شعرهايي از زندهياد محمد ابراهيم جعفري- نقاش و شاعر
اشك سرد زمستان
صفحه «شعر» روزنامه اعتماد تلاش ميكند منعكسكننده همه سلايق و رويكردها پيرامون شعر امروز ايران باشد. يعني اينكه قرار است دراين صفحه، به همه جريانات شعري كشور توجه شود و همه شاعران با هر رويكرد شعري اعم از نوسرا وكلاسيكسرا، نمودي ازهنر خود را
درآن ببينند.
شعرهايي دراين صفحه منتشر خواهد شد كه داراي حدودي از رعايت فني درشناخت هرقالب شعري
باشند.
سطحي از شناخت كه براي مخاطب شعرشناس در هر قالب، قابلقبول تلقي شود. شاعراني كه تمايل به انتشار شعر در اين صفحه دارند ميتوانند آثار خود را ازطريق ايميل به نشاني
Rasool_abadian1346@yahoo.com
يا كانال تلگرامي rasool_abadian@ ارسال كنند.
درجان پنجره
گفتي در اين شب تاريك
تا آمدن تو
در پنجره
چراغ بياويزم
من آوازم را
در جان پنجره ميافروزم
بي ترس از باد
و نگاه بد
آواز من
خاموش نخو اهد شد
آواز من شكنندهتر از آن است
كه باز بشكند
مادر
تا تو با مني
رنگ برفها سپيد
رنگ ابرها كبود
تا تو با مني
ابر، رنگ ابر دارد و
دود رنگ دود
بيتو زندگي چه سود؟
تو براي من
مثل جيوهاي براي آينه
بيتو شيشهام
بيتو عمق من پر از تهي است
بيتو در كوير بهت من سراب نيست
بيتو زندگي براي من سراب
بيتو نقش من برآب
ترانه
چو مرغ شب خواندي و رفتي
دلم را لرزاندي و رفتي
شنيدي غوغاي توفان را
ز خواندن وا ماندي و رفتي
ز باغ قصه به دشت خواب
سايه ابرياست در دل مهتاب
مثل روح آزرده مُرداب
دلم را لرزاندي و رفتي
چو مرغ شب خواندي و رفتي
تو اشك سرد زمستان را
چو باران افشاندي و رفتي
سياهِ شب لاله افشان شد
كوير تشنه گلستان شد
تو ميآيي، تو ميآيي
ز باغ قصه به دشت خواب
ز راه شيري پُر مهتاب
تو ميباري چون گل باران
به جام نيلوفر مرداب