تاملي در منش روشنفكري داريوش شايگان
محسن آزموده
در ميان نسلي از روشنفكران ايراني كه در سالهاي پاياني دهه 1340 و اوايل دهه 1350 خورشيدي پا به عرصه فكري و فرهنگي ايران گذاشتند، داريوش شايگان ويژگيهاي منحصر به فردي داشت كه او را از ديگر روشنفكران همنسل خود چون سيدحسين نصر، رضا داوري اردكاني، داريوش آشوري، احسان نراقي و... متمايز ميسازد. البته برخي از اين روشنفكران با او در شماري از اين ويژگيها و خصايص اشتراكاتي دارند، اما آنچه شايگان را يگانه ميسازد، جمع اين ويژگيها در يك فرد است. در ادامه ميكوشيم برخي اين خصايل را برشماريم:
1. رويكرد فلسفي متعادل نسبت به غرب: در ميان گروهي از روشنفكران ايراني كه در سالهاي پاياني رژيم پهلوي صلاي بازگشت به خويشتن و رجوع به سنت را سر ميدادند و از آنها با عنوان «هويتانديشان» ياد شده است و نگاهي انتقادي به تمدن و فرهنگ جديد و غرب داشتند، داريوش شايگان از چهرههايي بود كه اولا برخلاف كساني چون جلال آلاحمد و احسان نراقي رويكردي فلسفي داشت و ثانيا در اين نگاه فلسفي، برخلاف چهرههايي چون احمد فرديد و شاگردش رضا داوري اردكاني (در سالهاي پاياني دهه 1350) اين نگرش فلسفي، يكسره سلبي و غربستيز نبود. كتاب مشهور آسيا در برابر غرب، شاخصترين اثر شايگان در اين سالهاست. او در اين كتاب بر ضرورت نگاهي فلسفي نسبت به غرب اشاره دارد و به تفاوتهاي هستيشناختي و معرفتشناختي ميان غرب و شرق تاكيد ميكند، منتها رويكرد فلسفي او نه همچون احمد فرديد يكسره تجددستيزانه است و نه همچون سيد حسين نصر، به بازگشتي بدون قيد و شرط به سنت فرا ميخواند.
2. توجه به كليت شرق: در متن همين دعوت به شناخت خاطره قومي خودمان، شايگان از معدود روشنفكران ايراني است كه به طور جدي متوجه منظومه فكري و فرهنگي شرق در كليت آن است. براي شايگان، شرق مفهومي فراتر از ايران و تمدن اسلامي يا خاورميانه دارد و به همين خاطر است كه براي فهم ريشهها و مباني فرهنگ شرقي، در پژوهش دانشگاهياش متوجه مكتبها و اديان آسيايي در تماميت آن است، امري كه از سوي عمده داعيان به خويشتن خويش، مغفول واقع شده است و تنها در سطح ادعا و سخن باقي مانده است. البته در اين فراخواني، عمده توجه شايگان به هند و اديان شرقي است، اگرچه آشنايي او با مباني حكمت اسلامي از رهگذار ارتباطش با هانري كربن، فيلسوف شرقشناس فرانسوي و همسخني با او فراهم ميآيد. بر اين اساس ادعاي آنكه شايگان سنت ايراني- اسلامي را نميشناسد، سخن سنجيدهاي نيست به خصوص كه او در سير انديشگي و فكري به تدريج اين شناخت را عمق و ژرفا ميبخشد، «پنج اقليم حضور» نوشته شايگان درباره پنج استوانه فكري و ادبي و فرهنگي ايران اسلامي يعني فردوسي، حافظ، سعدي، مولانا و خيام، شاهدي بر اين ادعاست.
3. توجه ژرف به ادبيات: ديگر ويژگي منحصر به فرد شايگان، توجه اساسي او به ادبيات و هنر- مدرن و سنتي- است. شايگان غير از آنكه خود نويسنده، جستارنويس و شاعري زبردست است، به طور عميق و بنيادين با ادبيات مدرن و سنتي آشناست و بر اهميت آن در شناخت يك فرهنگ و تمدن آگاه است. او غير از رمانها و نوشتههاي ادبي، پژوهشهايي جدي و خواندني درباره نويسندگان و شاعران جديد و قديم دارد و در آثار فلسفياش نيز جابهجا اين اشراف و تسلط به ادبيات به خصوص رمان غربي و شعر سنتي مشهود است، امري كه در ميان روشنفكران همنسل او كمنظير است.
4. روشنفكر كتبي: داريوش شايگان همچنين برخلاف بسياري از روشنفكران معاصر ايراني، متفكري نويسنده است و بر خلاف آنها كه عمدتا سخنراني ميكنند، حتي براي گفتارهايش نيز متن مكتوب تهيه ميكند. نثر سليس و استوار او به فارسي در كنار مهارت زبانزدش در نگارش به زبان فرانسوي امري است كه نياز به تشريح ندارد. اين همه البته بدان معنا نيست كه او اهل گفتوگو نيست و از مواجهه حضوري پرهيز دارد. غير از گفتوگوهاي مفصل او در حوزه عمومي با مطبوعات، بهترين مثال در اين زمينه كتاب خواندني «زيرآسمانهاي جهان» است كه حاصل گفتوگويي مفصل و زندگينامهاي با رامين جهانبگلو است.
5. مفهومسازي: يكي از ويژگيهاي اساسي شايگان كه محمدمنصور هاشمي بر آن تاكيد كرده «مفهومسازي» است. هاشمي در اين زمينه ميگويد: «چه كسي با شايگان موافق باشد و چه مخالف، نميتواند اهميت مفهومپردازيهاي او را در عرصه تفكر ما ناديده بگيرد. «موتاسيون فرهنگي»، «تاريكانديشي جديد»، «گفتوگوي فرهنگها»، «انقلاب ديني»، «ايدئولوژيشدن سنت»، «تعطيلات در تاريخ»، «اسكيزوفرني فرهنگي»، «حوزه كژتابي»، «غربزدگي ناآگاهانه»، «هويت چهلتكه» و «مرقعكاري بازيگوشانه» بخشي است از اين مجموعه مفاهيم ماندگار كه او به گنجينه مفاهيم زبانهاي فارسي و فرانسه افزوده است».
6. فقدان رويكرد سياسي: ديگر ويژگي منحصر به فرد شايگان كه او را به خصوص در مقام يك روشنفكر متمايز ميسازد، فقدان رويكرد سياسي مشخص است. البته انديشه شايگان بطور خاص در آثاري كه در دهه 1360 به زبان غيرفارسي نوشته است، سويه سياسي نيز مييابد. اما با توجه به مجموعه آثاري كه او نوشته، اين پرداختن به جنبههاي سياسي انديشه را نيز ميتوان واكنشي به انقلاب اسلامي ارزيابي كرد و از اين حيث در كار او جنبه عرضي و دفعي دارد. فقدان توجه به جنبههاي سياسي در ديگر آثار عمده شايگان از سويي سبب شده كه از سياستزدگي دور بماند و آثارش صرفا صبغه فرهنگي داشته باشد، اما از سوي ديگر موجب خلئي جدي در نگاه همهجانبه او به فرهنگ شده است؛ امري كه باعث ميشود بسياري از منتقدان آثار او بعد از آسيا در برابر غرب را تاملاتي بازيگوشانه و توريستي تلقي كنند كه آگاهانه يا ناخواسته از تماس تنشآلود و تند و تيز با واقعيت سياسي و اجتماعي پرهيز ميكند.