سالها و سالها و سالها
سيدعلي ميرفتاح
از بداقباليهاي من و دوستانم يكي اين بود- شايد هنوز هم هست- كه كارمان دوام ندارد. فعل ماضي استفاده كنم بهتر است؛ نداشت. با انرژي سهمگين كاري را سرميانداختيم، حسابي تلاش ميكرديم، وقت ميگذاشتيم، بلكه عمر ميگذاشتيم، آجر روي آجر ميچيديم و ديوار روزنامه يا مجلهاي را بالا ميبرديم. بالا هم ميرفت، بازارمان رونق پيدا ميكرد، اما از بد حادثه، يكباره، بلايي بر سرمان نازل ميشد و بنامان فرو ميريخت و فواره بالا رفته، سرنگون ميشد. يكبار كه خيلي از تكرار اين سرنگوني افسرده شده بودم نوشتم ما «ابتر» شدهايم و تداوم و پيوند از قاموسمان رخت بربستهاند. روشنفكري نياز به دوام و قوام دارد و با دورهگردي جور درنميآيد. اما از سر ناچاري دورهگردي پيش گرفتيم و به هر جان كندني بود، چراغ اين دكان را روشن نگه داشتيم. اين بيت مولانا به اعتباري وصف حال من و دوستانم بود: باد تند است و چراغم ابتري/ زو بگيرانم چراغ ديگري... بدترين اتفاقي كه براي ما افتاد اين بود كه همنشين افعال ماضي شديم. هركس ميگفت چهكارهاي؟ بايد از داشتم و بودم و رفتم استفاده ميكرديم... يكبار داشتم در موسسه اطلاعات، در ساختمان قديمياش قدم ميزدم. هزار و سيصد و سه كجا؟ هشتاد، نود سال بعد كجا؟ با خودم و با خداي خودم گفتم آيا ميشود ما هم از اين دمبريدگي محتوم نجات يابيم وسالها و سالها و سالها دوام بياوريم؟ روزنامه اعتماد امروز به شماره چهارهزار رسيده. اتفاق فرخندهاي است. قابل تحسين و تكريم است خصوصا اينكه روزنامه را بخش خصوصي منتشر ميكند و عبور از موانع سياسي و اقتصادي و اجتماعي كار سادهاي نيست. اكثر رقباي ما از بيتالمال ارتزاق ميكنند. نه مشكل كاغذ را ميفهمند و نه دركي از تعطيلي و توقيف و فروش دارند. به كر وصلند، علاوه يارانه هم ميگيرند. اين خيلي ارزشمند است كه بخش خصوصي پاي آرمانهايش بايستد و براي تداوم عهدش مقاومت كند، هزينههاي گزاف بپردازد و ارتباطش را با مخاطبانش حفظ كند. حقيقتا دم الياس حضرتي گرم كه چهار هزار شماره دوام آورده، بيمهريها و فشارها و هزينهها را به جان خريده و «اعتماد» را تداوم بخشيده. دم همكارانم گرم كه پاي آرمانهاي بلندشان و پاي رفاقتشان و مهمتر از همه پاي روزنامهخوانها ايستادهاند. انشاءالله كه به شماره چهلهزار برسيم... دم خوانندگان عزيز و شريف «اعتماد» هم گرم. اگر همراهي مردم نبود كه روزنامه دوام نميآورد. مباركتان باشد.