• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4051 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۴ اسفند

هيزم پليد مفيد

اهورا جهانيان

 

 

بحث و فحص درباره مقاله سوم فيه ما‌فيه، در نوبت قبل به اينجا رسيد كه معين‌الدين پروانه، كه نايب سلطان و از دوستداران مولانا بود، مشغله حكومت‌داري را مانع حضورش در محضر مولانا برمي‌شمارد و مولانا هم كار او را فداكاري براي امنيت و عبادت مسلمين مي‌داند. مولوي در ادامه تجليلش از كار و بار مملكت‌داري معين‌الدين پروانه، مي‌گويد: «پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالي به چنين كار خير ميل داده است و فرط رغبت دليل عنايت است و چون فتوري باشد در اين ميل دليل بي‌عنايتي باشد كه حق‌تعالي نخواهد كه چنين خير خطير به سبب او برآيد تا مستحق آن ثواب و درجات عالي نباشد؛ همچون حمام كه گرم است آن گرمي او از آلت تون است، همچون گياه و هيمه و عذِره و غيره، حق‌تعالي اسبابي پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد، چون حمام او گرم مي‌شود و سود آن به خلق مي‌رسد.» جان كلام مولانا روشن است اما جمله او مبهم است و منطقا هم مشكلي دارد. مولوي به پروانه مي‌گويد: «پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالي به چنين كار خير ميل داده است...». قبل از اينكه ابهام لفظي و اشكال منطقي جمله فوق را بررسي كنيم، بهتر است ادامه سخن مولانا را بخوانيم: «و فرط رغبت دليل عنايت است و چون فتوري باشد در اين ميل دليل بي‌عنايتي باشد كه حق‌تعالي نخواهد كه چنين خير خطير به سبب او برآيد؛ تا مستحق آن ثواب و درجات عالي نباشد. » مي‌گويد رغبت فراوان به تدبير امور ملك، دلالت دارد بر عنايت خداوند به حاكم راغب و سستي پذيرفتن اين ميل، دلالت دارد بر بي‌عنايتي خداوند به حاكم سست‌. و سرّ اين بي‌عنايتي چيست؟ اين است كه خدا نمي‌خواهد آن خير مهم به دست آن حاكم محقق شود. و چون چنين شود، فرد حاكم مستحق ثواب و درجات عالي نخواهد بود. اما جمله‌« پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالي به چنين كار خير ميل داده است...»، از اين حيث مشكل به نظر مي‌رسد كه حرف «واو» در اين جمله زائد است. اگر اين «واو» واوِ تعليل است، معلوم نيست چرا پس از آن كلمه «چون» آمده است؛ چراكه «چون» هم در اين جمله براي تعليل به كار است و قرار گرفتنش پس از واوِ تعليل، زائد است. با حذف آن واو گنگ، حروف «واو» در آغاز جملات بعدي نيز مصداق «واو تعليل» يا «واو نتيجه» خواهند بود. پس نهايتا بايد جملات فوق را اين طور بخوانيم: «پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالي به چنين كار خير ميل داده است و فرط رغبت دليل عنايت باشد و چون فتوري باشد در اين ميل دليل بي‌عنايتي باشد...»

اما اگر از اين خرده‌گيري مربوط به «علم معاني» بگذريم، اشكال منطقي جمله مذكور اين است كه مولانا مملكت‌داري معين‌الدين پروانه را مصداق كار خير مي‌داند و در توضيح چرايي خير بودن كار معين‌الدين مي‌گويد: «چون شما را حق‌تعالي به چنين كار خير ميل داده است.» اگر مولانا گفته بود پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالي به اين كار ميل داده است، جمله منطقا مشكلي نداشت ولي وقتي مي‌گويد پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالي به اين كار خير ميل داده است، دومين واژه «خير» در جمله مولانا زائد است. احتمالا اين اشتباهي است ناشي از نگارش مريدان و نگاه سرسري مولانا به متن؛ چون كار خير ذاتا نيكوست. در واقع مولانا مي‌خواسته بگويد «چون خدا شما را به اين كار ميل داده است، پس اين نيز كار خير باشد.» اين جمله با اشعري‌گري مولانا كاملا مطابقت دارد؛ چراكه اشاعره فعل خدا را، هرچه كه بود، مصداق «خير» مي‌دانستند. پس اين جمله كه «حق‌تعالي شما را به اين كار خير ميل داده»، با مباني كلامي مولانا همخواني ندارد؛ چراكه از اين جمله چنين برمي‌آيد كه گويي كار خيري مستقل از اراده خداوند وجود دارد. در حالي كه مولانا نيز مثل ساير اشاعره به حسن و قبح ذاتي اعتقادي نداشت و كار حسن يا قبيح را كاري مي‌دانست كه خداوند به آن امر يا از آن نهي كرده است. با اين حال مولانا، چنانكه در نوبت قبل گفتيم، مملكت‌داري معين‌الدين پروانه را كار گل مي‌داند نه كار دل. هم از اين رو در پايان مقاله مي‌گويد: «همچون حمام كه گرم است آن گرمي او از آلت تون است، همچون گياه و هيمه و عذِره و غيره، حق‌تعالي اسبابي پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد، چون حمام او گرم مي‌شود و سود آن به خلق مي‌رسد.» قلب سخن مولوي در حقيقت اين جمله است: «حق‌تعالي اسبابي پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد.» تدبير امور ملك نيز براي مولانا، كه اصولا در آسمان مكاشفات و معاني سير مي‌كرد و چندان اهل قدم زدن بر روي زمين نبود، مثل انسان يا اسبابي بدصورت و كريه است كه در عين حال خدا نسبت به او عنايت دارد. واژه عذِره يا عذرِه كه مولانا آن را به كار برده، معنايش «پليدي» است يا «جايي كه در آن پليدي جمع گردد». تون آتشدان حمام بوده و آلت تون هم گياه يا هِيمِه (هيزم) يا عذره بوده. پس همانطور كه گرماي حمام از سوختن گياه و هيزم و پليدي است، امنيت و عبادت فارغدلانه مسلمين نيز ناشي از حكومت‌گري و مملكت‌داري حاكمان است. در واقع مولانا زحمات معين‌الدين پروانه را همچون پليدي يا هيزمي مي‌داند كه به حال مسلمين مفيد است و لاجرم مورد عنايت خدا. و اساسا چون مورد عنايت خداست، نقش هيزم پليد مفيد را در اين عالم به او واگذار كرده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون