مساله تيراژ 150 تايي كتاب و بهرهوري فناورانه
توضيحات جعفر همايي، ناشر خوشسابقه و پركار كشورمان درباره دلايل چاپ كتابهايي در تيراژ 150 (يكصد و پنجاه) نسخه، حاوي نكاتي بود كه بيانگر واقعيتهاي نشر و وضعيت فرهنگي امروز ما است. كهنگي و درهمريختگي حاكم بر دستگاههاي سياستگذاري و نظارتي، بيتصميمي و بيتدبيري مديران فرهنگي و البته سنتي ماندن ساختار نشر، مادر برخي از اين معضلات بوده است. حتي پس از سالها مشاهده اين معضلات، همچنان بنا بر حفظ شعارها و آرمانهاي تخيلي است و هربار بايد منتظر قبض و بسطهاي بالادستيها نشست. جعفر همايي در توضيحاتش به فوايد چاپ كتاب 150 نسخهاي اشاره كرده و استفاده از «تكنولوژي چاپ ديجيتال» و در پيش گرفتن «چاپ بر مبناي تقاضا» را نوعي بهرهوري خوانده كه هم توجيه اقتصادي دارد و هم فرهنگي است و هم ميتواند براي ناشر، پديدآورنده و خواننده مايه خرسندي باشد.
در شرايط عادي انتظار ميرود كه در فاصله 10 ساله انتشار مجدد يك كتاب، خوانندگان تازهاي ظهور كرده باشند اما همان طور كه مدير نشر ني هم اذعان كرده، تقاضا پايين است فلذا بايد تيراژ كتاب را متناسب با تقاضا درنظر گرفت تا هزينههاي حمل و نقل، نگهداري، انبارداري و خواب سرمايه بر ناشر عارض نشود. اين منطق پذيرفتني است. نگراني نگارنده از اين بابت است كه تيراژ موردنظر (برابر با ميزان تقاضا) تقريبا برابري ميكند با چاپ كتاب از سوي ناشر – مولفهايي كه آثارشان را در حوزه پيراموني خود و براي حلقه دوستان و آشنايان منتشر ميكنند. نشر ديجيتالي هم تا سه سال پيش عموما براي همين دسته كاربرد داشت كه كتابهايشان - به هر دليل - راهي به نشر در فضاي عمومي پيدا نميكرد و ناچار با هزينه شخصي و تحت عنوان ناشر - مولف به چاپ ميرسيد تا از طريق شخص مولف در اختيار مخاطبان هدف قرار بگيرد يا احيانا برپايه روابط با برخي كتابفروشان، راه به كتابفروشي هم پيدا كند. مدير نشر ني و امثال او قطعا تحليل بهتري از آينده نشر كشور دارند و مواردي هم كه آقاي همايي از آنها به عنوان آسيبها، موانع و بيماريهاي فرهنگي ما ياد كرده، به راستي دردآور است. اما اين روزها اين درد و بيماري خودش را به طرز تراژيك و هولناكي رخ نموده. كتابهايي كه در حوزه تخصصي خود، از اهميت بالايي برخوردارند و مرجع و مبناي پژوهش به حساب ميآيند، پس از 10 يا چند سال در تعداد 150 تا 300 نسخه منتشر ميشوند. اين تنها سرنوشت كتاب عبدالمحمد آيتي نيست و نخواهد بود. داستانها و رمانهايي كه تا دو سال پيش در عرض يك سال، هزار يا دو هزار نسخه از آنها فروخته ميشد و ناشر و مولف را به تجديدچاپ دلگرم ميكرد، حالا روي 300 يا 400 نسخه فروش در يك سال متوقف شدهاند. (بعضي از ناشران هم با توافق نويسنده، 200 يا 300 نسخه منتشر ميكنند ولي عدد 1000 را روي كتاب درج ميكنند) درواقع اگر فناوري چاپ ديجيتال هم نداشته باشيم، نميتوانيم روي اعداد پارسال و پيرارسال بايستيم. اين افت شديد، انتشار يك كتاب را در تيراژ پايينتر منطقي ميكند ولي به طور طبيعي حقالتاليف نويسندگان و مترجمان نيز كاهش مييابد. به همين نسبت، گردش و فروش كتاب در كتابفروشيها، ردوبدل شدن كتاب در مراكز توزيع و ميزان فعاليت چاپخانهها نيز كاهش مييابد. ميتوان تنها از يك زاويه به قضيه نگريست و بحران كنوني را طوري مديريت كرد كه ناشر با حداقل زيان روبهرو شود يا آسيب كمتري شامل حالش شود، اما چرخه توليد تا توزيع كتاب از نويسنده، مترجم و ويراستار شروع ميشود و تا رسيدن كتاب به دست مشتري امتداد مييابد. اين سير نزولي در ماهها و هفتههاي اخير موجب تعديل نيرو نزد تعدادي از ناشران و مراكز توزيع شده است و مديران مربوطه نيز به حق عنوان ميكنند كه تقاضا پايين است و به پرسنلي در تعداد گذشته نياز ندارند. همچنين برخي ناشران پركار چند ماهي است كه از پذيرش كتاب جديد امتناع ميكنند كه اين نيز نوعي بيكار و كمكار شدن نويسنده، مترجم، ويراستار، حروفچين، طراح و... را در پي دارد. نميتوان افت تيراژ كتاب (كاهش تقاضا) را تنها از يك منظر نگريست. بهرهمندي از چاپ ديجيتال و كاهش هزينههاي نگهداري كتاب بيترديد عاقلانه و سودمند است. اما اين خبر هميشه و براي همه خبر خوشي نيست.
پينوشت: دو سال پيش رماني از يك نويسنده ايراني در تيراژ 500 نسخه در افغانستان منتشر شد. اين كتاب چند هفتهاي است به چاپ دوم رسيده. در تيراژ 550 نسخه.