سيمين سليماني
اركستر سازهاي ملي ايران به رهبري علياكبر قرباني دوم بهمنماه روي صحنه رفت؛ اركستري كه هم پيش از اجرا و هم پس از آن با حواشي مختلفي رو به رو بود و مهمترين آنها بحث بر سر نام اين اركستر بود.روابط عمومي و امور بينالملل بنياد رودكي در سايت خود نوشته است:«با توجه به محدوديتهاي ناشي از همهگيري كرونا، اركستر سازهاي ملي ايران جديدترين اجراي خود را به صورت آنلاين به مردم تقديم كرد. اركستر سازهاي ملي ايران به رهبري علياكبر قرباني و خوانندگي رشيد وطندوست و وحيد تاج شامگاه پنجشنبه دوم بهمن به همت بنياد رودكي به صورت آنلاين روي صحنه رفت.» اگرچه حواشي اين اجرا در نام خلاصه نميشد ولي فصل مشترك تمام كنشها و واكنشها عنوان اين اركستر بود.
نام اركستر، آغاز مناقشه
سجاد پورقناد، نوازنده و كارشناس موسيقي از كساني است كه اين نامگذاري را محل انتقاد ميداند. او از اساسنامه و سابقه اركستر سازهاي ملي ايران به «اعتماد» ميگويد:«بنده و ديگر دوستاني كه معترضيم به هيچوجه مخالف فعاليت اين اركستر نيستيم؛ مشكل استفاده از اين عنوان يعني «اركستر سازهاي ملي ايران» است.» پورقناد درباره اينكه چرا نبايد از اين نام استفاده ميشده، توضيح ميدهد:«اركستر سازهاي ملي يك اركستر دولتي با سابقه است و طبيعتا نام يك اركستر كه سالها در يك نهاد فرهنگي عريض و طويل مانند وزارت فرهنگ و هنر و در ادامه فعاليتش وزارت فرهنگ و ارشاد حضور داشته ديگر يك نام عادي نيست؛ سابقه و تاريخچه و اعتباري دارد كه بايد از آن حفاظت و صيانت كرد.» او همچنين يادآوري ميكند كه «چرا بايد بنياد رودكي به اين اركستر و نامش بيتوجه باشد كه نه تنها اين اركستر را تعطيل كند بلكه به راحتي نامش را هم واگذار كند به يك اركستر خصوصي.»از سوي ديگر مهدي افضلي، مدير عامل بنياد رودكي نيز گفته است:«در بنياد رودكي سابقهاي از ثبت اركستر سازهاي ملي نداشتيم.»پيمان ميرآقاسي، نوازنده ديگري كه در اركستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني سابقه فعاليت دارد، حق را به قرباني و گروهش ميدهد و با بيان اينكه در بايگاني دفتر موسيقي همه نامها با حساسيت زيادي نگهداري ميشوند، عنوان ميكند:«براي يك فعاليت هنري نام در درجه دوم قرار دارد و اين محتواست كه ارزش است و پيشنهادم به موزيسينهايي كه خود را در مركز اين مناقشات ميبينند؛ اين است كه به اينگونه دعواها كه منجر به تعطيلي يك فعاليت هنري خواهد شد نبايد دامن زد و به جاي دامن زدن به اينگونه مناقشات، فعاليت جديدي را آغاز و نام تازهاي را در موسيقي كشورمان تثبيت كنند».امين حيدري، نوازنده عود هم كه قبلا در اركستر سازهاي ملي حضور داشته و از آن جدا شده، گزينه ديگري است كه سراغش رفتم. همچنين نظر مديرعامل بنياد رودكي را در ارتباط با اين موضوع جويا شدم و البته از علياكبر قرباني، رهبر اركستر سازهاي ملي پرسيدم كه چه پاسخي به انتقادهاي مطرح شده دارد. قرباني ادعاهاي مطرح شده را بياساس ميداند و با بيان اينكه مراحل قانوني براي نامگذاري اركستر سپري شده، ميگويد الزامي نميبيند كه به «هر گونه ادعاي بياساس از طرف شخص يا اشخاصي» پاسخ دهد.
اركستر دولتي با سابقه و مساله پخته خواري
سجاد پورقناد كه با علي رهبري سابقه همكاري دارد، ميگويد:«اركستر سازهاي ملي يك اركستر دولتي با سابقه و تاسيس آن مربوط به سال 1345 است. اين اركستر در كنار اركستر سمفونيك تهران و اركستر اپرا يكي از اركسترهاي دولتي وزارت فرهنگ و هنر بوده كه پيش از انقلاب در بيشتر كنسرتها به سرپرستي فرامرز پايور به فعاليت مشغول بود؛ همچنين بعد از انقلاب نيز اين اركستر در برنامههاي مختلفي با سرپرستي جليل عندليبي فعاليت كرد اما اين فعاليت مداومت نداشت. در زمان مديريت علي رهبري در اركستر سمفونيك تهران، ايشان با همكاري بنده كه در آن موقع به عنوان معاون اجرايي ايشان در بنياد رودكي به مدت 7 ماه مشغول به كار بودم و مسووليتهايي از قبيل مشاوره براي انتخاب قطعات ايراني براي اركستر سمفونيك و اركستر سازهاي ملي را داشتم، اين اركستر را احيا كردند ولي بعد از اولين كنسرت كار اين اركستر متوقف شد.»
پورقناد در ادامه درباره حمايت بنياد رودكي از اين اركستر ميگويد:«بنياد رودكي اين اركستر را كه صاحب اساسنامه و قوانين مشخصي بود، ديگر به همكاري دعوت نكرد و با تغيير مديران، اين اركستر به صحنه برنگشت حالا خبر رسيده كه يك اركستر خصوصي با همين اسم ثبت شده و بنياد رودكي نيز از آن براي برگزاري كنسرت حمايت كرده است؛ البته مدير اركستر جديد در مصاحبهاي گفته كه اين اسم ثبت نشده؛ كه اين هم به نظرم عذر بدتر از گناه است. فرض كنيد اركستر سمفونيك تهران چند وقت تعطيل بود، آيا بايد كسي اجازه اين را داشته باشد كه از اين نام استفاده كند؟ من و يا ديگر دوستاني كه اعتراض داريم به هيچ عنوان مخالف فعاليت اين اركستر نيستيم؛ مشكل استفاده از اين عنوان يعني «اركستر سازهاي ملي ايران» است. مشكل اصلي اين است اركستر سازهاي ملي كه در همين سالهاي پيش از طرف مديران بنياد رودكي «مهمترين اركستر بنياد رودكي» نام گرفته بود، ناگهان محو شد و به يك شخص اجازه داده شد دقيقا از همين نام استفاده كند. مساله اينجاست كه بنياد رودكي از طريق اين نام به نوعي جاي خالي اركستر سازهاي ملي را بدون كوچكترين مسووليتپذيري از نظر پرداخت حقوق ثابت، بيمه و... پر كرده و اين نوعي پخته خواري است.»
چرا بايد بنياد رودكي به اين اركستر و نامش بيتوجه باشد؟
پورقناد همچنين با انتقاد از عملكرد بنياد رودكي درباره اين موضوع اين طور به صحبتهاي خود ادامه ميدهد:«طبيعتا نام يك اركستر كه سالها در يك نهاد فرهنگي عريض و طويل مانند وزارت فرهنگ و هنر و در ادامه فعاليتش وزارت فرهنگ و ارشاد حضور داشته، ديگر يك نام عادي نيست، سابقه و تاريخچه و اعتباري دارد كه بايد از آن حفاظت و صيانت كرد. نبايد فراموش كنيم كه هنوز دقيقترين نمونههاي گروهنوازي اركستر ايراني مربوط به ضبطهاي همين اركستر در دهه 40 و50 با سرپرستي استاد فرامرز پايور بوده است. هسته مركزي اين اركستر را هنرمندان قسم خوردهاي مانند استادان فرامرز پايور، هوشنگ ظريف، رحمتالله بديعي و... تشكيل دادهاند. حال چرا بايد بنياد رودكي اينقدر به اين اركستر و نامش بيتوجه باشد كه نه تنها اين اركستر را تعطيل كند بلكه به راحتي نامش را هم واگذار كند به يك اركستر خصوصي. مشخص است كه هر عنوان در يك نظام سازماني، تعهداتي را به همراه دارد ولي بنياد رودكي ظاهرا ميخواهد بدون صرف هزينه و دردسرهاي اداري به صورت اسمي اين اركستر را روي صحنه ببرد. در سالهاي اخير شاهد اقدامات مثبت مسوولان بنياد رودكي بودهام و حيفم ميآمد كه اين خطاي بنياد رودكي را گوشزد نكنم بنابراين از اولين برنامهاي كه اين اركستر به روي صحنه برد با همفكري همكاران سابقم در اركستر سازهاي ملي، نامهاي خطاب به معاون هنري وزارت فرهنگ نوشتم كه رونوشت آن به وزير بود؛ پس از آن ديدارهايي با مدير بنياد رودكي و معاونان ايشان داشتم و آنها را در جريان تاريخچه و اساسنامه اين اركستر گذاشتم. متاسفانه نه به نامهها جوابي داده شد و نه اقدامي براي اركستر سازهاي ملي صورت گرفت. مشكل، آقاي قرباني و كارهاي انتخابي ايشان نيست، اگر بر اساس همان اساسنامه اين اركستر به صورت رسمي كار ميكرد و رهبرش هم بر اساس همان ضوابط آقاي قرباني انتخاب ميشد، مشكلي نبود؛ چراكه حتي اگر در آن نظام اداري اشكالي هم پيش ميآمد، اين سامانه خود را اصلاح ميكرد و در نهايت رو به پيشرفت ميرفت.»
خصوصي يا دولتي؟
امين حيدري نيز صحبتهاي خود را درباره حواشي به وجود آمده اين طور آغاز ميكند:«قبل از اركستر سازهاي ملي به رهبري آقاي قرباني، اركستري با اين نام تشكيل شد كه تعداد نفرات آن نيز بسيار زياد بود. اجرايي هم انجام دادند ولي در نهايت تعطيل شد. به هر روي اين اركستر شكل ميگيرد؛ من در اركستر قبلي حضور نداشتم؛ دوستاني كه بودند ميتوانند اطلاعات بهتري ارايه دهند؛ اما وقتي اركستر سازهاي ملي به رهبري آقاي قرباني تشكيل شد من بسيار خوشحال شدم. چراكه ما هنوز فكر ميكنيم اركستر زير نظر بنياد است؛ در حالي كه اصلا مشخص نيست اين اركستر خصوصي است يا دولتي. بنده در آن زمان خوشحال شدم كه بالاخره بنياد به اين نتيجه رسيد كه در كنار اركسترهايي مانند سمفونيك و ملي كه از سازهايي غير ايراني تشكيل شدهاند، هزينه كند و در نتيجه يك اركستر سازهاي ملي- كه به نظر بنده بايد از چنين اركستري حمايت شود- تشكيل شود. وقتي به من پيشنهاد دادند من با كمال ميل قبول كردم.»
قرار نيست فقط موسيقي ايراني اجرا شود؟
حيدري درباره علت جدايي خود از اين اركستر ميگويد:«اما اينكه چرا از اركستر سازهاي ملي به رهبري آقاي قرباني جدا شدم بايد بگويم وقتي ما به اجراها رفتيم، متوجه شديم كه اصلا اركستر سازهاي ملي وجود ندارد؛ اكثرا در اجراها قطعات پاپ، آذري و موسيقي كلاسيك غربي اجرا ميشد. ابتدا اعتراضهاي خود را بيان كرديم؛ كوك سازها به خاطر وجود پيانو، يك بار چهارصد و چهل و دو بود، بار ديگر چهارصد و چهل و چهار كه البته هيچكدام براي سازهاي ايراني مناسب نبودند و بر صفحه سازهاي ما فشار ميآوردند. آقاي قرباني ميگفتند: نام اين اركستر، سازهاي ملي است ولي قرار نيست فقط موسيقي ايراني اجرا شود. اما بعد از آن تغييراتي پيش آمد و در اجراها مسائل ديگري را شاهد بوديم و اجراها در كل تبديل به پاپ شد. اجراي خواننده محور با دو نوازنده پيانو؛ به اين صورت كه پي در پي تعويض نوازنده پيانو را داشتيم. حتي نحوه پوشيدن لباسها كلاسيك شد؛ پوشيدن كت و شلوار يا پيشنهاد كروات و پاپيون كه با سلايق بنده همخواني نداشت. به طور مثال در برخي از اجراها در كل، اجرا با محوريت نوازنده پيانو، ويولنسل و خواننده صورت ميگرفت و سازهاي ايراني بيشتر حالت دكور پيدا كرده بودند و از اسم آنها استفاده ميشد. همچنين در اجراهاي اتريش و اسلواكي كنسرتوي ناقاره و ويولن داشتيم كه سازهايي هستند كه توسط كشورهاي ديگر به بهترين نحو پرزنت ميشوند و به نظرم لازم نيست كه ما اين كار را انجام دهيم و بايد سازهاي ايراني را معرفي و از آنها حمايت كنيم.»
او در ادامه توضيح ميدهد:«قطعات موسيقي ايراني هم اجرا نميشد؛ فقط پاپ، آذري و يا كلاسيك بود كه تمامي اين موارد ايراد داشت و مواردي بودند كه من و تعدادي از دوستان را آزرده ميكرد؛ ما تمام اين مطالب را به عنوان اعتراض به آقاي قرباني انتقال داديم، ايشان به تمامي آنها پاسخ دادند ولي هيچكدام را قبول نكردند. در حالي كه من فكر ميكنم اركستري به اين شكل و با اين اسم فعاليت كند ولي دغدغه نوازندههايش اين موارد نباشد بسيار تعجبآور است. اگر اركستري متعلق به بنياد است و به نظر ميرسد كه همينگونه هم هست، فعاليتهاي آن بايد زير نظر بنياد باشد و جزو كارهايي باشد كه بنياد به آن كمك ميكند؛ در حقيقت خود ايشان بايد يك هيات داشته باشند و اجازه ندهند كه براي مثال اركستر سازهاي ملي به كشوري مثل اتريش برود و جلوي وزير فرهنگ اتريش كنسرتو ويولن را كه متعلق به موسيقي كلاسيك است با كمترين استاندارد نوازندگي اجرا كند.»
او در پايان ميگويد:«حتي بنياد هم به اركسترهايي حقوق ميدهد كه در آن موسيقي ايراني اجرا نميشود؛ يعني به اركستر سمفونيك حقوق ميدهد و از اركستر ايراني و موسيقي ايراني حمايتي نميكند. اعتراض ديگري كه در مورد اركستر سازهاي ملي وجود دارد؛ اين است كه تكليفش مشخص نيست؛ آقاي قرباني اعلام كردهاند خصوصي است اما شما اگر اجرا را مشاهده كنيد، متوجه ميشويد كه جزو اجراهاي بنياد است و زيرمجموعه بنياد اين اجرا صورت گرفته است. به نظر بنده و به قول بعضي از دوستان اركستري را كه نامش اركستر سازهاي ملي است، نميتوان خصوصي دانست. اركستر سازهاي ملي بايد دولتي و داراي امكاناتي خاص باشد؛ موسيقي ايراني اجرا كند، فواصل موسيقي ايراني را رعايت كند و سازهاي آن نيز ايراني باشند.»
آيا سنگ بخش دولتي را به سينه ميزنيم؟
از پيمان ميرآقاسي درباره حواشي به وجود آمده ميپرسم. اين نوازنده سابق اركستر ملي به رهبري فرهاد فخرالديني ميگويد:«از سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۸ يعني از ابتدا تا انتهاي اولين دوره اين اركستر نوازنده ويولن اركستر موسيقي ملي ايران به رهبري استاد فخرالديني بودهام. پيش از اين نيز نوازنده ويولن اركستر سمفونيك فرهنگسراي بهمن و تا سال ۱۳۹۴ نوازنده اركستر سمفونيك صدا و سيما نيز بودهام. تجربه من ميگويد كه حق با آقاي قرباني است. چراكه در بايگاني دفتر موسيقي همه نامها با حساسيت زيادي نگهداري ميشوند و از همان ابتدا اجازه استفاده از نامهاي دولتي به كسي داده نميشود. در اين راستا در ادعاي دوستان مخالف كه ميگويند «اين يك نام دولتي است» اين پرسش مطرح است كه آيا آنها دارند سنگ دفتر موسيقي كه خود از بخش دولتي است كه مجوز استفاده از اين نام را صادر كرده به سينه ميزنند يا دلشان براي موسيقي كشورشان ميتپد؟ اگر پاسخ گزينه دوم است پس چه بهتر كه اين نام متعلق به اركستري باشد كه سكان هدايت آن در دست هنرمنداني چون علياكبر قرباني است.»
واكنشهاي تعصبي به اخبار بيمنبع
او صحبتهاي خود را اين طور ادامه ميدهد:«من يك قطره از درياي بيكراني هستم كه بهترين سالهاي عمرم را به عنوان نوازنده و مدير اركستر در كشورم سپري كردهام. من و دوستانم با چنين «مناقشاتي» بيگانه نيستيم. ما ملتي هستيم كه به راحتي به اخبار بيمنبع واكنشهاي تعصبي نشان ميدهيم. از رويدادهاي 5 سال پيش هم آگاهم. استاد علي رهبري همين عنوان را براي اركستري انتخاب و تشكيلاتي را نيز براي اداره آن اركستر منصوب و نوازندگاني را نيز جذب كردند. تا آنجا كه به ياد دارم يك كنسرت هم اجرا كردند. ولي با رفتن آقاي رهبري ديگر خبري از وجود چنين اركستري نشنيديم. دوستاني كه آن تشكيلات را اداره ميكردند به جز اعتراض به نام اركستر به نوع سازبندي نيز معترض بوده و حتي سعي در منصرف كردن همكاري نوازندگان مشترك داشتهاند. اينگونه جوسازيها از نظر من كاملا اشتباه بوده و از روح لطيف هنرمندان به دور است. اساسا در اين چهل و اندي سال پس از انقلاب انحلال تشكيلات فرهنگي هنري موضوع تازهاي نبوده كه الان عجيب باشد. هنرمندان در اين سالها حتي يك لحظه هم احساس امنيت شغلي نداشته و ندارند. من معتقدم هميشه يك نفر يا گروهي كه از اين دست كارها انتفاع شخصي يا جمعي بردهاند، شروع به جو سازيها و برانگيخته كردن حس افرادي كردهاند تا با استفاده از آنها يك تشكيلات فرهنگي را از ريشه بزنند. به عنوان مثال تعطيلي اركستر سمفونيك تهران، انحلال رشته موسيقي در دانشگاهها، انحلال اپرا، باله، اركستر مجلسي، منع صداي بانوان و... در همان اوايل انقلاب و پس از آن حذف بودجه و به دنبال آن انحلال اركسترهايي چون اركسترهاي سمفونيك و فعاليتهاي فرهنگي موسيقايي در فرهنگسراي بهمن، ايجاد وضعيت بد حقوقي و معيشتي براي نوازندگان در تمام اين دوران، تعطيلي اركسترهاي موسيقي ملي ايران و كلي موارد ديگر مثل ممنوع كردن فعاليت هنرمنداني كه ستونهاي فرهنگي مردم بوده و هستند مانند استاد محمدرضا شجريان همه و همه از جايي شروع و توسط عدهاي متعصب كه اخبار را فقط از منابعي خاص دنبال ميكنند، توسعه يافته است. سابق بر اين دنبالكنندگان افرادي غيرهنرمند بودهاند ولي حالا بعضي از افراد از خود خانواده هنر نيز به اين نوع كارها ميپردازند. به طور كلي معتقدم براي يك فعاليت هنري نام در درجه دوم قرار دارد و اين محتواست كه ارزش است و پيشنهادم به موزيسينهايي كه خود را در مركز اين مناقشات ميبينند؛ اين است كه به اينگونه دعواها كه منجر به تعطيلي يك فعاليت هنري خواهد شد نبايد دامن زد و به جاي دامن زدن به اينگونه مناقشات فعاليت جديدي را آغاز و نام تازهاي را در موسيقي كشورمان تثبيت كنند.»
اركستر سازهاي ملي و مراحل قانوني
همچنين از علياكبر قرباني، رهبر اركستر سازهاي ملي ايران درباره حواشي مطرح شده پيرامون كار او و گروهش پرسيدم. قرباني اين طور كوتاه پاسخ داد:«اركستر سازهاي ملي با گذراندن مراحل قانوني به ثبت رسيده و با حضور جمعي از نوازندگان باسابقه شروع به كار كرده و به فعاليت خود ادامه ميدهد. از اين رو اينجانب خود را ملزم به پاسخگويي نسبت به هر گونه ادعاي بياساس از طرف شخص يا اشخاص ديگر نسبت به انتخاب نام اين اركستر نميدانم.»
مرجع ثبت اين عناوين اداره ثبت شركتهاست
در پي اين گفتهها مساله را از مهدي افضلي مدير عامل بنياد رودكي جويا شدم؛ او درباره مطالب مطرح شده، عنوان كرد:«در بنياد رودكي سابقهاي از ثبت اركستر سازهاي ملي نداشتيم و براي ثبت قانونياش نه تقاضايي داديم نه درخواستي كرديم. ممكن است دوستاني رفته و ثبت كرده باشند. ممكن است آقاي قرباني كارهاي قانونياش را انجام داده باشند. سالها قبل اجرايي تحت اين عنوان داشتهايم اما اينكه اركستر سومي تحت اين عنوان ثبت قانوني شده باشد، من در مستنداتي كه داشتيم چيزي پيدا نكردهام. در اين رابطه درخواست هم نداديم و ثبت هم نكردهايم. مرجع ثبت اين عناوين ما نيستيم. اداره ثبت شركتهاست. ممكن است هر شركت يا فردي تقاضاي ثبت اركستر كند كه با اضافه كردن يك پسوند يا پيشوند كارشان راه ميافتد؛ نميدانم اين چه حساسيتي است كه دوستان دارند مثلا اگر عنوان اركستر را سازهاي ملي سهيل ايران بگذارند، مشكل حل ميشود ولي واقعا اين عنوان مشكل را حل نميكند بايد همه گروههاي هنري را به عنوان نهاد فرهنگي حمايت كنيم. من پيگيري كردم به لحاظ حقوقي از مجموعه ما چنين چيزي ثبت نشده ضمن اينكه اگر ثبت ميشد، اداره ثبت شركتها حتما تذكر ميداد كه چنين شركتي به نام شما قبلا ثبت شده است. حالا در خاطرات دوستان چنين اتفاقاتي ممكن است و چه بسا در صحبتها شنيدم كه گفتند 3 سال قبل يك اجرا داشتند.» او در پاسخ به پرسشي درباره اساسنامه هم گفت:«من واقعا چنين چيزي نديدم و خيلي بررسي كردم؛ گفتند اساسنامهاي وجود ندارد. ما نيستيم كه ميگوييم اساسنامه؛ اساسنامه كه ثبت ميشود به ثبت شركتها ميرود و آنجا تاييد ميشود و آن مرجع ذيصلاح، اداره ثبت شركتهاست؛ چنانچه تاييد كرد ثبت قانوني صورت گرفته بنابراين ممكن است آييننامه داخلي نوشته شده باشد كه البته باز هم من نميدانم اما آنچه كه مهم است اگر اين كار را هم كرده باشند بايد ثبت قانوني صورت ميگرفته و در اداره ثبت شركتها ثبت ميكردند. ما هيچ اقدامي براي ثبت چنين مجموعهاي نكرديم.»قرباني همچنين در پاسخ به اينكه آيا اين اركستر تحت حمايت بنياد رودكي قرار دارد يا خير؛ نيز مطرح كرد:«همه اركسترها و هر كسي كه به من مراجعه كند و هر گروهي كه اركستر داشته باشد تا حد توان از آنها حمايت ميكنيم. آنچه كه براي من مهم است، حمايت از گروههاي هنري است بر حسب وظيفهاي كه داريم اين كار را انجام ميدهم و به لحاظ قانوني نيز بنده اين توضيحات لازم را خدمت شما دادم. اگر مشكلي باشد به لحاظ حقوقي همكاران من اطلاع ميدهند و حتما برخورد قانوني طبق ضوابط و مقرارت بنياد صورت ميگيرد.»