هرگز نميرد آنكه شده پوستش كلفت
روحالله احمدي
در اين جهان بگو كه چه بود اتهام ما
آلوده كرده است هوا را كدام ما؟
تقصير چيست؟ خودروي تكسرنشين؟ موتور؟
بنزين بيملاحظه؟ پست و مقام ما؟
انگار كار اصغر فرهادي است اين
پايانِ بازِ وضعِ كميك و درام ما
از بس هواي ما دغل است و سياهكار
كفتر شبيه زاغ شده روي بام ما!
اينجا هوازيان همگي دودزي شدند
فرقي نمانده بين خواص و عوام ما
وقتي كه ما هواي كسي را نداشتيم
بايد شود هواي خدا هم حرام ما
آلوده است دست خلايق به خون هم
گير است در محاكمه پاي تمام ما
اي تو! تويي كه باعث آلودگي شدي
بر عمه تو باد درود و سلام ما!
تو در تعجبي كه چطوري نمردهايم!
اين است كل محتويات پيام ما:
گوگرد، جيوه، سرب، دياكسيد نيتروژن
هستند قُوت غالب هر صبح و شام ما
مادرپياله! دودِ تو را سر كشيدهايم
اي بيخبر ز لذت سرب مدام ما
تا ما در اين شرايطِ آلوده زندهايم
كربن به شُش فرو شد و دنيا به كام ما
هرگز نميرد آنكه شده پوستش كلفت
«ثبت است بر جريده عالم دوام ما»
باعث تقويت كل قوايي، چايي!
عبدالله مقدمي
ماندهام در كف ديدار، كجايي؟ چايي!
بر لبم كي بشود باز بيايي؟ چايي!
قوتي مانده اگر، از كرم همّت توست
باعث تقويت كل قوايي، چايي!
به همين قلقل كتري و سماور سوگند
بهترين غلغله ارض و سمايي، چايي!
«به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّمِ توست»
عالم از درد پر است و تو دوايي، چايي!
عشق كشك است در آنجا كه تو باشي، خود تو
سبب بوي خوش باد صبايي، چايي!
مي و معشوق سگِ كيست، به درگاه شما؟
يار ميگويم و منظور شمايي، چايي!
«در همه دير مغان نيست چو من شيدايي»
كه بجويد سرِ هر جشن و عزايي چايي
قطع هر مرحله با پير مغان كردم، گفت:
پسرم آب حيات است خدايي چايي
ساقيا! خرقه گرو گير و بريز از قوريت
تا بشويد برد اين زهد ريايي، چايي
ما كه رسواي جهانيم، بده فنجاني
تا كه جان را بدهد بلكه جلايي چايي
ساق سيمين و قد سرو نداري؟ باشد!
قهوهچي! تا به خماران بنمايي چايي...
... قهوهخانه همه دربست غلامت باشند
ذكر ياران همه اين زمزمه: چايي! چايي!
«بر سر تربت ما چون گذري»، قربانت
برسان ديدي اگر بود به جايي، چايي
دلبر باسواد من
اكبر ميرجعفري
دلبر باسواد من ميخواست
روي من اندكي حساب كند
و پس از ثبتنام در كنكور
رشتهاي خوب انتخاب كند
دلبرم گفت قصدم از تحصيل
كسب علم است، پول و مدرك نيست
گفتماي خوب! من كه ميدانم
ذرهاي در صداقتت شك نيست
گفت: «دندانپزشك اگر باشم
چقدر درميآورم ماهي؟»
بعد ترسيدم انتخاب كند
رشته دلپذير جراحي
ويژگيهاي رشتهها را گفت
تا برايش من انتخاب كنم
مثلا فيزيوتراپي چيست؟
مدركش را چگونه قاب كنم؟
گفتم: اي دلربا كه در هر حال
از همه همگنانِ خويش سري
تو به زيبايي عجيب خود
هركسي را ز عقل و هوش بري
پس براي تو بيگمان خوب است
رشته بينظير هوشبري
تا بدون دوا مريضت را
در اتاق عمل ز هوش بري!
حال اما دوباره غمگينم
نازنينم چرا ز من دور است؟
نكند باز درس ميخواند؟!
نكند باز پشت كنكور است؟!
خيرالموجودين
سيدعلي ميرافضلي
و به اين ترتيب،
مارمولك از مورچه سريعتر ميدود
و ملخ از پروانه دلفريبتر.
خوردن همبرگر را
دهاني گشاده بايد
نه لباني غنچه
و به اين ترتيب،
درخت عرعر بلندتر از اقاقي است
و ميمون از آهو شايستهتر.
و به اين ترتيب،
تو بهتر از همه ميفهمي
و آمدهاي
كلمات را از معنا نجات بدهي
و ما را از رستگاري.