اولين توصيفات برف در ادبيات فارسي
رضا ضيا
به هوا در نگر كه لشكرِ برف / چون كند اندرو همي پرواز
راست همچون كبوترانِ سپيد / راه گم كردگان، ز هيبتِ باز
شاعر «آغاجي بخاري» است، از اولين شعراي فارسي زبان كه شعري از آنان مانده. شعر موجز و مختصر و گوياست. تصويري جاندارتر و خيالانگيزتر از «لشكرِ در حال پرواز» چه ميتواند باشد؟ شاهكار بودنِ اين شعر آنجا آشكار ميشود كه ميفهميم زماني سروده شده است كه زبانِ فارسي در مراحل آغازينِ خود است. براي من شعر اين دوره به شيريني زبانِ كودكي است كه تازه زبان باز كرده. در دورهاي كه شاعر تجربه ناب خودش را از كشفِ هستي بيان ميكند و اين طور نيست كه به صورتِ كلاسيك «عاشق» باشد و به صورت كلاسيك دچار «هجران» شده باشد. اصولا هرچه ميگويد حسِ دروني و واقعي خود او است و تقليد نميكند. ارزش اين شعرها مثل اين است كه شيئي باستاني را مييابيم و ميفهميم كه در زماني كه هنوز فلان چيز اختراع نشده بوده، مردمِ آن دوره به صورتِ غريزي آن را ساخته بودند.