هرچه كلاف مشكلات كشور پيچيدهتر ميشود ذوقزدگي جريان راست هم بيشتر ميشود؛ به هرحال هضم از دست دادن دو دوره رياستجمهوري در اردوگاه اصولگرايي چندان ساده نبود و اين فضا روياي آنها براي رسيدن به پاستور را نزديكتر كرده است؛ از همينرو است كه با وجود فاصله سهساله تا انتخابات سيزدهم اسبها را زين كردهاند تا هر طور شده مستاجر بعدي ساختمان خيابان پاستور باشند.
در اين ميان هر چند سكوت مرگباري احزاب اصولگرا را در بر گرفته است اما در پستوي احزابشان برو و بياي فراواني وجود دارد. جمنا از يك سو تمام تمركزش را متوجه شهرستانها كرده است تا بتواند پايگاه رايي براي 1400 داشته باشد و ديگر از اين نظر غائله را به رقيب نبازند. موتلفه هم كه همواره ادعاي پيشكسوتي و مغز متفكر جريان راست را داشته، در اين مسير به دنبال چهرهاي است تا بتواند از دل آن يك رييسجمهور بيرون بياورد. هرچند سال 96 يك روز مانده به انتخابات در بيانيهاي حمايتش را از كانديداي خود برداشت و آن را متوجه گزينه جمنا كرد اما خودشان آن رفتار را يك استثنا ميدانند و هميشه بر معرفي يك گزينه حزبي اصرار دارند.
البته رهپويان، جمعيت ايثارگران و جبهه پايداري هنوز در سردرگمي مجلس و رياستجمهوري ماندهاند و شايد بيشتر از آنكه دل به پاستور بسته باشند سوداي بازگشت به بهارستان را در سر ميپرورانند. اما فارغ از جريانها و احزاب سياسي افراد نيز بيكار ننشستهاند و پا در ركاب گذاشتهاند تا وقتي به بزنگاه انتخابات رسيدند بتوانند برنامههاي خود را يك به يك رو كنند.
فلسفه چيني براي پاستور
در ميان گزينههاي احتمالي براي 1400 تنها ابراهيم رييسي نيست كه پا در راه انتخابات گذاشته؛ در اين ميان علي لاريجاني كه تا امروز ركورددار رياست بر قوه مقننه را به خود اختصاص داده است نسبت به سه سال ديگر چندان بيبرنامه به نظر نميرسد.
هرچند او يك بار كانديدا شدن در انتخابات را در سال 84 و بعد از پايان رياستش بر سازمان صدا و سيما امتحان كرده بود اما اينبار به نظر ميرسد گامهايي پختهتر بر ميدارد. لاريجاني هم مانند بخشي از اصولگرايان چرخش رويكردي داشته است اما اين چرخش را در طول اين سالها به گونهاي رقم زده است كه امروز در صف معتدلان به شمار ميآيد بهطوري كه هم ميتواند از حمايت جريان راست برخوردار شود و هم جريان چپ را با خود موافق سازد.
البته هرجا پاي اظهارنظر مستقيم درميان باشد لاريجاني به جز انكار سخني به ميان نياورده است اما اين چيزي نيست كه افراد نزديك به او آن را مخفي كنند. مثال بارز آن گفتوگوي رحماني فضلي با ايلنا است. او در اين مصاحبه ميگويد«آقاي لاريجاني يك چهره شاخص سياسي است و ظرفيت بروز و ظهور در جايگاه رياستجمهوري را هم دارد و فردي وزين و توانمند است.»
دليل ديگري كه ميتوان آن را نشانهاي براي حضور لاريجاني در صف كانديداهاي رياستجمهوري سال 1400 دانست، تاسيس حزب «رفاه ملت ايران» است؛ حزبي كه تا پيش از انتخابات مجلس زمزمه تاسيس آن از سوي علي لاريجاني و كاظم جلالي مطرح بود اما نهايتا بهروز نعمتي از نمايندگان نزديك به لاريجاني آن را به پيش برد و امروز او دبيركل اين حزب است و اعضايش از چهرههاي نزديك به رييس مجلس هستند.
بنابراين شواهد نشان ميدهد حضور فيلسوف مجلس در انتخابات 1400 پربيراه نباشد.
پازل رييسي براي رياستجمهوري
تجربه نشان داده است كانديداهاي شكستخورده بعد از انتخابات تا مدتي از دامنه تحركات خود كم ميكنند و تلاش ميكنند تا مدتي از ديده شدن فاصله بگيرند اما اين ماجرا درباره ابراهيم رييسي برعكس بود.
او بعد از انتخابات رياستجمهوري سال 96 بيشفعالي سياسي درپيش گرفت و از سفرهاي استاني گرفته تا حفظ ارتباط با احزاب سياسي تلاش كرد تا در صحنه حضور داشته باشد. اينكه چطور ابراهيم رييسي به اين سطح از بيش فعالي رسيد چندان معماي سختي نيست؛ همهچيز به راي 16 ميليوني او ختم ميشود؛ رايي كه اصولگرايان كم و كاستيهايشان را پشت آن مخفي ميكنند. حالا همين راي نه تنها بار ديگر ابراهيم رييسي را به فكر رياستجمهوري براي سال 1400 انداخته است بلكه رداي رهبري اصولگرايان را بر تن خود مناسب ميبيند؛ كما اينكه براي انتخابات مجلس يازدهم هم زمزمه ليست اصولگرايان با تاييد او بسيار قوت گرفته است.
اگر از دريچه نگاه رييسي به ماجرا نگاه كنيم باز به همان راي 16 ميليوني ميرسيم. او با اصل قرار دادن اين راي سعي كرده است تا اشتباهات يك سال پيش خود را هم جبران و جاي خالي را پر كند. در اين مسير ميتوان به سفر او به سيستان و بلوچستان و ديدار با مولانا عبدالحميد اشاره كرد. هنوز فراموش نشده است كه بخش عمدهاي از سبد راي روحاني توسط اهل سنت پر شد و حالا رييسي ميخواهد اين راي را در دور بعد به سبد خود انتقال دهد. هر چند اين موضوعات ميتواند دليلي باشد براي چيدن يك پازل سياسي توسط رييسي، اما وقتي پاي جلسات هفتگي اصولگرايان به ميان ميآيد ماجرا بعد جديتري به خود ميگيرد. جلساتي كه هر چند ميرتاجالديني آن را جلسات درون حزبي و تنها براي تحليل مسائل روز معرفي ميكند اما وجود چهرههايي مانند قاليباف و سعيد جليلي در اين جلسات نميتواند يك دورهمي معمولي باشد و قطعا يك تقسيم كار براي مجلس و دولت ميتواند در پس آن نهفته باشد.
وقتي موضوع رياستجمهوري رييسي مطرح ميشود نظرات متفاوتي هم پيرامون آن شكل ميگيرد كه اغلب گمانه حضور او را تقويت ميكند. در اين همين راستا مهدي فضايلي ميگويد «حضور آقاي رييسي به عنوان نامزد بالقوه انتخابات رياستجمهوري ۱۴۰۰ خيلي دور از ذهن نيست.» يا افراد نزديك به علي لاريجاني مانند سبحانينيا ميگويند: « بعيد نيست ابراهيم رييسي مجددا ورود كند. ايشان به عنوان توليت آستان قدس جايگاهي دارند و در اين جايگاه اعتباري دارند و در مجموع به نظر نميآيد براي كانديداتوري مجدد بيميل باشند.»
وزير ساكت احمدينژاد
انتخابات 96 بود كه زمزمههاي كانديداتوري وزير نيروي احمدينژاد به گوش رسيد. پرويز فتاح كه بعد از جدايياش از وزارتخانه راه كميته امداد را در پيش گرفت و سكان رياست اين ارگان را به دست گرفت تا مدتي مقابل اين گمانهزنيها سكوت كرد اما اين سكوت چندان دوامي نياورد و اعلام كرد قصد حضور در انتخابات رياستجمهوري را ندارد. هرچند او اعلام كرد كه قرار نيست نامزد انتخابات باشد اما وقتي نامش در بين ليست 21نفره جمنا ديده شد بار ديگر اين سوال پيش آمد كه گزينه فتاح ميتواند از همان گزينههاي دقيقه 90 اصولگرايان باشد و از آنجايي هم كه در كارنامهاش رياست بر كميته امداد امام خميني را دارد ميتواند ماجراي سادهزيستي و مردممحوري كه يك بار براي رياستجمهوري احمدينژاد به كار بسته شد براي او هم دوباره به جريان بيفتد تا اگر قرار است انتخابات آينده شگفتي به دنبال داشته باشد اينبار ظهور پرويز فتاح شگفتيآفرين شود.
رييس سابق به دنبال رياست
انگار اين يك رويه است كه هر كسي زماني بر صندلي رياست ساختمان جام جم تكيه ميزند نردبانش را تا رياستجمهوري بالا ميبرد. بعد از محمد هاشميرفسنجاني و علي لاريجاني حالا اين فكر در سر عزتالله ضرغامي هم افتاده است. ضرغامي كه از سال 83 تا 93 سكان سازمان صدا و سيما را به دست داشت اين روزها حضورش در فضاي مجازي آنقدر پررنگ شده است كه نميتوان اين حضور را به پاي دوران بازنشستگي گذاشت. نكتهاي كه رفتارهاي ضرغامي را هدفدار نشان ميدهد اين است كه اظهارنظرهاي مجازي او در توييتر و اينستاگرام و ... هيچ شباهتي به نظراتش در دوران رياستش بر ساختمان جام جم ندارد. مثلا وقتي از عباس كيارستمي كه در سالهاي مديريت ضرغامي سهمي در صدا و سيما نداشت به عنوان سلبريتي واقعي نام ميبرد و پرده از اظهارنظر رهبري درباره او بر ميدارد اين سوال را مطرح ميكند كه چرا اين سكوت در دوران حيات كيارستمي شكسته نشد؟ موضوع به همينجا ختم نميشود و توييت ضرغامي درباره حضور زنان در ورزشگاه آزادي آن هم در انتقاد به صحبتهاي دادستان ميتواند مهر تاييدي به گمانهزنيها باشد.
به هرحال هرچه باشد ضرغامي ميداند فضاي جامعه امروز و نقش فعال نسل جوان ديگر تفكرات گذشته را نميپذيرد و اگر ميخواهد رداي رياستجمهوري به تن كند بايد از آنچه بوده است فاصله بگيرد و چه راهي بهتر از معرفي ضرغامي جديد در فضاي مجازي؟!