سنگی برای واکندن، سنگی برای به سینه زدن
رضا شکراللهی
چه بسیار پیش آمده که با کسی نشستهاید و سنگهایتان را واکندهاید. و چه بسیار پیش آمده که کسی را نکوهیده یا ستودهاید که سنگ دیگری را به سینه میزند. هر دو کار از کارهای معمول همهی ما ست و در هر دو مورد هم مَثَلی که برای آنها به کار میبریم، مثَلی آشنا ست و پرکاربرد. اما کمتر کسی هست که با ریشهی این دو آشنا باشد و بداند خاستگاه آن کجا و چه بوده است.
پیش از این در یادداشتی دیگر گفتم که در قدیم، ارزش واحد پولها از شهری به شهر دیگر تفاوت داشت. امین خضرایی در «فرهنگنامهی امثال و حکم ایرانی» چنین آورده که در قديم واحد سنجش هر شهر با شهر ديگر هم متفاوت بود و علاوه بر آن، بعضي وقتها سنگهاي ترازو بر اثر ساييدگي از وزنشان کم ميشد. از ترازوهای دیجیتال و شبهفضاییِ امروز که بگذریم، در روزگاری که خیلی هم قدیم نبود و دستِکم من هم به یاد دارم، سنگهای ترازو واقعاً قلوهسنگ بودند و حتا خريداران براي خود سنگهایي داشتند که وزن و ارزش اجناس را با آنها ميسنجيدند. البته من آنقدرها هم پیر نیستم و این آخری دیگر به عمر من قد نمیدهد!
القصه آنکه گاهي اتفاق ميافتاد که بين فروشنده و مشتري به خاطر تفاوت سنگها اختلاف پيش ميآمد. در چنين مواقعي دو طرف به جایی شبیه محکمه که رسمیت داشت مراجعه ميکردند و جنس مورد اختلاف را با سنگی معتبر ميسنجيدند و اختلافشان برطرف ميشد و احتمالاً روی همدیگر را هم میبوسیدند. در آن زمان به اين کار میگفتند «سنگها را واکندن». رفتهرفته اين جمله تبدیل شد به مَثَل و هرگاه دو نفر با هم در مسئلهاي اختلاف پيدا ميکردند، ميگفتند: «بيا بنشينيم سنگها را وابکنيم.»
داستانِ «سنگ دیگری را به سینه زدن» هم برمیگردد به سنگی که بعدها تبدیل شد به چوب و امروزه جز در اندکشمار زورخانههای موزهشده اثری از آن نیست. در دوران رونق زورخانهها، ورزشکاران و پهلوانان تمرینهایی داشتند که هر یک نشانهای بود از مهارتی خاص در جنگیدن. مثلاً میل گرفتن نشانهی سپر گرفتن بود و کباده علامت کمانکشی. «سنگ گرفتن» هم یکی از دشوارترین حرکات زورخانهای بود که ابتدا واقعاً با قطعهای سنگ با وزن و اندازهی خاص انجام میشد که به آن سنگ زور هم میگفتند و بعدها تبدیل شد به دو لنگه وزنهی چوبی به شکل مستطیل با ضخامت حدود ده سانتیمتر و هر یک با وزن بین بیست تا چهل کیلوگرم.
برخی محققان نوشتهاند که در گذشته هر دسته از پهلوانان سنگ مخصوصی در زورخانه داشتند و اگر پهلوانی تازهکار سنگ دیگری را به سینه میزد، احتمال داشت که از پسِ آن برنیاید و آسیب ببیند. از همین رو پیشکسوتها او را از این کار منع میکردند. خلاصه آنکه گمان میرود این عبارت به تدریج از گود زورخانه بیرون آمده باشد و به شکل ضربالمثل بر زبانها افتاده باشد، با این تفاوت که اصل ماجرا به غرور و خودنمایی ربط داشت اما بر زبان مردم در معنای حمایت و جانبداریِ بجا یا بیجا جاری شد.