حسين شاهحسيني درگذشت
«آقاي مصدق از در بالاي باغ وارد شد، ظاهرا مطلع بود كه قرار است من بروم. سلام كردم و كاغذ را دادم و وقتي گرفت گفت شما تا كي اينجا هستيد؟ گفتم تا فردا. گفت فردا همين ساعت همين جا بياييد. فردا همان ساعت رفتم و تنها حرفي كه به من زد اين بود كه شما هم در اين جبهه (ملي) هستيد؟ گفتم بله افتخار دارم. پرسيد شما در تهران هستيد؟ گفتم بله، گفت اسم شما؟ گفتم شاهحسيني هستم. ديگر چيزي نپرسيد و من هم چيزي نگفتم». شاهحسيني از آخرين بازماندههاي نهضت مقاومت ملي، ديروز درگذشت. نقش او در تاريخ معاصر ايران به جهت حضورش در دو نهاد اجتماعي برجسته قابل توجه است.
دو نهادي كه يكي از آنها برآمده از فضاي باز سياسي دوران مصدق است و ديگر حاصل اختناق و فضاي بسته شاهنشاهي. دو دهه مهم در تاريخ معاصر و فضاي سياسي و اجتماعي ايران كه موجب ميشود، كنشگران آن بيش از ديگر سياسيون در كانون توجه باشند.
شاهحسيني، عضو شوراي مركزي جبهه ملي و از فعالان ديرپاي ملي بود. او را به صفت همراهي با دكتر مصدق و مهندس بازرگان ميشناسيم اما زندگي سياسياش را سالها قبل آغاز كرده بود. همان وقت كه پدرش زينالعابدين نوري با آيتالله سيدمحمود طالقاني نشست و برخاست ميكرد. نخستين فعاليتهاي سياسياش همزمان شد با تشكيل «سازمان نظارت بر آزادي انتخابات» توسط دكتر مصدق. با تشكيل جبهه ملي تمركز خود را بر كار با اين تشكل گذاشت و بعد از كودتاي ۲۸ مرداد به همراه صدرالحفاضي، آيتالله زنجاني، عطايي، محمد نخشب از نخستين فعالان و بنيانگذاران نهضت مقاومت ملي شد. همين فعاليتها باعث شد كه چند باري دستگير و از دانشگاه اخراج شود. پيش از آن دانشجوي شيمي
دانشگاه تهران بود.
قريب 90 سال زندگي و سالهاي جواني و ميانسالي خود را صرف فعاليت سياسي و مبارزه با رژيم شاهنشاهي كرد. او شاهد بسياري از تحولات جريان ساز بود و همواره دغدغه مردم داشت. چه آن زمان كه نامه آيتالله زنجاني را به دكتر مصدق ميرساند و چه آن وقت كه عضو جبهه ملي شد و در راه آرمانهايش چندين بار رنج زندان را كشيد. تا جايي كه توان داشت در راه مصدق حركت كرد و وقت كهولت و انزواي جبهه ملي، خاطراتش را براي بهروز طيراني روايت كرد تا در كتابي تحت عنوان 70 سال پايداري به دست
آيندگان برسد.
شاهحسيني در جواني از ياران مصدق بود و در جريان انقلاب اسلامي [دولت موقت و نخستوزيري مهندس بازرگان] سمت معاونت نخستوزيري را به عهده گرفت. تا زمان رجايي رييس سازمان تربيتبدني و كميته ملي المپيك بود.
او يكي از منتخبين براي شركت در كنگره جبهه ملي ايران بود و از سوي اعضاي به عنوان عضو شوراي مركزي انتخاب شد. حتي پس از آزادي رهبران دستگير شده جبهه ملي در سال ۱۳۶۴ منزلش را محل برگزاري جلسه شوراي مركزي جبهه ملي كرد. در آخرين انتخابات شوراي مركزي در كنار اديب برومند، داوود هرميداس باوند، علي رشيدي و مرتضي بديعي قرار گرفت و به عنوان عضو هيات رهبري جبهه ملي انتخاب شد.
خاطراتش از سالهاي بعد از انقلاب و رويدادهاي آن هنگام خواندني است. مثلا آنجا كه در مورد شايعه فرار بختيار از مدرسه رفاه ميگويد. شاهحسيني اين طور روايت ميكند: «من در روزهاي اول پيروزي انقلاب و قبل از اشتغال در سازمان تربيتبدني، به همراه ساير دوستان شبانهروز در مدرسه رفاه به سر ميبردم. يكي دو روز پس از پيروزي انقلاب من در طبقه بالاي مدرسه علوي با عدهاي از دوستان جلسه داشتم.
در اواسط جلسه، ناگهان در حياط اعلام شد كه شاپور بختيار دستگير شده است. با شنيدن اين خبر از اتاق بيرون آمدم و با آقاي خلخالي روبهرو شدم، ايشان به من گفت: شاهحسيني رفيقت را دستگير كردند، پرسيدم چه كسي را دستگير كردند؟ گفت شاپور بختيار را. ابتدا قصد كردم كه بروم و او را ببينم ولي چون جلسه برقرار بود به اتاق جلسه بازگشتم. چون اسدالله لاجوردي مسووليت قسمت جنوب مدرسه علوي را بر عهده داشت و فرد دستگيرشده را از آن قسمت به داخل مدرسه آورده بودند، شب به ديدن ايشان رفتم و درباره دستگيري بختيار سوال كردم. لاجوردي در پاسخ من گفت اين فرد بختيار نبود. او فردي ارمني است ولي خيلي شبيه بختيار است. من به شوخي به لاجوردي گفتم اگر واقعا بختيار است چون روزي آزاديخواه بوده است ناهار و شام درستي به او بدهيد
تا زنده بماند.»