• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4034 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۵ اسفند

هاشمي به روايت هاشمي(27)

از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي دانيد كه دنباله‌دار، خاطرات ‌آيت‌الله هاشمي را در اين ستون چاپ كرده ايم و چاپ و انتشار قسمت‌هاي بعدي‌اش ادامه دارد. ‌آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در اينجا به اتفاقات مدرسه فيضيه نكاتي را تشريح مي‌كند كه در شماره امروز مي‌خوانيد.

 

رفتيم‌ آن‌ بالا يك‌دفعه‌ ديديم‌ صداي‌ نعره‌ بلند شد. ما در آن‌ اتاق بوديم‌؛ حالا يادم‌ نيست‌ در اتاق چه‌ كسي‌ رفته‌ بودم‌ از دوستان‌مان‌. رفتيم‌ در اتاق دو سه‌ نفر بوديم‌، رفته‌ بوديم‌ وضع‌ مدرسه‌ را رسيدگي‌ كنيم‌ چون‌ اينها اتاق به‌ اتاق رفته‌ بودند از هر اتاقي‌ چيزي‌ برده‌ بودند. مي‌خواستيم‌ ببينيم‌ چه‌ بردند چه‌ نبردند، چه‌ مانده‌ از اينها. يك‌دفعه‌ صداي‌ نعره‌ بلند شد. آمديم‌ پشت‌ شيشه‌ ديديم‌ كه‌ اينها دارند تعقيب‌ مي‌كنند چند تا طلبه‌ را، يكي‌ فرار كرد افتاد در حوض‌ از ترس‌ پريد در آب، آنها هم‌ ولش‌ نمي‌كردند نعره‌ مي‌كشيدند، مي‌زدند.

روز سوم‌ بود. يعني‌ يك‌ روز بعد از جريان‌ فيضيه‌؟

به‌ هر حال‌ يك‌ روز بعد بود كه‌ ما رفتيم‌ آنجا اين‌ حادثه‌ را خودم‌ آنجا ديدم‌ آن‌ موقع‌ خيلي‌ ترسيديم‌.

خب‌، ما به‌ هر حال‌ ديديم‌ عربده‌ مي‌كشند و خيلي‌ هم‌ وحشتناك‌ فحاشي‌ مي‌كردند. ما هم‌ آنجا در آن‌ اتاق بالاتر رسيديم‌ حدس‌ هم‌ مي‌زديم‌ بالا هم‌ مي‌آيند. چند تا اتاق رفتند و ما از پشت‌ شيشه‌ مي‌ديديم‌ چيزي‌ دست‌شان‌ نيامد، كسي‌ نبود در مدرسه‌، آنها رفتند. ما هم به‌ نحوي‌ از دارالشفا يا جاي‌ ديگري‌ شايد آن‌ موقع‌ در دارالشفا بسته‌ بود، به‌ هر حال‌ آمديم‌ بيرون‌. امام‌ سياست‌ بسيار خوبي‌ انتخاب‌ كردند در آن‌ مقطع‌. اولا دستور داده‌ بودند به‌ وعاظ‌ و اينها كه‌ توي‌ اين‌ ايام‌ عيدي‌، عيد را عزا اعلام‌ كرده‌ بوديم‌ مردم‌ مي‌آمدند، امام‌ وعاظ‌ را خواسته‌ بودند و به‌ آنها گفته‌ بودند با اين‌ زوار كه‌ مي‌آيند صحبت‌ كنيد بگوييد وضع‌ اسلام‌ را، وضع‌ مظالم‌ رژيم‌ را، اينگونه‌ چيزها را بگوييد، ظلم‌هايي‌ كه‌ به‌ ما شده‌. امام‌ از اين‌ حادثه‌ خيلي‌ خوب‌ استفاده‌ كرد و درست‌ آنكه رژيم‌ مي‌خواست‌ برعكس‌ شد. او پيش‌ خودش‌ فكر كرد كه‌ ديگر تسمه‌ از گرده روحانيت‌ كشيد با اين‌ كار و كسي‌ ديگر جرات‌ نمي‌كند حرف‌ بزند. همين‌جا امام‌ يك‌ قدم‌ زدند بالا ديگر، حسابي‌ شاه‌ را انداختند زير دست‌ و پا. تا به‌ حال‌ امام‌ يك‌ جور ديگري‌ انتقاد هم‌ كه‌ مي‌كردند در انتقادهاي‌شان‌ يك‌ مقدار باادب‌ و با احترام‌ برخورد مي‌كردند، نمي‌خواستند، هنوز نشكسته‌ بود حرمت‌. شاه‌ را زياد چيزهايي‌ مي‌گفتند كه‌ خيلي‌ تلخ‌ بود ولي‌ به‌ اين‌ صراحت‌ نبود. ايشان‌ ديگر صراحت‌ به‌ خرج‌ دادند آن‌ اعلاميه‌ معروف‌ را دادند و از وجود مجروحان‌ توي‌ بيمارستان‌ها خيلي‌ خوب‌ استفاده‌ شد. آمدند بيرون‌ كردند مجروحان را از بيمارستان، از بس‌ خوب‌ استفاده‌ شد. احمقي‌ كردند اينها را بيرون‌ كردند، بيرون‌ كردن‌شان‌ ديگر بدتر شد. به‌ جاي‌ اينكه بيايند ممنوع‌الملاقات‌ كنند، يك‌ كاري‌ بكنند، بيرون‌ كردند. اين‌ بدتر شد وسيله‌ ديگري‌ دست‌ همه‌ داد كه‌ از اين‌ وسايل‌ استفاده‌ كرديم‌ و موج‌ مبارزه‌ اصلا اصل‌ آن‌ رفراندم‌ و لوايح‌ شش‌گانه همه اينها را اين‌ تحت‌الشعاع‌ قرار داد. مدرسه‌ فيضيه‌ شد يك‌ كربلاي‌ جديد‌ ديگر، مسابقه‌ بود كه‌ هر كسي‌ روضه‌ اين‌ را بهتر بخواند، هر كسي‌ يك‌ چيزي‌ داشت‌ ديگر، آشناي‌ خودش‌ را ديده‌ بود مجروح‌ ديده‌ بود. كارهايي‌ كه‌ اينها در مدرسه‌ كرده‌ بودند، شعارهاي‌ بدي‌ كه‌ داده‌ بودند، اهانت‌ به‌ اسلام‌ كرده‌ بودند.

با چي زده بودند، شليك هم كرده بودند؟

حالا من‌ كه‌ در آن‌ صحنه‌ نبودم‌ ولي‌ هركه‌ هرچه‌ مي‌خواست‌ مي‌گفت‌، نقل‌ مي‌كرد. اين طور شده‌ بود كه‌ واقعا حادثه مدرسه‌ فيضيه‌ ديگر كمتر مصيبتي‌ يعني‌ روضه‌اي‌ مي‌خوانديم‌ كه‌ اين‌ توي‌ آن‌ نباشد به‌ يك‌ نحوي‌ و حسابي‌ هم‌ اشك‌ مي‌گرفت‌. من‌ خودم‌ يادم‌ است‌ دو سه‌ بار، چند بار كه‌ بعدا اين‌ حادثه‌ را مي‌خواندم‌ اينقدر مردم‌ گريه‌ مي‌كردند. اينقدر ظريفه‌ و لطيفه‌ درآمده‌ بود در اين‌ مسائل‌. يونس‌ رودباري‌ و از بالا انداختن‌ طلبه‌ها و پاره‌ كردن‌ وسايل‌ اينها و غارت‌ فرش‌، چراغ‌، سماور، صنار پول‌ مثلا يك‌ طلبه‌اي‌ داشت‌. يك‌ چيزهاي‌ عجيب‌ غريبي‌ بود، آدم‌ يادش‌ رفته‌. من‌ نمي‌دانم‌ حالا آن‌ همه‌ حرف‌ كه‌ آن‌ موقع‌ راجع‌ به‌ اين‌ حادثه‌ مي‌زدند اين‌ همه‌ حرف‌ جايي‌ نوشته‌ بشود، جمع‌ بشود شايد كم‌كم‌ اگر كسي‌ دنبالش بگردد و بخواهد بگويد هر كسي‌ هر خاطره‌اي‌ دارد بيايد بگويد از آن‌ روز. طلبه‌هايي‌ كه‌ آنجا بودند، مردمي‌ كه‌ آنجا بودند، خود ارتشي‌هايي‌ كه‌ حالا شركت‌ كرده‌ بودند. آنها بيايند بگويند، آنها كه‌ جرأت‌ نمي‌كنند بگويند تا اسناد را در بياوريد. مثلا توي‌ اسناد باغشاه‌، من‌ فكر مي‌كنم‌ دربيايد، اينها از باغشاه‌ آمده‌ بودند. مركزشان‌ مثل‌ اينكه آنجا بود. اصولا من‌ وقتي‌ كه‌ باغشاه‌ رفتم‌ 15خرداد، هم‌ حركت‌ سركوبي‌ چون‌ لشكر گارد آنجا بود، چتربازها هم‌ آنجا بودند. از آنها بيشتر استفاده‌ مي‌شد براي‌ اين‌ كارها. فكر مي‌كنم‌ آنجا ستادي‌ هست‌ كه‌ لابد بالاخره‌ دفتر و دستكي‌ دارد. تحقيق‌ كنيد شايد به‌ دست‌ بيايد ما ديگر از آن‌ به‌ بعد براي‌ نشان‌ دادن‌ ماهيت‌ رژيم‌ احتياجي‌ به‌ استدلال‌ و اين‌ چيزها نداشتيم‌ از آن‌ به‌ بعد حرف‌ها را خيلي‌ راحت‌ مي‌شد مطرح‌ كنيم‌ اوج‌ گرفت‌ قضيه‌ تا رسيد به‌...

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون