تحليل علياكبر قاضيزاده
از رونق مطبوعات در زمان «روزنامه جامعه» تا كسادي امروز دكه
خدا نكند آخرين نسل مطبوعات باشيم
ثمر فاطمي
«علياكبر قاضيزاده» را بجز به روزنامهنگار و سردبير بودن، همه مطبوعاتيها به استاد گزارشنويسي ميشناسند. او نوشتن گزارش را شبيه بافتن فرش ميداند. حالا در روزگاري كه نفس تيراژ مطبوعات به شماره افتاده از او درباره مطبوعاتي كه پس از دوم خرداد۱۳۷۶ متولد شدند و دكهها را رونق بخشيدند، پرسيديم. مولف كتاب «گزارشنگاري» ميگويد: ما بايد خودمان را تربيت كنيم؛ ميتوانيم؟ با اين آموزشهاي فشلي كه ما ميبينيم، با اين تنبليهاي مفرطي كه داريم، آيا ميتوانيم خودمان را تربيت كنيم؟ گناه را نه گردن مخاطب بيندازيم و نه فضاي مجازي. كارمان را بلد نيستيم. نگوييم كه ما روزنامهاي به اين زيبايي در ميآوريم اما كسي نميخواند. اينچنين نيست. ما چيز درستي توليد نميكنيم. اين مدرس و پژوهشگر ۶۸ ساله رسانه و مطبوعات از ضرورت بلوغي در روزنامهنگاران ميگويد كه بايد آنچه در فضاي مجازي نيست را مييافتند و آن را به مخاطب ميدادند و نه گرفتار كپيپيست شدن.
در سال 76 روزنامه جامعه يا توس و نظاير آن چه داشت كه روزنامههاي امروز ندارند؟ تفاوت آن نسل مطبوعات با اين نسل چيست؟
آن فضا با امروز خيلي فرق ميكند. مردم آن زمان تشنهتر و علاقهمندتر بودند. اتفاقاتي در سطح سياسي جامعه افتاده بود كه مردم و بخصوص جوانان و البته طبقه متوسط خيلي اميدوار به شرايطي كه وجود داشت، شده بودند. فضاي خيلي پرشوري به وجود آمده بود و انتظارات مردم بالا رفته بود. همچنين به دليل مبحثهاي تازهاي كه در جامعه ايجاد ميشد، از جمله حق پرسيدن و اينكه مردم حق دارند آگاه شوند، حرفهاي تازهاي بود كه آن زمان مردم را به سوي مطبوعات ميكشيد و به همين دليل يك تشنگي انباشته شدهاي نسبت به آگاهيها وجود داشت. من شاهدم كه آن زمان مردمي كه پاي دكهها ميآمدند گاهي دو، سه تا روزنامه با هم ميخريدند و اين خيلي جالب بود كه مردم روزنامهها را ميخواندند و درباره آن اظهارنظر ميكردند. يعني اگر مطلبي نو، جالب و... نوشته ميشد، انبوهي از نظرها براي روزنامه ارسال ميشد. ما روزنامهنگاراني كه در آن زمان كار كرديم، وقتي برميگرديم و به آن زمان نگاه ميكنيم، ميبينيم كه ما دچار يك نوع عجله شدهايم، دچار يك نوع شتاب شدهايم؛ مثل آدمي كه يك هفته، ده روز در صحرا ميماند و با كسي حرف نميزند و يك دفعه به حرف ميافتد و ميخواهد همه حرفها را يكدفعه بگويد، ما چنين شدهايم. به نظرم دچار اين مشكل شديم كه فكر كرديم همه مشكلات رفع شده و ما كاملا آزاديم. در واقع اتفاق بنياني نيفتاده است.
به نظر ميرسد كه روزنامههاي اين نسل دستكم به سبب دسترسي به اطلاعات، شيوه صفحهآرايي و گرافيك و همينطور عكس از روزنامههاي جامعه و توس و نشاط بهتر باشند.
از چه نظر؟
از نظر محتوايي و گرافيكي.
از نظر محتوايي را قبول ندارم اما از نظر گرافيكي چرا. خيلي بهتر از روزگار ما هستند. ولي من به شما اطمينان ميدهم كه خيلي خيلي خيلي چيزها بايد اتفاق بيفتد كه آن نوع گفتمان دوباره در جامعه ما تجديد شود.
پس فكر ميكنيد اگر آن اتفاقها بيفتد دوباره مردم به سمت خريد روزنامهها كشيده ميشوند؟
شما بايد جلال آلاحمد و بزرگ علوي را ببينيد. اينها در آثارشان از نوعي سرخوردگي حرف ميزنند، از يك جور نااميدي. اين را هم در نظر بگيريد كه مردم چيزي كه از روزهاي خرداد 76 توقع داشتند، تحقق پيدا نكرد. من با شما موافق نيستم كه از نظر محتوا روزنامههاي امروز بهتر شدهاند. دلايل فراواني دارد كه نميتوانم بشمارم. آن فضا متاسفانه ديگر در مطبوعات تكرار نشد. ممكن است دوباره اتفاق بيفتد. اما چيزي كه در اين فاصله اتفاق افتاد، در اين بيست سال، اين بود كه مردم اعتماد خود را نسبت به رسانهها و مطبوعات از دست دادند. اين اتفاق آن زمان هنوز نيفتاده بود، هنوز مردم تشنه بودند. عامل ديگر هم محور اصلي سوال شماست؛ رسانههاي مجازي هم اينقدر پر قدرت نشده بودند. يعني رويآوري مخاطبان به آگاهيهاي تازه از رسانههاي سنتيتر مانند راديو، تلويزيون و مطبوعات مسير خود را به سمت فضاي مجازي عوض كرد. چون فضاي مجازي، سريعتر و خودمانيتر بود، مردم به آن سمت گرايش پيدا كردند. در همين سقوط هواپيماي ياسوج ميتوان متوجه شد كه مطبوعات ما چقدر از فضاي مجازي عقب ماندهاند. در حادثه زلزله كرمانشاه و حوادث ديگر هم همينطور بوده است. آن فضاي باز و پركشش و پرفوريتي كه در فضاي مجازي است، هرگز در مطبوعات نميتوانيم اجرا كنيم.
خب ما دركشورهاي ديگر هم فضاي مجازي را داريم اما آنها روزنامه ميخرند در كنار فضاي مجازي اما در كشور ما فضاي مجازي جاي روزنامهها را گرفته است.
خيلي ممنون كه اين را گفتيد. ما روزنامهنگاران بايد به يك بلوغ عقلي ميرسيديم كه برويم فكر كنيم كه اين فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي در چه جاهايي ناتوانند و ما آنجا را تقويت كنيم. سرعتي در فضاي مجازي وجود دارد كه هرگز روزنامهها نميتوانند به آن سرعت برسند. روزنامهها نميتوانند به تصوير و حركتي كه در فضاي مجازي هست برسند و به آن كيفيت، آن را داشته باشند. اما چيزهايي هست كه در تخصص مطبوعات و رسانههاي نوشتاري است. مثل گزارش، مصاحبه، يادداشت و مقاله. اينها آنقدر كه همكاران ما در رسانههاي نوشتاري بلدند و آن تبحري كه روزنامهنگاران براي جلوه دادن و تقويت و پركشش كردن مطلبي دارند، آدمهاي عادي كه پستي در شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي ميگذارند، ندارند. اين نشان ميدهد كه ما بايد خودمان را تقويت كنيم اما عاجزيم از اين كار. ما روزنامهنگاري بلد نيستيم. در تحريريهها كم آدمي پيدا ميشود كه غير از اينكه در اين زمينه تحصيل كرده باشد، اين حرفه را فهميده باشد. فهم روزنامهنگاري بسيار مهم است؛ اينكه من چگونه دريافت كنم و چگونه دريافت خود را به مخاطب انتقال دهم. فضاي مجازي نه از اختراعات ما ايرانيها است و نه ما در آن پيشتازيم نه چيزي به آن اضافه كردهايم. هند و پاكستان، مصر و باقي كشورهاي همتراز ما كه روزنامههايشان را تعطيل نكردهاند. مگر كشورهاي بغلگوش ما مثل پاكستان و تركيه فضاي مجازي ندارند؟ روزنامههاي حريت، جمهوريت يا گونش تركيه تعطيل شدند؟ نه تنها تعطيل نشدند كه با قوت كار ميكنند. من بررسي كردهام؛ آنها جاهايي را تقويت ميكنند كه فضاي مجازي از آن عاجز است. فضاي مجازي با همه تواناييها دو نقص عمده در آگاهيرساني دارد؛ اول اينكه معلوم نيست مطالب آن درست است يا غلط. چون هركه هرچه دلش بخواهد ميتواند بنويسد. دوم اينكه مطالب ويرايش نشده و خام هستند. اين دو مشكل را من روزنامهنگار اگر حرفهاي باشم بايد عليالقاعده رفع كرده باشم. بايد بلد باشم كه اولا يك خبر را موثق و به درستي كشف كرده و بعد انتقال بدهم. دوم اينكه با ويرايش درست؛ يعني اضافاتش را بگيرم و جاذبههاي نوشتاري و آگاهيرساني به آن اضافه كنم. اما ما در روزنامههايمان اين كار را نميكنيم. كپي پيست ميكنيم و فكر ميكنيم هنر كردهايم. مينشينيم پشت دستگاه و از سايتها مختلف كپي ميكنيم و اسمش را ميگذاريم «گزارش». معلوم است كه مردم اين را نميخوانند. مردم همه اينها را ميدانند. بيست و چهار ساعت قبل از چاپ روزنامه مردم اين اطلاعات را خواندهاند. چه چيزي ميتوان به آن اضافه كرد؟ اين نقص ما روزنامهنگاران است. ما نتوانستهايم اين فضا را درك كنيم. ما شغلمان را نميشناسيم. من هميشه به بچهها ميگويم خدا كند شما آخرين نسل روزنامهنگاري نباشيد. ولي با اين وضعي كه پيش ميرود فكر نميكنم اميدي باشد. شما يك نگاهي به تيراژ روزنامهها بيندازيد. بهترين روزنامههاي ما چقدر تيراژ دارند؟ رقتآور است. پنجاه ميليون جمعيت قابل روزنامهخواني داريم اما حتي يك روزنامه با تيراژ سيصد هزار تا نداريم.
چه كنيم كه آخرين نسل مطبوعات نباشيم؟
فضاهايي داريم كه فضاي مجازي در آن عاجز است؛ توانايي، مهارت و قابليتش و تجربهاش را ندارد. كسي كه تلفن همراه دستش ميگيرد و از يك درگيري محلي فيلم و عكس تهيه ميكند و روي كانال ميفرستد، به اندازه يك روزنامهنگار كه كار خبر و عناصرش را نميشناسد. البته اگر در نظر بگيريم كه ما روزنامهنگاران خبر و عناصرش را ميشناسيم. در واقع ما خبرهاي كهنه پريروز را امروز صبح در روزنامههايمان در ميآوريم. خب معلوم است كه كسي اين خبرها را نميخواند. اگر توانستيد خبري يا عكسي كار كنيد كه كسي نديده باشد، آن وقت ميتوانيد ادعا كنيد كه از فضاي مجازي چيزي كم نداريم. به نظر من كه خيلي كم داريم. ما بايد خودمان را تربيت كنيم. ميتوانيم؟ با اين آموزشهاي فشلي كه ما ميبينيم، با اين تنبليهاي مفرطي كه داريم، آيا ميتوانيم خودمان را تربيت كنيم؟ گناه را نه گردن مخاطب بيندازيم و نه فضاي مجازي. نگوييم هوا بد است و آسمان كج است و اينجور چيزها. كارمان را بلد نيستيم. نگوييم كه ما روزنامهاي به اين زيبايي درميآوريم اما كسي نميخواند. اينچنين نيست. ما چيز درستي توليد نميكنيم.