تامّل در يك رباعي
رضا ضيا
تا چند زبان تيز چو شمشير كني/ وز مدح، سگي را صفتِ شير كني
انبانِ دروغ را زبرزير كني/ تا اين شكمِ گرسنه را سير كني/ كمال اسماعيل (قرن 6 و 7)
گاهي آدمي مشغول و مجبور به كاري است، ولي در ميانه ماجرا، همين كه از بالا به آن نگاه كرد، دلش به هم ميخورد از كاري كه ميكند. گاه خودِ زندگي هم همينطور است؛ تا وقتي مشغولش هستيم و به ماهيتش فكر نميكنيم، جذاب است؛ ولي با نگاهي ديگر، همهچيز پوچ ميشود و تبديل ميشود به «هياهوي بسيار از بهرِ هيچ» شعر از شاعري است كه اساسا فلسفه كارش همين مدحِ سلاطين است و بهاصطلاح با آن «كنار آمده» است و چهبسا بارها از اين كار دفاع هم كرده. ولي لحظهاي در خود تامل ميكند و دلزده از كارِ خودش، اينگونه شكوه ميكند. ميگويد كه منِ شاعر «سگي» را به «شير» تشبيه ميكنم. سپس، امرِ مجردي چون «دروغ» را تبديل به چيزي انضمامي و ملموس كرده كه در «انبان» ريخته شده و فرآيندِ مدح را به «زير و رو كردنِ انبان دروغ» تشبيه كرده و اين دردِ دل صميمانه كه: همه اينها براي سير كردن شكم گرسنهام است.