مسووليت كار شاعر
گروس عبدالملكيان
صددرصد با مميزي مخالفم و اين مخالفت درباره مميزي اثر هنري، شكلي مضاعف پيدا ميكند، چراكه اثر هنري ماهيت خود را از «نه» گفتن به فضاي معمول جهان و جامعه كسب ميكند. به فضا و نگاه معمول و متداول «نه» ميگويد تا از منظري تازه مخاطب را به شناختي عميق و تازه از هستي و جهان زنده اطراف برساند. حال مراد از اين «نه»، گاه از زاويهاي متفاوت ديدن است و گاه به چالش كشيدن روندهاي معمول. اين «نه» ميخواهد شرايط موجود جهان را نقد كند، از صافي زيباييشناسي بگذراند و مخاطب را به شناختي تازه از لايههاي زيرين و حقيقت دنياي اطرافش برساند. شعر با حركت در مسير متفاوت و گاه جهت مخالف است كه شعر ميشود. اگر قرار باشد اين حركت در مسير معمول زندگي باشد كه خلق هنري اتفاق نميافتد. بهواسطه شعر است كه به خواننده نشان ميدهيم از زاويهاي تازه، جهان اطراف خود را نظاره كند و به شناختي ديگر برسد. اين نمونه از شعر احمدرضا احمدي مصداقي از همين حرفهاست «يك شهر گفت آري/ پرندهاي كه از كنار برج بلند ميگذشت، گفت نه!»
حال اگر قرار باشد اين «نه»ي شاعرانه، اين اتفاق زباني كه در خيال، محتوا و فرم رخ ميدهد را مميزي كنيم، ديگر چه چيزي براي شعر ميماند. شعر از شهود و جنون و ديوانگيِ شاعرانه ميجوشد و باخرد هنرمند به سامان ميرسد. ميدانيم زمينهساز آن شهود و جنون شاعرانه، جسارت هنرمند است. اگر او را مداوم مميزي كنيم و جنبه جسور روح او را بتراشيم، از آن جنون شاعرانه چه ميماند؟ متاسفانه مميزيها در طول زمان تا حدود زيادي برخي از شاعران و نويسندگان را محافظهكار و ازكارافتاده كرده است. شاعر و هنرمند را اينگونه نخواهيم؛ چراكه شاعران حتي اگر درباره تلخيها بنويسند، نهايتا دارند روح انسان را از صافيهاي زيباشناسانه عبور ميدهند تا صافترش كنند. با مميزي سازوكار روح شاعرانه را دچار خلل ميكنيم.
يعني نميتوان منكر تاثير رواني مميزي بر شاعر و هنرمند شد و اثرهاي مخرب اين تاثير منفي نهايتا به جامعه بازميگردد. هنرمند با پرواز خود افقهاي روشنتري را به ما نشان ميدهد، پس پرهاي اين پرنده را كوتاه نكنيم. مگر آنكه جهان و جامعه را تاريكتر بخواهيم.
در كنار اين گفتهها چرا فراموش كردهايم كه شعر، بخشي از زندگي روزمره شاعر است. شاعر در زندگي روزمره خود مثل هر انسان ديگر كارهاي مختلفي انجام ميدهد كه يكي از آنها هم نوشتن شعر است. حال اگر طي اين مسير، آسيبي به شخص يا بخشي از جامعه وارد كرد، آن شخص يا نهاد ميتواند به عنوان شاكي خصوصي يا عمومي، شكايت خود را از شاعر در مراجع قانوني مطرح كند.
ضمنا با اين نگاه هم موافق نيستم كه از ناشران مميز بسازيم و مميزي را به آنها واگذار كنيم چراكه ناشر هم ناچار ميشود به دليل كسبوكار خود به هنرمندان فشار بياورد. بنابراين نهايتا پيشنهادم اين است كه بهتر است بهجاي تمام اين كارها، به شاعرانمان اعتماد كنيم. قبول كنيم كه شاعر ميتواند مسووليت كار خود را بپذيرد و اگر بعد از انتشار شعرش، كسي هم حرف و انتقادي بجا داشت، طبيعتا شاعر در برابرش پاسخگو خواهد بود. بياييم دستبه دست هم بدهيم و اين فرهنگ را تمرين كنيم. اگر مسوولان فرهنگي نگاه بازتري داشته باشند و به هنرمندان احترام بگذارند و اين نكته را در نظر بگيرند كه هنرمندان نيز در همين جامعه زندگي ميكنند و خير فرهنگي مردم و اجتماع خود را ميخواهند، اين گره گشوده خواهد شد.
نهايت سخن اينكه مسوولان نبايد در اين مورد نگران باشند؛ چراكه اگر درباره اين مقوله به اين نتيجه كلي برسيم، در گامهاي عمليِ بعدي ميتوان قدمبهقدم با آسيبها و چالشهاي آن روبهرو شد و در يك حركت جمعي اندكاندك آنها را نيز حلوفصل كرد؛ اما تماميِ اين گامهاي روشن نيازمند قدم اول و حذف مميزي در شكل و شيوهاي بسته است.