• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4034 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۵ اسفند

عاقبتِ محمود

سيد اكبر ميرجعفري

آنكه گفت: «تاريخ دوبار تكرار مي‌شود؛ يك بار به شكل تراژدي و يك بار به شكل كمدي»؛ گويي هيچ تصوير خوشايندي از دنيا و اتفاقات آن نداشته است. درست است كه ماجراهاي ناگوار دنيا بيشتر در خاطر بشر باقي مانده است و مي‌ماند اما جهان را بدون رويدادهاي دلپذير تصوير و تصور كردن، بي‌انصافي در حق آن است. با اين مقدمه مي‌خواهم به يكي از تكرارها يا بهتر بگويم شبه تكرارهاي تاريخ بپردازم. بعضي رفتار‌ها و اتفاقات اخير مرا به ياد «خروج محمود تارابي» مي‌اندازد. حكايت محمود تارابي در تاريخ جهانگشاي جويني آمده است. او مردي روستايي بود و شغلش غربال‌سازي. محمود در زمان «حمله مغولان به ايران» مي‌زيست و با آنكه شغلش ربطي به جنگاوري نداشت، ناگهان عليه متجاوزان قيام كرد. به او محمود غربالبند هم مي‌گفتند كه يعني: غربال‌ساز. تارابي خيلي زود طرفداران جان بركفي پيدا كرد. ضمن آنكه مرد ذي‌نفوذ، اهل علم و محترمي چون «محبوبي» او را تاييد كرد. تارابي مي‌گفت: لشكري از جنيان پشت و پناه من است. تارابي در حمله‌هاي برق آسايش عليه مغولان به پيروزي‌هايي دست يافت. مردم ستمديده نيز باور كرده بودند كه جنيان و پريان پشتيبان او هستند! (البته شواهد و قرائني نيز وجود داشت كه ارتباط محمود را با جنيان تاييد مي‌كرد و اين موضوع نيز، روز به روز طرفداران وي را بيشتر مي‌كرد.) محمود تارابي ولي سرانجامي تلخ داشت؛ چون مغولان كه خود استاد استفاده از نيروهاي ماورايي بودند، خيلي زود دست او را خواندند و پي بردند كه هيچ قدرتي ماورايي از تارابي حمايت نمي‌كند؛ بنابراين حمله كردند و دمار از روزگار او درآوردند. شگفت اينكه استاد سعيد نفيسي داستاني در ستايش او نوشته و او را «غربالبند غيور» ناميده است. نفيسي محمود را به مانند قهرماني جان بركف ستوده است؛ قهرماني كه در دفاع از كيان خود، جانفشان و خونفشان است. عطاملك جويني اما در كتابش طعنه‌هايي به تارابي مي‌زند. وي در تاريخ جهانگشاي مي‌نويسد: «چند نفر مدعي‌اند كه با چشم خود ديده‌اند كه محمود با فضله سگ نابينايان را درمان كرده است.» جويني در ادامه مي‌گويد: «حتما چشم بينندگان اين ماجرا ايراد داشته؛ چون اين معجزه مختص حضرت عيساست!» جويني البته اشاره نكرده است كه چرا تارابي از ميان تمام چيزهاي عالم، با فضله سگ نابينايان را شفا داده است. به نظر اين ضعيف تاريخ، گاهي حتي بيش از دو بار و سه بار تكرار مي‌شود. اگر بار دومش كمدي است، بار سوم و چهارمش چه خواهد بود؟ به ويژه اگر روزگار به بعضي‌ها چند بار فرصت دهد كه ماجراي‌شان را تكرار كنند! گيرم در دفعات بعد «محبوبي»ها از او حمايت نكنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون