در انكار علم ديني عجله نكنيد
عبدالحسين خسرو پناه
اگر علوم انساني مدرن به جامعه مدرن نظر دارد پس علوم انساني اسلامي نيز به جامعه اسلامي ناظر است. اگر علوم انساني مدرن اولا سازنده و ثانيا حاكي از جامعه مدرن است پس علوم انساني اسلامي نيز سازنده و حكايتگر جامعه اسلامي خواهد بود حال چگونه برخي گمان ميكنند كه علم مدرن، ممكن و علم اسلامي، غيرممكن است؟ وقتي از علوم انساني اسلامي سخن گفته ميشود به معناي تعارض كلي با علوم انساني مدرن نيست چون جامعه مدرن، تعارض كلي با جامعه اسلامي ندارد و مشتركات و افتراقاتي بين آنها برقرار است. مخالفان علم ديني گمان ميكنند قرار است هر پرسش علمي را از قرآن و سنت دريافت كرد و عقل و تجربه را تعطيل ساخت و حال آنكه عقل و تجربه از مهمترين منابع علم ديني هستند. يكي از منشاهاي مخالفت با علم ديني، گرايش جوامع ديني به نيازهاي دنياي مدرن و تعارض صد در صد نيازهاي مدرن با نيازهاي اسلامي است؛ در حالي كه هم نيازهاي مشترك بين دنياي مدرن و جهان اسلام هست و هم روش پاسخگويي به نيازهاي مدرن در اسلام وجود دارد. برخي به جهت اينكه علم، يافتني است نه ساختني با طرح علم ديني مخالفت ميكنند لكن بايد توجه داشت كه علم يافتني و در عين حال مديريتپذير و قابليت سياستگذاري است. همانگونه كه علم مدرن در دنيا مديريت ميشود. مديريت علم در دنياي مدرن قبل و پس از جنگ جهاني دوم تفاوت دارد. اين تفاوت باعث شد كه رويكرد نظريهپردازي در قبل، بيشتر و رويكرد كاربرد علم در بعد، بيشتر بوده است. عجيب است كه ذهن ثنويت گرايي برخي باعث شده كه علم را يافتني يا ساختگي تصور كنند و اولي را پذيرفته و دومي را نفي سازند؛ در حالي كه با مطالعه تاريخ علم ميتوان به نقش اراده در مديريت دانش پي برد و دانش را يافتن مبتني بر ساختن دانست. اگر علم مهندسي پذير نيست پس نقشه جامع علمي كشور كه توسط اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي تدوين شد و سياستگذاري علم و فناوري در كشورهاي توسعهيافته، بيمعناست اما بايد توجه داشت كه سياستگذاري علم و فناوري نه تنها بيمعنا نيست كه زاييده عقلانيت نخبگان است. توصيه بنده به مخالفان علم ديني اين است كه در انكار اين ديدگاه عجله نكنند و در تحقق تفاهم آن تلاش كنند. ديدگاههاي علم ديني با دقت مطالعه شود و از تلاش نه تنها سي ساله بلكه حدود هشت دهه متفكران جهان اسلام مانند فاروقي و عطاس و نصر و گلشني و جوادي آملي آگاهي يابند. گاهي براي نفي علم ديني به بينتيجه بودن آن در سي سال اخير تمسك ميشود. حال بايد پرسيد مقصود از بينتيجه بودن چيست؟ آيا مقصود، بيدليل بودن ادعاي علم ديني است كه هذا اول الكلام بل بيدليل خواندن علم ديني فاقد دليل است. اگر مقصود از بينتيجه بودن علم ديني يعني بيتوجهي نخبگان علمي بدان است كه كاملا ناصحيح است چون نخبگان متعددي از حوزه و دانشگاه هم باور به علم ديني دارند و هم تحقيقات متنوعي در حوزه علوم انساني و پزشكي با اين رويكرد نگاشتهاند. اگر مقصود از بينتيجه بودن علم ديني اين است كه هنوز تئوريهاي علم ديني در جامعه كاربردي نيافته است پاسخ ميدهيم آيا دليل بر حقانيت يك ادعا، كاربرد آن است؟ آيا جريانهاي فكري متعدد در ايران را كه سالهاست مطرح و فاقد كاربردند، بايد بينتيجه خواند. مهر