به بهانه سالمرگ نيمايوشيج و درباره تصاويري كه در آثار اوست
شاعري با پالت رنگي خودش
ابراهيم حقيقي
سال ۷۲ كه كار نمايشگاههاي خطنگارهها را شروع كرد، نگاهم اين بود كه بر اساس شعر شاعران معاصر مختلف طراحيهايم را آغاز كنم و به دنبال اين بودم كه رفتار خطنگارهها را تمرين و ظرفيتهاي آنها را كشف كنم. از همان زمانها به ياد نيما يوشيج بودم و نامش را ميان يادداشتهاي شاعراني كه قصد داشتم روزي به آنها بپردازم، گنجانده بودم. هميشه به آن يادداشتها رجوع ميكردم و شعرهاي نيما در ذهنم بود چرا كه همواره معتقدم نيما ميان شاعران معاصر ايران جايگاه خاصي دارد. نيما در شعر و هدايت در قصه، در حقيقت كساني هستند كه رفتار ديرينه ادبيات فرهنگ ايراني را تكان دادهاند و نوآوريهاي زيادي داشتهاند. در اين ميان از لحاظ نوآوري، نيما ظرفيت خاص ديگري داشت كه براي خيليها آموزنده است. واقعيت اين است كه اشعار بيشتر شاعران كلاسيك و كهن ما جهانشمول است و در حقيقت ميان شعرهاي حافظ يا سعدي ابيات اندكي ميبينيم كه براي نمونه از شيراز نام برده باشند. به خصوص مولانا، حس و حال عارفانه شعرهايش ارتباطي با موقعيت مكاني و زيستياش ندارد. اين موضوع همچنين در مورد نظامي گنجوي و فردوسي هم صادق است. در حقيقت كار ويژهاي كه نيما كرد اين بود كه با كمك آثارش به خيلي از قصهنويسها و رماننويسها اين مهارت را ياد داد كه چطور محيطزيستياش را هم در شعرهايش وارد ميكند. در حقيقت اگر نيما يوشيج ايماژي ميسازد يا تمثيلي ميآورد، متاثر از جغرافياي شمال ايران است؛ يعني ما ميبينيم كه شعرهايش خالي از جنگل، دريا، مرداب، ابر و باران نيست و حتي جانوران زيادي را ميان شعرهايش نام ميبرد كه ما حتي اسم آنها را هم نشنيدهايم. اما نيما اسم تمام آنها را ميان شعرهايش ميگنجاند و با شيوه خودش روايت درباره آنها را جهانشمول و همگاني ميكند. در حقيقت نيما با پالت رنگي خودش درست مثل يك نقاش، تابلوي مخصوص خودش را ترسيم ميكند و به همگان نشان ميدهد. بعد از آن ميبينيم شاعران بسيار ديگري مثل منوچهر آتشي يا حتي قصهنويسهايي مانند صادق چوبك و بعضي نويسندگان خراساني و آذري از اين رفتار نيما ميآموزند كه محيط خودشان هم ميتواند جهانگير شود. زماني كه تصميم گرفتم خطنگارههاي نيما يوشيج را شروع كنم، متوجه شدم او خودش تصاوير را مستقيما ارايه ميدهد. بنابراين به جاي اينكه به رفتار نقاشي فكر كنم كه مثلا در حافظ و خيام انجام داده بودم، در مورد نيما مستقيما به عكس فكر كردم و تلاشم بر اين بود كه با سطرنوشتههاي نيما بياميزم. قطعا اين عكسها بايد در جغرافياي شمال ايران اتفاق ميافتاد كه تمام عناصري كه نيما در شعرهايش به آنها اشاره كرده بود، به نمايش دربيايند. به همين دليل سعي كردم فضايي كه در عكسها ساختم، عين واقعنمايي جغرافيايي نباشد و در واقع دستكاريهايي انجام دادم كه بتوانم به فضاي دراماتيك شعرهاي نيما نزديك شوم؛ در حقيقت نمايشگاه «خانه ابري» كه بهانهاش خطنگارههاي نيما بود، تمريني بود كه بتوانم حس و حال اشعار نيما را در قالب تصويرگري به نمايش بگذارم تا علاقهمندان نيمايي اينبار به تماشاي عكسهايي از شعرهاي نيما يوشيج بنشينند.