ادامه از صفحه اول
روشنفكري و فلسفه: از برج عاجنشيني تا كنشگري اجتماعي
دانشش او را از يك سو با ديوانسالاري رو به رشدي كه با ظهور دولت مدرن نقش به طور فزاينده موثري در شكلگيري فرآيندهاي تصميمگيري به عهده ميگرفت و از سوي ديگر با آن دسته از عالمان ديني كه تيرهبختيهاي جامعه ايراني را ناشي از استبداد داخلي و استعمار خارجي ميدانستند، مرتبط ميساخت. تجربه اجتماعي روشنفكر ايراني اما بيشتر از حشر و نشرش با قشر رو به گسترش بازاريان و بازرگاناني كه دغدغه اقتصاد ملي داشتند اثر ميپذيرفت. پذيرش نقش واسطهاي در شناساندن ابعاد و اطراف دنياي مدرن به جامعه، دستيابي به شناختي وسيع و عميق از تمدن غربي كه سلطهاش در سراسر جهان روز به روز گستردهتر و آشكارتر ميشد را ضروري ساخت. آشنايي با فلسفه غرب، هم از آن جهت كه دسترسي به درك آن با پشتوانه تاريخي آموزش فلسفه و حكمت در سنت تفكر ايراني كم و بيش آسانتر مينمود و هم از آن جهت كه فلسفه نوين پا را از مدرس و مدرسه فراتر گذاشته و دست به كار تحول اجتماعي، فرهنگي و سياسي جامعه بشري شده بود، نسل پيشگام روشنفكري ايراني را در يك همزيستي مسالمتآميز با تفكر فلسفي قرار ميداد. با قرار گرفتن در معبر گذار از سنت به مدرنيته و شتاب تجسم و تجسد آن در زندگي روزمره از يك سو و رشد علوم اجتماعي كه سوداي گريز از فلسفه و نزديكي به علوم دقيقه را در سر ميپروراند و نيز گسترش ماركسيسم كه مدعي دستيابي به «علم» تحول و پيشرفت جامعه بود، شمار انديشمندان ايراني كه تفكر فلسفي را با وظيفه روشنفكريشان در تجانس ميديدند رو به كاهش گذاشت. در مقابل، علم عاري از ارزش، عملگرا و اثباتپذير با رويگرداني تدريجي از اصلاحگري حكومتمحور و گرايش به كنشگري اجتماعي، پايان برج عاجنشيني و ارتباط تنگاتنگ با تودهها، همنشين شد. روشنفكري ديني اما، شايد به سبب آنكه مثلث «خدا، جهان، انسان» جزو لاينفك بنياد فكرياش به شمار ميرفت، رابطه خود با تفكر فلسفي را كم و بيش زنده نگه داشت، هرچند تلاش كرد از بهرهگيري از ابزارهاي شناختي جديد، به ويژه در علوم اجتماعي نوين، غافل نماند. استفاده از روشهاي رايج در دينپژوهي نوين، درك اثرگذاري گسترده مناسبات اقتصادي دنياي جديد، فهم بنيانهاي روانشناختي انسان مدرن، شناخت ابعاد پيچيده زيباييشناسي زندگي جوامع بشري معاصر و حوزههاي معرفتي از اين دست، دروازههاي متعددي را به روي روشنفكر ايراني گشود. با ظهور نقدهاي پساتجددگرايانه مدرنيته اما، روشنفكر ايراني در معرض انتخاب بر سر دو راهي مهمي قرار گرفت: پذيرش تغيير و ترميم بنيانهاي فكري و رهيافتهاي روششناختي برگرفته از نهضت روشنگري غرب، يا پناه گرفتن در سايه نوعي تاريخيگري كه با طرح اينكه جامعه ايراني هنوز مدرن نشده تا به پسامدرن فكر كند، بتواند همچنان به تحليل وضعيت موجود و ترسيم وضعيت مطلوب بر همان پايه مألوف ادامه دهد. امروزه، با آشكار شدن شكست پروژه جداسازي قلمرو «هست و نيست»ها از قلمرو «بايد و نبايد»ها، كمرنگ شدن مرزبنديهاي سخت و به ظاهر مستحكم ميان رشتههاي مختلف دانش بشري و فهم نسبيتگرايي نسبي دانش بشري، راه براي ظهور دوباره فلسفه و زيرشاخههاي آن از جمله فلسفه سياسي، در ايفاي نقشي كليدي در مباحث توسعهاي هموار شده است و از آنجا كه مطالبه ملي براي پيشرفت همچنان در صدر فهرست مطالبات جامعه ايراني قرار دارد و تمسك به آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي براي تحققبخشي به آن آرمان ديرينه همچنان در كانون گفتمان اجتماعي ايرانيان جاي دارد، آشتي روشنفكري ايراني با تفكر فلسفي، مسيري پرپيچ و خم اما رو به رشد را طي ميكند.
نجفي بهانه است!
5- شعار دادند شهرداري قبر اصلاحطلبان شورا است و نميتواند سه ماه حقوق را هم بدهد! كاري نمانده كه شورا و شهرداري بكند! پروژهها را نميتوانند ادامه دهند و گفت و شنودها را!اما درايت، برنامهريزي، مديريت و همكاري شورا و شهردار و معاونان، اين آرزو را به باد داد و خواب خوش را طور ديگري تعبير كرد. بدون فروش شهر و تراكم و زدوبندها به كام بلندمرتبهسازان و چاپ هولوگرام و بدهي به بانك شهر، مديريت و كار پيش رفت در اندازه كارستان. نجفي توانست نه فقط حقوق كه بخشي از بدهي پيمانكاران را هم بپردازد؛ تمام جمعيت انبوه نيروهاي شهرداري با پرداخت مزايا و عيدي و پاداش، خم به ابرو نياوردند و اين نااميدي ديگري بود در دل اهالي به انتظار نشسته كه باز هم تيرشان كمانه كرد به ناكجاآباد!
6- اين موارد و نمونههاي ديگر از مقابله با حيف و ميلها، رانتها، قراردادهاي نامعلوم چربوآبدار، مافيابازي و مافيابازها، حذف اختيارات مناطق و قائممقام، جلسات ويژه جهت عقد قرارداد، فروش شهر و دادن طبقات و دور زدن شوراي شهر هم از مشابهات ديگري بود كه جداي آنكه در پرونده اختلاس و گرفتاريهاي چندطايفهاي «شريفي» چه گذشته و ميگذرد، اما مبرهن و مسلم كه نبايد درِ اين ديزي باز شود تا بتوان ادامه داد؛ ليكن به وضوح عيان بود كه پاشنهآشيل، تحقيق و تفحص بگير و بپرداز بيحساب و سند است و دست آخر اينكه نجفي نبايد بماند چون باز ميشود و ديده شود و ناپسنديده! و هواي آلوده شهر شفاف! سنگبناي سلامت گذاشته خواهد شد براي مقابله با ديوارهاي كج چندين ساله و اين بهانه ميخواهد كه بايد باغچه پنهان خانوادگي و پدرخواندگي از وجود نجفي خلاص و البته شخم زده شود! كو اسلام و اخلاق و وجدان! آن هم حاج آقاياني كه داعيهدار و متولي اسلام بوده و هستند. بي دادگاه متهم! وادار به استعفا نيز هم! كه اگر نروي دود برآيد از دمار و دماغ و كلا از زمين به هوا خواهي رفت! كه صفحه تاريخ مسوولان نظام فيالواقع چه رنگي خواهد بود؟!
به كدامين گناه كه آيا سحر نزديك نيست؟!
واي برترين شما پرهيزگارترينتان، كجاييد؟!
بله كيس نمايشي اجرا و در صحنه برج ميلاد برچسب چسبيد و داستان تكراري پاك كردن صورت مساله تا بتوانند از اين آخور افساري ببندند و زبان حاشا دراز كه بخواب كوروش شهر در امن و امان است! حنا اين روزها شامپو شده و رنگ ندارد كه بهشت را به بها دادند و نه به بهانه و اي روسياه حضرت زغال!نتيجه اخلاقي كه تهمت بزن هوار هوار و تو بردي هورا هورا! ذرهبين و شنود و برچسب و زندگي خصوصي و مسالهدار كردن و بازي اعتقادي و بسازبساز تا ثريا نه! مرگ از آنچه در آينه ميبينيم نزديكتر است! آسياب به نوبت؛
آن همه ناز و تنعم كه خزان ميفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد