف دولت پاكستان باشد در خارج از خاك اين كشور وجود ندارد، بيشتر لابيها توسط هندوستان پيش ميرود. اقليت قدرتمند هنديتباري در امريكا وجود دارد كه براي منافع هندوستان لابي ميكند. ساختار سياسي پاكستان به شكلي است كه اگر اپوزيسيوني آماده به چالش كشيدن دولت باشد، امكان فعاليت و رسيدن به قدرت سياسي از طريق انتخابات داشتهباشد. منع جدي براي فعاليت سياسي در پاكستان وجود ندارد كه گروههاي سياسي براي رسيدن از قدرت بخواهند از فشار امريكا استفاده بكنند. در حال حاضر رقباي اصلي قدرت در اسلامآباد يكي حزب مسلمليگ شاخه نواز است كه با وجود كنارهگيري نواز شريف به دليل حكم ديوان عالي از قدرت، همچنان دولت را در اختيار دارد و ديگر حزب اصلي هم حزب مردم است.
امريكاييها پاكستان را در كنار ايران و روسيه متهم به حمايت از طالبان ميكنند و ادعا ميكنند اين سه كشور با مذاكره يا دادن اعتبار به طالبان باعث ناامني در افغانستان ميشوند. در عين حال واشنگتن و كابل خودشان مدعي آمادگي براي مذاكره با طالبان هستند. عاقبت سياست امريكا به رسميت شناختن طالبان است يا مبارزه با آن؟
يك مسالهاي كه وجود دارد اين است كه مساله ناامني در افغانستان راهحل نظامي ندارد؛ اين موضوع طي 16 سال گذشته اثبات شده است. در غياب راهحل نظامي بايد به دنبال راهحل سياسي بود. اما سوال اصلي اين است آيا واقعا امريكاييها خواهان پايان جنگ در افغانستان هستند؟ آيا وجود تنش و جنگ در افغانستان در سطحي كه قابل كنترل باشد به نفع امريكاييها است؟ در مورد اهداف نهايي امريكاييها تا حدي مورد ترديد است. امريكاييها با مجموع قدرت سياسي، نظامي و مالي خود اگر واقعا عزم جدي داشتند مساله طالبان را تمام بكنند، تاكنون اين كار را كرده بودند، حتي اين توان را همان سال 2001 و در آغاز لشكركشي به افغانستان داشتند. امريكاييها به دنبال حذف كامل مشكل گروههاي تندرو در افغانستان نيستند، بلكه بيشتر به دنبال مديريت استمرار بحران در افغانستان هستند. هدف امريكاييها اين است كه تنش را در سطحي نگه دارند كه حضور نظامي امريكا در خاك افغانستان براي دولت اين كشور ناگزير باشد. بر اساس اين نظريه، ميتوان نتيجه گرفت كه اصلا خود افغانستان مساله اصلي امريكاييها نيست، هدف اصلي امريكا داشتن پايگاهي منطقه است. با حضور نظامي دايم در افغانستان، امريكاييها هم در آسياي مركزي كه تحت نفوذ روسيه است حضور چشمگيري پيدا ميكنند و هم در مرزهاي چين به عنوان بزرگترين رقيب اقتصادي خودشان و در مرزهاي ايران به عنوان يك قدرت منطقهاي مخالف امريكا حضور دارند. امريكاييها از فرصت تاريخي استفاده كردهاند تا در اين منطقه جاي پاي خود را محكم كنند. بعد از سال 2001 پايگاههاي نظامي دايم امريكا در افغانستان تاسيس شد، قراردادهاي امنيتي با افغانستان بستهشد و قرار نيست مدت حضور آنها در خاك افغانستان كوتاه باشد. امريكاييها اين سياست دوگانه را بر اساس منافع ملي خودشان تعريف كردهاند، از يك طرف طرح محاصره چين، تحت فشار قرار دادن روسيه و مهار ايران از طريق افغانستان پيش ميرود و از سوي ديگر توجيه براي استمرار حضور نظامي در افغانستان با حضور طالبان تامين ميشود. سياست امريكا اين نيست كه طالبان را ناديده بگيرد يا از بين ببرد، نهايتا امريكاييها مايل به نوعي شراكت طالبان در ساختار قدرت افغانستان هستند. در حال حاضر پاكستان هم نسبت به اين ايده، بيميل نيست. از نظر آنها وقتي كه نميتوان طالبان را كاملا بر افغانستان حاكم كرد، حاضر هستند دستكم شراكت آنها در قدرت را بپذيرند.
امريكاييها تا چه حد حاضر هستند نقش طالبان را در دولت افغانستان قبول كنند؟
خيلي زود است كه پيشبيني كنيم؛ قطعا طالبان حداكثر قدرت و امتياز را ميخواهد، در برابر نيروهاي شمال افغانستان خواهان كمترين حد مشاركت طالبان است. بخش تكنوكرات و غربگراي حاكم بر افغانستان، هنوز هيچ تمايلي براي شراكت دادن ديگر گروهها در قدرت نشان نداده است. حتي اين امكان براي طالبان وجود دارد كه از طريق انتخابات در درازمدت سهمي از قدرت را به صورت رسمي در افغانستان در اختيار بگيرد. بحث جديتري كه امروز در افغانستان وجود دارد اين است كه ساختار قدرت در اين كشور عوض شود و به جاي يك حكومت متمركز رياستي به نوعي حكومت فدرال در اين كشور شكل بگيرد تا هر يك اقوام اصلي كشور بتوانند قدرت محلي خود را تشكيل دهند و دولت مركزي نقش هماهنگي داشتهباشد. اين مسائل در مورد آينده افغانستان مطرح ميشود، اما در حال حاضر مشكلات در افغانستان به حدي زياد است كه هيچ طرحي در اين كشور آنگونه كه روي كاغذ مطرح ميشود، امكان عملي شدن پيدا نميكند.