ژاپن در جنگ دوم جهاني
مرتضي ميرحسيني
ژاپن فاقد منابع طبيعي لازم براي پشتيباني از يك اقتصاد صنعتي مدرن بود و هر چه صنعت و اقتصاد اين كشور بيشتر رشد ميكرد، اين مشكل هم بيشتر خودش را نشان ميداد. ژاپنيها در محاسبات و برنامهريزيهاي خودشان به اين نتيجه رسيده بودند كه اقتصادشان از آنچه هست بزرگتر نميشود مگر آنكه مشكل كمبود منابع طبيعي و تامين آن را به طريقي، ولو دستدرازي و تجاوز به خاك سرزمينهاي همجوارشان تدبير كنند. تصميمگيران آن در اجراي اين «تدبير» توافق كردند و نقشه برپايي امپراتوري تازهاي را كه خودشان «حوزه رفاه مشترك آسياي شرقي بزرگ» ميخواندند به اجرا گذاشتند. اما دستكم عقلاي اين كشور هيچ تمايلي به درگير شدن در جنگي به بزرگي جنگ دوم جهاني نداشتند و نتيجه نهايي مداخله در كشمكشي چنان پرهزينه و خونين را فاجعهبار ميديدند.
اما در گذر از حوادث و تحولات منتهي به جنگ دوم جهاني به جمع چند كشور «تجديدنظرطلب» كه بازبيني در معاهدات بعد از جنگ اول جهاني را مطالبه ميكردند، پيوستند. در آغاز با امريكا گلاويز نشدند، اما بعد به هدف شكستن محاصره و تحريمي كه به اقتصادشان تحميل شده بود به امريكا هم اعلام جنگ دادند و به قول اريك هابسبام «به قمار خطرناكي دست زدند كه مهلك از كار درآمد.» جنگ در اقيانوس آرام سه سال طول كشيد و تا مدتي برتري از آن ژاپنيها بود. البته سرسختي و پايداري آنها فقط يكي از علل و عوامل اين برتري به شمار ميرفت. در آن مقطع متفقين روي شكست دادن آلمان متمركز بودند و هيتلر را اولويت اصلي جنگ و خطر بزرگ ميديدند. بعد از قطعي شدن شكست و تسليم آلمان بود كه فشار به ژاپن شدت گرفت، اين كشور به تنگنا افتاد و بسياري از متصرفاتش را يكي پس از ديگري از دست داد. متفقين با حمله به منطقه كواجالين و پس از آن يورش به جزيره ايووجيما گوشههايي از خاك ژاپن را هم اشغال كردند، اما پيشبينيشان اين بود كه جنگ احتمالا تا يكسالونيم ديگر ادامه مييابد، مگر اينكه ابزارها و تسليحات ديگري به كار گرفته شود. از اينرو در تابستان 1945 در كنفرانس پوتسدام، پيش از استفاده از آن راه ديگر، با ژاپنيها اتمام حجت كردند و دو گزينه «تسليم فوري و بيچونوچرا» يا «نابودي كامل» را پيش روي آنان گذاشتند. ژاپن اين اولتيماتوم را رد كرد و چنانكه ميدانيم بهاي اين سرسختي را با جان مردم دو شهر هيروشيما و ناكازاكي پرداخت. طبق نوشتههاي دايرهالمعارف تاريخ جنگ و جنگافزار امريكاييها كه تا آن زمان بخش وسيعي از ژاپن را با بمبهاي متعارف ويران كرده بودند، آگوست آن سال اجزاي يك بمب اورانيومي و چند بمب پلوتونيومي را كه به ترتيب آنها را پسر كوچك و مرد چاق ميناميدند به جزيره تينيان بردند و مقدمات بمباران بزرگ و كمرشكن را فراهم كردند. اولين هدف هيروشيما بود، چون بنادر و پادگانهاي مهمي در آن قرار داشت و يكي از پايههاي مقاومت ژاپن محسوب ميشد. ششم آگوست پسر كوچك را روي آسمان اين شهر در ارتفاع 30 هزارپايي رها كردند كه حدود يك دقيقه بعد، نرسيده به زمين بر فراز شهر منفجر شد و در كمتر از چند لحظه جان حداقل 140 هزار نفر را گرفت.
سه روز بعد مرد چاق را روي ناكازاكي انداختند، چند ده هزار نفر ديگر را هم قرباني كردند و سرانجام ژاپن را به زانو درآوردند . ژاپن 15 آگوست شكست را پذيرفت و تسليم شد، هرچند مذاكره درباره چگونگي و شرايط تسليم تا سپتامبر طول كشيد.