خسته نباشيد
محمد سلطانيفر
بايد صحبتهايم را با خسته نباشيد و دست مريزاد به همكارانم در روزنامه اعتماد آغاز كنم و اميدواري براي روزگاري كه شاهد انتشار شماره 5 هزار و 10 هزار اين روزنامه باشيم. در دوراني كه مطبوعات و رسانههاي چاپي دچار كماقبالي و كمتيراژي شدند، در روزگاري كه كاغذ بسيار بسيار گران شده و ارزي كه اهالي مطبوعات بايد بابت كاغذ و تكنولوژي انتشار پرداخت كنند جان آنها را كمرمق كرده و اهالي مطبوعات با سيلي صورت خود را سرخ نگه داشته و زنده ماندهاند، رسيدن به شماره 4 هزار اتفاق ويژه و مباركي است. در اين روزگار شاهد هستيم كه فضاي مجازي از يكطرف، گران بودن توليد و تكثير نشريات چاپي از طرف ديگر و كم شدن روزنامهنگاران قوي، مطبوعات را با موانع و مشكلات بسيار زيادي روبهرو كرده و در چنين شرايطي ايستادن در ميدان مطبوعات و رها نكردن اين تريبون مهم، كاري شبيه معجزههاي عاشقانه است. اگر از منظر اقتصادي به اوضاع و احوال اين روزهاي مطبوعات نگاه كنيم بايد بگوييم هيچ چيز به جز عشق اين فضا را زنده نگه نداشته است. فشارهاي قضايي روي مطبوعات، بايدها و نبايدها و نگاههاي سلبي كه نسبت به مطبوعات وجود دارد هم فشارهاي مضاعف ايجاد كرده است. امروز شاهد هستيم بسياري از مطبوعاتيهاي بنام و قهار، در روابط عموميها به دليل اينكه بستر رسانه و روزنامهنگاري درآمدزا نيست و امنيت شغلي در روابطعمومي بيشتر است، مشغول به كار شدهاند و در خلأ ميان اين دو فضا، آنچه از دست رفته و ناديده گرفته ميشود، كلمه نقد است. چون به همان اندازه كه به روابطعموميها نيازمنديم، به روزنامهنگاراني براي نقد هم نياز داريم. براي روزنامه اعتماد و ديگر روزنامهها كه در اين شرايط در ميدان مطبوعات حضور دارند، آرزوي موفقيت داريم و رسيدن به روزگاري كه حداقل كمترين خواستههاي اهالي مطبوعاتي انجام شود و روزنامهنگاران در بستري امن فعاليت كنند و حمايت شوند.