• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4028 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۶ بهمن

به چهل سالگي نزديك مي‌شوم

اسدالله امرايي

«آن لحظه محكوميت در برابر وجدان خود را چند برابر كنيد وقتي بازيگري گريم‌كرده و جامه پوشيده، قبل از توقف بر صحنه به سوي بازيگر نقش مقابل خود سري تكان مي‌دهد با اين اعتقاد كه او واقعيتي است كه به درون توهمي داخل مي‌شود و شما همان چيزي را خواهيد پنداشت كه من پنداشتم بر سر بازيگران اين حماسه مي‌آيد. اما آنها بازيگر نبودند. آنها انتخاب شده بودند يا خودشان نقش‌هاي‌شان را در اين داستان مقدس انتخاب كرده بودند. داستاني كه تا 9 روز و هر روز دو ساعت در عصر تا غروب خورشيد اجرا خواهد شد. آنها تازه كار نبودند؛ مومن بودند. هيچ اصطلاح تئاتري‌اي براي توضيح و تفسير و تعريف آنها وجود ندارد. براي بازي در نقش‌شان نياز نداشتند در آن فرو روند. بازي آنها همانقدر طبيعي و روان بود كه حركت تيرهاي بامبو كه در مرتع عصر از اين‌سو به آن‌سو مي‌پريدند.» عليرضا آبيز، مترجم گزيده‌كار كشورمان كتاب «دِرِك والكات: گزيده شعر‌ها، سخنراني‌ نوبل، ويژگي‌هاي شعر، زندگينامه» را در چهارمين مجموعه نوبلي‌ها در نشر مشكي منتشر كرده است. مجموعه نوبلي‌ها به‌قصد آشنايي مخاطبان فارسي‌زبان با شاعران نوبليست منتشر مي‌شود. در هركدام از اين كتاب‌ها، نمونه‌اي از اشعار شاعر به‌همراه سخنراني‌اش در آكادمي نوبل آمده است. مترجم كوشيده‌ جهان شعري شاعر را هم در متني توصيف كند. عليرضا آبيز، مترجم كه در عين حال شعر هم مي‌سرايد با رجوع به منابع فراوان در دست، از جمله كتاب‌هاي والكات و آن‌چه ديگران درباره‌اش نوشته‌اند، شناخت‌نامه‌ مختصري جمع آورد. والكات در سرزميني استعمارزده و چندفرهنگي بزرگ شده و با زندگي اطرافيان خود بسيار آشناست. به‌سبب مصيبت استعمارزدگي‌، كشورش ‌ترينيداد كه زيستگاه فرهنگ‌هاي گوناگون است، اين شاعر از طرفي با فرهنگ بوميان كاراييب و از طرف ديگر سنت هنر و ادبيات غرب و هندي‌هايي كه به آن‌محل آورده بودند مأنوس است. او كوشيده است فرهنگ حوزه كاراييب - قصه‌هاي فولكلوريك، ترانه‌ها، نمايش‌هاي آييني و… - را در آثارش نمايش دهد و اين سنت را زنده نگاه دارد. والكات درعين‌حال نمايشنامه‌نويس بزرگي بود. بسياري از نمايشنامه‌هاي او بر صحنه مشهور‌ترين تماشاخانه‌هاي دنيا به نمايش درآمده‌اند. «از چهار صبح بي‌خواب/ گوش مي‌دهم به اين‌بارانِ نرم سحر خيز/ و بسيار موزون/ و همچنان‌كه سرمايش مغز استخوانم را كرخت مي‌كند/ مي‌انديشم كه دارم به چهل سالگي نزديك مي‌شوم...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون