• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3111 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۸ آبان

هيچكاك؛ دلهره و راز زدايي حقيقت يك سايه

كامل حسيني

 درباره فيلم ربكا بسيار نوشته‌اند و بايد نوشته شود چون اين فيلم اگــر چه قصه‌يي ساده و عاميانه و كهنه دارد اما در بطن خود نكات و درس‌هاي حايز اهميتي هم دارد كه در هر زمان و مكان، جالب و هيجان‌انگيز است... فيلمي كه مانند بوف كور هدايت از زيبا بودن حيرت‌انگيز يك زن صحبت به ميان مي‌آورد اما با مرگ و محو آن روبه‌رو مي‌شويم... البته تفاوت عجيب و به نوعي ديگر وجود دارد يعني مرگ از ديد مخاطب نه از ديد نويسنده و كاراكتر بلكه از ديد مخاطب كه در حالت مرده آن را مي‌بيند ولي ربكا بعد از مرگش همچنان نفوذ و قدرت و جذابيت خود را مي‌گستراند تا خود مرد فاش مي‌كند كه ربكا آن حقيقتي نيست كه ما به دنبالش بوديم بلكه سايه‌يي بيش نبود.
 البته كشف حقيقت كه اكثرا با دلهره همراه است با دلهره چيده شده در بطن داستان توسط دوفنه دو موريه و هيچكاك ممزوج مي‌شود، ابتداي آشنايي مرد با دختر جوان كه قرار است جاي ربكا را از آن خود كند. آغاز هر آشنايي گاهي خيلي نازك است و ممكن است با هر يك اتفاق ساده از هم بگسلد يا ممكن است يكي از طرفين رابطه را با شك مزمن روبه‌رو سازد و زمان ميبرد تا درمان شود. در ربكا شكي كه شروع مي‌شود و سوژه را به‌طور مداوم آزار مي‌دهد جايي است كه در آن به جاي همدردي و ياري با زن جوان، او را بيشتر در يك دلهره قرار مي‌دهند. دلهره‌يي كه برگشت از آن مشكل است و تو گويي هيچكاك با تصوير چنان استادانه دلهره اين لحظه را طراحي كرده است كه همزمان با حركات ريز و درشت زن جوان ما هم در چنبره دلهره گرفتاريم. مثل مردمان روزگار ما كه هميشه در بدتعبير كردن نيت ديگران پيشقدم مي‌شويم. زن مسن كه همراه دختر است به او مي‌گويد كه مواظب باش نكند ازدواج مرد با شما به خاطر فراموش كردن غصه ربكا است. اينجاست كه نخستين پيچ و دردسر سر راه زن جوان سبز مي‌شود حتي مي‌شنود كه گويا زنش را مي‌پرستيده و اين غم او را دوچندان مي‌كند. بعدها و در هنگام باز شدن گره فيلم، اثبات مي‌شود كه محبوبيت بي‌نظير براي ربكا دروغي بيش نيست كه مدام زن جوان را زجر مي‌داده است درست مثل سايه‌هاي تمثيل غار افلاطون كه حقيقي نبودن آنها با تعقل و بصيرت و باز شدن چشم عقل آشكار مي‌شود.
 ربكا جز سايه سنگين بر زندگي مرد حقيقتي ديگري نداشته است و زيبايي حيرت‌انگيزش به عنوان نقطه ثقل ربكا هم مثل حباب روي آب زود محو شده است ولي زن از چنين موضوعي دير خبردار مي‌شود جايي كه در آن هر لحظه زيبايي و هوش و ذكاوت ربكا نمايان‌تر مي‌شود و اين دلهره تماشاگران همزمان با دلهره همسر جديد را دوچندان مي‌كند و راست گفته‌اند كه استاد هيچكاك الحق استاد دلهره آفريدن است. البته فيلم نكات جانبي و خارج از موضوع اصلي فيلم دارد كه حاوي نكات زيباي زندگي هستند كه از لابه‌لاي صحبت‌ها نمايان مي‌شود. قبل از هر سوژه‌يي زيبايي زبانزد ربكا و ديدن اين زيبايي و عينيت پيداكردن آن در فيلم تماشاگران را به دنبال خود مي‌كشاند اما عجيب اينجاست كه ربكا نمايش داده نمي‌شود و اين به نوعي هم خشم تماشاگران را بر مي‌انگيزد اما در عين حال هم حالتي معما گونه‌تر به آن مي‌دهد.
هر چه بر كشف بيشتر زواياي زيبايي ربكا افزوده مي‌شود به همان اندازه نفرت از ربكا افزايش پيدا مي‌كند و برعكس زيبايي خيره‌كننده‌اش جنبه‌هاي ناخوشايند و خيانتكارانه ربكا پرده‌برداري مي‌شود. چهره و حضور ربكا هم در داستان با فاش شدن راز مرگش اين‌بار قهرمان بودن و محبوبيت او محو مي‌شود. تو گويي نشان ندادن سيمايي دلربا معما گونگي آن را بيشتر و بيشتر نشان مي‌دهد و موجودي فوق بشري از آن مي‌سازيم اما بعدها آرام آرام وقتي رازهاي شخصيتي و گوشه‌هايي از زندگي ربكا رو مي‌شود به اين حقيقت ناب ولي فراموش شده مي‌رسيم كه صورت زيبا هميشه سيرت زيبا را نمي‌آورد و با كشف زواياي زيبايي، زواياي شخصيتي هم كشف مي‌شود كه جهت معكوس با چهره فوق‌العاده ربكا دارد چون شوهرش در ذكر منش ربكا بيان داشت كه ربكا ذكاوت و زيبايي داشت اما صداقت و مهرباني نداشت. تصور همه اين بود كه با او خوشبخت بودم اما اصلا... با دقت در داستان ربكا نكته عجيب و قابل تامل ديگر آشكار مي‌شود و آن هم اين است كه ربكا از چنان حالت نامتعادل روحي برخوردار است و چنان زندگي تلخي براي خود ساخته است كه با هر بهانه‌يي شده مي‌خواهد از شر آن خلاص شود چون شوهرش در يك ديالوگ بعدها اعلام مي‌دارد كه ربكا مي‌خواست هرطور شده است من اورا بكشم.  
چهره‌يي كه همسر دوم مرد مي‌خواهد خود را به شكل آن در بياورد تا شايد شوهرش را بيشتر مجذوب كند غافل از اينكه ديدن چهره مشابه ربكا هم او را از حالت طبيعي خارج مي‌سازد. بيشتر نقدها حول كشف علت مرگ ربكا و بازشدن گره فيلم مي‌چرخد اما روح و درون مايه فيلم كه كمتر به آن توجه مي‌شود مساله توجه به گونه‌يي از عشق به منزله وحدت روحي زن و مرد است كه بعد از وصلت و به‌طور آرام آرام شكل مي‌گيرد. در اين فيلم عشق بعد از ازدواج و شكل مي‌گيرد... جايي كه در آن زن جوان وارد دنياي ناآشنا و گنگ مي‌شود و آنقدر ساده دل است كه حتي موقع شكستن مجسمه كوچك آن را در كشو مخفي مي‌كند و حتي ارباب منشي در او ديده نمي‌شود. اين رفتار كودكانه هم نمادي زيبا به ساده دل بودن و سازگار نبودن روحيه زن جوان با كاخ مندرلي است كه معمولا روحيه ارباب منشي و مغرور بودن و جديت خاص خود را به وجود مي‌آورد.
 در اين كاخ مندرلي هر لحظه و روز بر ابهام وضعيت افزوده مي‌شود اما سرانجام گره ماجرا باز مي‌شود و اين خود سرآغازي براي بيشترشدن محبت و عشق بين مرد با همسر جديد است. يك جا عشق مرده راز خود را آشكار مي‌كند؛ عشقي زنده و با دوام سر بر مي‌آورد. هنگامي كه مرد رو به زن مي‌گويد كه ربكا همسر قبلي‌ام نتوانسته است رفتار زيبا (مثل چهره‌اش) داشته باشد و من با او خوشبخت نبوده‌ام... انگار غيرمستقيم به همسر جديدش مي‌گويد كه اين رفتار شايسته و زيباي شما و سادگي و صداقت شماست كه زندگي من را زيبا كرده است و بايد بين ما عشقي ارغواني شكل بگيرد. زيبايي خيره‌كننده ربكا عشق را نساخت بلكه صداقت و شيريني رفتار همسر جديد آن هم بعد از ازدواج اين عشق را بنيان نهاد. عشق‌هاي ما قبل از ازدواج شكل مي‌گيرند و بعد از وصلت مي‌ميرند ولي در ربكا هم مرد و با همسر جديدش عشق خود را تازه آغاز مي‌كنند.
كاخ مندرلي سوژه مهمي در فيلم ربكاست وبه روش خود هيچكاك كه مي‌گويد به عنوان مكاني هراسناك و دلهره‌آور تجلي عيني دارد. در واقع كاخ مندرلي نقطه تلاقي همسر جديد با دنياي پر رمز و راز ربكا و همسر و نديمه‌هاست. در آتش سوختن كاخ مندرلي همراه با نديمه عبوس به عنوان تباهي عوامل مزاحم و مانع گذشته و صحنه پاياني فيلم، آغازي براي حياتي زيبا و سرشار از عشق و محبت است... شايد اين راز ماندگاري و مدرن بودن هميشگي ربكا باشد براي ما.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون