جوانان و مبارزه با نمادهاي مدرنيته
صمد محمديزاده
يكي از نمادهاي تفاوت نسلي در جامعه جديد، درگيري و تعارض جوانان با الگوهاي فرهنگي مسلط، ارزشها و عقلانيت متلازم با اعمال نظارت بر مناسبات اجتماعي در زندگي مدرن است. مبارزهاي كه جوانان تحتتاثير جريانات الكترونيكي و تا حدود زيادي ملهم از الگوهاي فرهنگ جهاني عليه نظم نوين و هنجارهاي حاكم آغاز كردهاند، مايه دلهره و نگراني خانوادههاي محافظهكار و عاقبتانديش آنان و نهادهاي قدرت شده است. در اين مقال ما درصدد آن نيستيم كه بر مسند قضاوت بنشينيم كه كدام موضع جوانان ترجيح دارد يا پافشاري آنهايي كه بر طبل الگوهاي رفتاري حاكم ميكوبند و اينكه منافع و مصالح جوانان و جامعه را بر پاشنه كدام شيوه ميچرخد. همچنين موضوع انحراف، بزه يا جرم نيز مطمحنظر نيست. بلكه هدف ارايه تصويري از مطالبات جوانان و كش و قوسهاي آنها با قواعد زندگي دوران جديد است كه به وسيله نهادهاي قدرت از خانواده تا دولت ديكته ميشوند.
در اين كشاكش نهادهاي متولي نظم اجتماعي مدرن در واقع نگران آن هستند تا مبادا رشته كار از دستشان خارج شود و از اين رو با دستپاچگي، هرگونه تغيير و نوآوري در الگوي زندگي را به طغيان و سركشي تاويل و مورد نكوهش قرار ميدهند. در عوض جوانان قصد دارند به وضعيت كسالتبار و يكنواختي كه بر زندگيشان چنبره زده است، خاتمه دهند و حال و هواي تازهاي در فضاي زندگي خود ايجاد كنند. آنها ترجيح ميدهند با دوستاني كه با آنها سليقه مشترك دارند، معاشرت كنند و الگوهاي رفتاري خود را در تعامل با آنها برگزينند. اين جوانان در مبارزه با سبك زندگي حاكم و نظمي كه پدرانشان براي آنها سرمشق گرفتهاند به ترفندهاي گوناگون متوسل شده، عندالزوم تمام مساعي خود را بهكار ميبندند تا نسبت به ساخت واقعيت اجتماعي مسلط بياعتنا باشند و آمال و سليقههاي خود را اعمال كنند. در همين راستا جوانان نصايح داهيانه و دستوپاگير را «گير الكي» تلقي و در خفا يا آشكارا زير پا ميگذارند و با ترفندهاي مختلف از جمله «بيخيالي» و مكانيزم «حفظ فاصله» با خويشان پندآموز، از كنار آن عبور ميكنند. «دمغنيمت شمردن» و مخالفت بنيادي جوانان با «صبوري و در انتظار ماندن» نمونههاي مقابله آنها با ساختهاي زماني زندگي روزمره و مولفههاي دنياي مدرن است.
پيتر برگر و همكاران وي در كتاب «ذهن بيخانمان» به واكاوي فرهنگ جوانان و ضدفرهنگ را در جوامع معاصر غربي در برابر عقلانيت مدرنِ جامعه فنسالار و ديوانسالار ميپردازند. اينكه جوانان چگونه با استفاده از الگوهاي زباني، ايمايي و اشارهاي در سخن گفتن و در ساز و برگهاي بدني، بيدقتي در كاربرد زبان، راه رفتن به طرز شل و ول و گشادگشاد، علاقه به موهاي نامرتب، بدن بودار و پوشيدن انواع لباسهاي يقهباز با هرگونه برنامهريزي، حسابگري و طرحهاي منظم خصومت ميورزند.
از نظر برگر و همكاران وي در جوامع مدرن، جوانان در ضديت با عقلانيت كاركردي، وحدت با طبيعت و گذشتن از فرديت را در پيش گرفتهاند كه از آن به عنوان پديدار شدن «عرفاني نو» در بين جوانان تعبير ميكنند. عشقورزي در برابر جنگورزي، سرمستي ناشي از تسليم شدن به آواي موسيقيهاي تند و مصرف مواد مخدر وجوه مشترك عبور از فرديت و در برابر نظارتهاي عقلاني، رهاييبخش است. همچنين علاقهمندي به اشكالي از خودبرهنگي، خواه كلامي و خواه بدني به عنوان يك حقيقت در مركز واقعي مدرنيته، نمادهايي از مبارزه جوانان بر عليه مناسبات فنسالارانه و ديوانسالارانه دنياي مدرن است. با اين اوصاف از نظر آنان «بيخانماني ذهن» تاثير جهاني فرآيند نوسازي است و در مقابل، «نوسازيزدايي» به عنوان شيوه نوين و در جستوجوي يافتن راهي براي «در خانه بودن» درست در مركز مدرنترين جوامع امكان ظهور يافته است.
اوصافي كه برگر و همكاران ايشان درباره فرهنگ جوانان در جوامع غربي معاصر بيان ميكنند از چشماندازهاي مختلف با اوضاع پارهاي از جوانان كشورمان به ويژه در كلانشهرها منطبق است. جايي كه جوانان ناخرسندي و اعتراض خود را به سبك زندگي حاكم از طريق جلوههاي ظاهري پوشيدن جينهاي پاره و وصلهپينه، نصب سيستم موزيك با صداي مهيب روي اتومبيلها، جولان موتوسيكلتها در كوچه و خيابان، برپايي پارتيهاي شبانه، مصرف سيگار و حتي مواد مخدر بدون احساس شرمساري به نمايش ميگذارند. اين جوانان، خواهان سبك و اعمال سليقه و تامين آمال خود هستند و به طُرُق مختلف با نمادهاي مدرنيته مبارزه ميكنند. جالب است بدانيد كه برگر و همكاران وي در تبيين آراي خود، چنين وضعي را يادآور رقصهاي چوپاني و با طرز پوشيدن لباس به سبك روستايي نزديك ميدانند. به راستي اگر كسي با شيوه زندگي روستايي و چوپاني آشنايي داشته باشد، ميتواند جلوههايي از وجوه مشترك در نحوه پوشيدن لباس برخي از جوانان بهويژه جوانان شمال شهر را در لباسهاي پاره و پينهبسته حاشيهنشينان روستايي رديابي كند. اگرچه اين شكل از لباس پوشيدن براي جوانان ما نوعا مد محسوب ميشود، اما در عين حال ريشههاي آن از مقابله با نظم سركوبگر اقتباس ميشود. همچنين گرايش به مصرف مواد مخدر برخي جوانان به واقع از دريچه فقر و تنگدستي قابل تبيين نيست، بلكه رهايي از قواعد دنياي مدرن است. جامعهشناس