• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5006 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱ شهريور

نسل دوم مهاجران افغانستان براي نجات هم‌وطنان فرياد مي‌زنند

خنده‌هاي كابل كجاستي؟

زهرا چوپانكاره

مهر سال 97، نگار دختر دانش‌آموز شيفت دوم يكي از مدارس دولتي تهران، گوشه‌اي از سالن مدرسه و در زنگ تفريح گفت: «پدرم مي‌گويد قبل از جنگ، افغانستان خيلي سرسبز و قشنگ بوده، مي‌گويد وقتي بچه بودم كلي خانه قشنگ و باغ بود و در باغ‌ها بازي مي‌كرديم.» فروردين سال 98 رضا، عكاس 36 ساله ساكن مشهد، گوشه يكي از كافه‌هايي كه جوانان منطقه گلشهر راه انداخته بودند از نخستين تجربه سفرش به سرزمين مادري گفت: «با اينكه خيلي ايران را دوست دارم اما زماني كه افغانستان بودم اين حس را داشتم كه وقتي درخيابان راه مي‌روم، انگار قدمم 10 سانتي‌متر بلندتر شده.» اسفند سال 99، فريحه، فعال مدني ساكن كابل گفت: «جهان‌بيني طالباني هويت مستقل زنان را برنمي‌تابد. تعريف مشخصي كه از زنان دارند ابژگي و مال قابل تصرف مردان است و جايي در سپهر عمومي ندارند. حقوق نسبي كه ما توانسته‌ايم به آنها دست پيدا كنيم اصلا در ايدئولوژي طالبان جايي ندارد. دوباره آمدن طالبان در بدنه سياسي، پشت پا كردن به اين احساسات است و نگراني بسياري را براي زنان ايجاد كرده است.» نگار افغانستان را نديده بود، رضا با لذت از تجربه اولين ديدارش با سرزمين مادري گفت و فريحه همين چند ماه قبل از دل كابل از نگراني براي افغانستان و زنان افغانستان مي‌گفت. ظرف چند روز ناگهان تمام اين تصويرهاي ديده و ناديده از سرزمين مادري، اميدها و نگراني‌ها، خوش‌بيني‌ها و بدبيني‌ها، با عكس‌ها و خبرهايي كه از پيشروي و فتح يك به يك و سريع شهرهاي كوچك و بزرگ افغانستان توسط طالبان رسيد، دود شدند و به هوا رفتند. هفته پيش فريحه پيام گذاشت: «حيف هزار حيف». در خارج از افغانستان، بخش بزرگي از آن فرزندان مهاجران و پناهجويان افغان، چه آنهايي كه افغانستان ديده و چه آنهايي كه با نامش بزرگ شده‌اند، دارند اين «هزار حيف» كه فعال زنان ساكن كابل گفت را با صداي بلند تكرار مي‌كنند، فرياد مي‌زنند. تاريخ انگار تمام اين 20 سال گذشته را ناديده گرفته، آنهايي كه حاكميت طالبان را تجربه كرده بودند يا تنها آثارش را ديده و خاطراتش را شنيده بودند انگار مي‌خواهند شانه‌هاي دنيا را تكان دهند: «ببينيد! كاري كنيد!» 

تصاوير مثل تكه‌هاي آجر ديواري كه از زلزله بر خود لرزيده از راه مي‌رسند: فرودگاه كابل يك‌تنه تبديل شده به تماشاخانه‌اي كه هر روز تراژدي تازه‌اي را روي صحنه مي‌برد: دويدن مستاصل به دنبال هواپيماي امريكايي، آن نقطه‌ها، آن آدم‌هايي كه هنگام اوج گرفتن هواپيما در هوا رها شدند. آن نوزادي كه بر دست پدر و مادر رفت بالا و سپرده شد به سربازي غريبه. فريادها و جمعيت در انتظار... انتظار براي فرار. گوشي نرگس پر از اين تصويرها است، آنهايي كه ما در رسانه‌ها ديده‌ايم و آنهايي كه در گروه‌هاي محدودتر و در ميان افغانستاني‌ها دست به دست مي‌گردد. نرگسِ 23 ساله، در تهران به دنيا آمده، خياط است و تا حالا خودش از نزديك سرزميني كه از اواسط مصاحبه اين‌طور برايش اشك مي‌ريزد را نديده است. دو سال پيش پدر و مادرش سفري به كشورشان كرده بودند و بعد گفته بودند كه همه‌چيز خيلي خوب است، اصلا مي‌شود رفت و همانجا زندگي كرد اما حالا نرگس فكر مي‌كند كه شايد وضعيت از 20 سال قبل هم بدتر شود. خويشان پدري‌اش در كابل هستند، دوستاني هم در كابل و هرات دارد و وقتي در مورد پيام‌هاي آنها حرف مي‌زند صدايش مي‌لرزد: «دوستم خبرنگار است، يك سال و نيم پيش رفت كابل. وقتي برايش پيغام گذاشتم ببينم اوضاع چطور است جواب داد: نرگس اوضاع خيلي بد است. همه‌چيز تمام شد. ديگر اين، آن نجمه قبل نبود، آن نجمه‌اي كه هميشه مي‌خنديد، هميشه آرزو داشت. نجمه حالش خيلي بد است.» و بعد براي نجمه و همه كسان ديگري مثل او و براي خودشان گريه مي‌كند. مي‌گويد همه به هم مي‌گويند: دعا كنيد: «هيچ‌كس حاضر نيست بجنگد، همه از جنگيدن، از خون‌ريزي خسته‌اند.» از صحنه‌هايي كه در شبكه‌هاي اجتماعي و از طريق دوستانش ديده، مي‌گويد، از اينكه كابوس هر روز و هر شبش اين صحنه‌هايي است كه قرار نيست فراموش كند. اما بيشتر از كابوس امروزش از اين مي‌ترسد كه «نكند به اين صحنه‌ها عادت كنيم.» نرگس ويديو و پيامش را در يكي از صفحه‌هاي اينستاگرامي گذاشته بود كه تمركزش بر اتحاد زنان براي افغانستان است. فكر مي‌كند نمونه اين كمپين‌ها و اعتراض‌ها و حرف زدن‌ها تاثير دارد، فكر مي‌كند اين‌طور حداقل آدم‌ها مي‌فهمند كه اگر تا به حال كشورش پرچم و سرود ملي خودش را داشته به خاطر حضور زنان در جامعه بوده است: «بدون زنان افغانستان جاي زندگي كردن نيست. الان در استوري ساكنان كابل مي‌بينيم كه از خيابان‌ها و كوچه‌ها و آرايشگاه‌هاي تخليه‌شده زنانه عكس مي‌گذارند و مي‌نويسند كابل بدون زنان جاي قشنگي نيست. اگر امروز به دنيا يادآوري نكنيم كه ما در اين 20 سال پابه‌پاي مردان جنگيده‌ايم حتما از ياد دنيا مي‌رويم، حتما در تاريخ مي‌ميريم.» همين كه خبرنگاران دارند با كساني كه پيام و ويديو در فضاي مجازي مي‌گذارند، تماس مي‌گيرند و مصاحبه مي‌كنند از نظرش يعني كه بايد صدا را بالا برد و حرف زد. بايد آدم‌ها را خبر كرد.  فاطمه 32 ساله است، عكاسِ افغانستاني‌الاصل ‌زاده ايران و حالا دانشجوي دوره كارگرداني. اولين‌بار بهمن سال گذشته سفري به سرزمين مادري داشته؛ به هرات، كابل و مزار شريف و حالا سفرش را كامل و كوتاه در اين جمله توصيف مي‌كند: «هرات بسيار زيبا بود، كابل شگفت‌انگيز بود و مزار، لاجوردي در دل افغانستان. از زيبايي كشورم چه بگويم كه باز كم گفتم.» فاطمه سال‌ها است كه مشغول درس خواندن است تا به قول خودش يك روزي بالاخره به افغانستان برگردد و گوشه‌اي از كار را در دست بگيرد. حالا او هم يكي از هزاران مهاجر سردرگم و شوكه‌اي است كه نمي‌توانند آنچه ديدند را باور كنند: «اشرف غني كشور را با بي‌شرمي تمام به دست طالبان داد. با كمال ناباوري يك دفعه ديديم كه سرنوشت مردم افغانستان و زناني كه بيشترين آسيب را از حكومت طالبان مي‌بينند به دست اين حكومت وحشي طالب افتاده.» نگراني او بابت همه زن‌ها است، به خصوص فعالان رسانه‌اي ساكن افغانستان و البته دلايل شخصي‌تري هم براي ترس دارد: «خواهرم مزارشريف زندگي مي‌كند و دوستانم در كابل هستند.» حال اين روزهايش خشم و ترس همزمان است: «ترس به خاطر جان عزيزانم و خشم به خاطر خيانت بزرگي كه به كشورم شد.»
به خاطر خوشنما
جمال‌الدين، خبرنگار است. ‌زاده مشهد و رابطه‌اش با سرزمين مادري سفرهاي متعددي بوده كه به آنجا داشته و طولاني‌ترينش يك سال به طول انجاميده است. آخرين تصويري كه در صفحه اينستاگرامش گذاشته، تصوير خندان دو نفره‌اي است از خودش و دختر كوچكي به نام خوشنما؛ دختر كوچكي با پالتوي قرمز. نوشته است كه اين دخترك قرمزپوش را كه به اميد كمي پول اسپند دود مي‌كرده در چند ماه اقامتش در كابل مي‌ديده. خوشنما قبل از اينكه او كابل را ترك كند گفته بوده حتما درس مي‌خواند و بعد هم يك كار خوب پيدا مي‌كند تا دفعه بعد كه هم را ببينند. جمال‌الدين در صفحه‌اش نوشته: «قلبم براي خوشنما و تمام دختران سرزمينم مي‌تپد. چه بر سرشان خواهد آمد؟ آن همه اميد و آرزو و رويا چه خواهد شد؟»
وقت گفت‌وگو با «اعتماد» هم اول از همه مي‌رود سراغ آنچه بيشتر از همه در خطر است: «آنچه در افغانستان اتفاق افتاد بسيار دور از انتظار همه بود؛ هم مجامع بين‌المللي، هم مهاجران و هم مردم افغانستان. هنوز زود است كه در مورد تبعاتش موضع بگيريم اما بيشترين نگراني‌ها در مورد زنان و كودكان است و اينكه سرنوشت هزاران زن و كودك چه خواهد شد؟ زناني كه 20 سال براي آزادي‌ها و حقوق اوليه‌شان و براي تغيير تلاش كردند حالا معلوم نيست چه بر سر اهداف و آرمان‌هاي‌شان مي‌آيد.» او مي‌گويد كه غير از آناني كه داخل خاك افغانستان هستند، جمعيت بزرگي از مهاجران هم هستند، حتي از ميان نسل دوم و سوم افغانستان كه نمي‌توانند نسبت به اتفاقات اين كشور بي‌تفاوت باشند: «جوانان و نوجوانان دارند به هر شكلي اعتراضات‌شان را انجام مي‌دهند اما بايد ببينيم كه دقيقا چه اتفاقي بيشتر به نفع مردم افغانستان است و چطور مي‌توانيم از اين درد بگذريم. گاهي ممكن است از روي خيرخواهي كاري بكنيم اما تبعاتش به ضرر مردم داخل كشور تمام شود. من همه سعيم اين بوده كه آدم‌ها را آرام كنم چون هنوز نمي‌توانيم بگوييم آنچه ما در كشورهاي ديگر انجام مي‌دهيم چه تاثيري بر مردم افغانستان خواهد داشت. بايد مواظب باشيم آسيبي به كسي نزنيم.»او خودش خبرنگار است، در ميان سيل خبرها، عكس‌ها و ويديوهايي كه در همان روزهاي تحولات سريع و فتح شهر به شهر افغانستان رسيد كدام يك برايش بيشترين معني و بيشترين ضربه را داشته است؟ «در شرايطي قرار داريم كه همه اين لحظات براي مردم افغانستان بغرنج و خيلي ناگهاني بود. اما اگر بخواهم مثال بزنم، غم‌انگيزترين لحظه آن لحظه‌اي بود كه رهبراني كه 20 سال بر افغانستان حاكم بودند و به عنوان تكيه‌گاه مردم تلقي مي‌شدند، در همان ساعات اوليه افغانستان را ترك كردند؛ چه مارشال دوستم كه در طول اين 20 سال به خودش مي‌گفت «ژنرال طالب‌كش» و چه ژنرال عطا كه خودش را دشمن سرسخت طالبان خطاب مي‌كرد، همان روزي كه مزار شريف به دست طالبان سقوط كرد جلوي دوربين‌ها مي‌گفت من تا آخرين قطره خونم مي‌جنگم اما همه دنيا ديدند كه هنوز يك فشنگ به سمت طالبان شليك نكرده، همه اينها از مرز خارج شدند. اين براي مردم افغانستان شكست و غم بزرگي بود.»در اين هم‌صدايي مهاجران، به خصوص نسل دوم و سومي‌هاي خارج از افغانستان براي تكان دادن دنيا و سازمان‌هاي بين‌المللي و كشورهاي مختلف، باز مساله وطن و هويت خودش را پررنگ نشان مي‌دهد. به قول جمال در آن سفرهايي كه به افغانستان داشته به نظرش رسيده كه هم ايراني است و هم افغانستاني و از طرفي نه ايراني است و نه افغانستاني: «اين تناقض چه بخواهيم و چه نخواهيم در نسل دوم مهاجران وجود دارد، نه ايران و نه افغانستان ما را شهروند خودش نمي‌داند اما حتي كساني كه در ايران توانستند بمانند و به نوعي تابعيت هم بگيرند باز با آوردن نام افغانستان منقلب مي‌شوند. آنها بنيادهاي هويتي و عرق به خاك در خون‌شان هست. براي من حالا اين‌طوري است كه نه مي‌توانم نسبت به ايران بي‌تفاوت باشم نه مي‌توانم نسبت به افغانستان بي‌تفاوت باشم.» پس با دو وطن در اين شرايط غمتان دو برابر است. مي‌گويد: «دقيقا!» صداي پاي خطر از مدت‌ها پيش مي‌آمد. براي همين بود كه به موازات مذاكرات صلح جمعي از فعالان مدني و به خصوص زنان مرتب يادآوري مي‌كردند كه صلح بدون حضور زنان و بدون در نظر گرفتن حق زنان ممكن نخواهد بود. حالا كه ناگهان همه‌چيز مانند افتادن ليواني از دست، شكست و تكه تكه شد، اولين و بزرگ‌ترين نگراني كه انگار در جريان مذاكرات صلح چندان توجهي به آن نمي‌شد، تازه درك شده است: چه بر سر زنان خواهد آمد؟ يكي از همين زنان كه مدام به نحوه مذاكرات صلح نقد مي‌كرد از خاطرات كودكي‌اش به «اعتماد» گفته بود: «حتي خواندن كتاب براي‌مان محدوديت بود. بايد با يكي از مردان خانواده مي‌رفتيم و كتاب را كرا مي‌گرفتيم. هر لحظه ترس و هراس داشتيم كه ممكن است طالب ما را بگيرد. گفته بودند داستان‌هايي كه محتويات عاشقانه دارند، محتوياتي كه كفري خوانده مي‌شد، اجازه خواندن ندارند. شخصا به يادم هست پنهاني و از فاصله‌اي دورتر مي‌رفتيم و كتاب كرا مي‌كرديم و مي‌خوانديم. فهميدم نه تنها اجازه رفتن به مكتب ندارم بلكه از تمامي حقوقم محروم هستم؛ حتي از بازي بيرون از خانه. هر سال مي‌ديدم محدوديت‌هاي بيشتري سر راهم قرار دارد. شش، هفت سال كه گذشت ديگر درك كردم كه طالب كيست و نظرياتش چيست و چه بينشي نسبت به ما زنان دارد. يعني جز محروميت و سركوب و ستم چيز ديگري نداشت.»حالا طالبان ديگر آن انبوه جمعيت بي‌شكل و شمايل كه فقط مي‌زد و مي‌برد، نيست، حالا ديگر طرف مذاكرات سياسي است. سخنگو دارد و در اين روزها اين سخنگو سخت سرگرم مصاحبه با انواع رسانه‌هاي بين‌المللي است. با اين حال وحشت از آنچه در قلب اين ارتش نهفته است سبب شده تا جمعيتي از فعالان رسانه‌اي و مدني، همكاران سازمان‌هاي بين‌المللي و شركت‌هاي امريكايي و اروپايي، مترجمان و هنرمندان و غيره به هر نحوي كه مي‌توانند سعي كنند از افغانستان خارج شوند. تاكنون آنچه مشخص شده خبر از اين دارد كه در برخي مناطق جست‌وجوي خانه به خانه براي يافتن نام‌هايي از ميان فعالان مدني و رسانه‌اي صورت گرفته است. شبكه خبري دويچه وله چند روز پيش اعلام كرد: «طالبان هنگام تعقيب اعضاي خانواده يك همكار دويچه وله، يكي از اعضاي خانواده او را به ضرب گلوله كشتند و يك نفر ديگر را نيز به‌شدت زخمي كردند. اين خبرنگار اكنون در آلمان كار مي‌كند. ساير بستگان او در آخرين لحظه توانستند از دست طالبان فرار كنند.» مديرعامل دويچه وله گفته است: «قتل بستگان نزديك يكي از اديتورهاي ما توسط طالبان فوق‌العاده غم‌انگيز است و نشان مي‌دهد كه كليه كارمندان ما و خانواده‌هاي آنان در افغانستان شديدا در معرض خطر قرار گرفتند. وقت تنگ است!» ايسنا سه روز پيش به نقل از ان‌بي‌سي نيوز نوشت كه بنا بر بيانيه وزارت امور خارجه قطر و صندوق شهروندي ديجيتال درباره تيم رباتيك دختران افغانستان، چند تن از اعضاي تيم رباتيك دختران افغانستان از كابل افغانستان به سلامت به دوحه قطر رسيده‌اند: «اين تيم متشكل از گروهي از دختران 16 تا 18 ساله افغان است كه براي پيگيري عشق خود به مهندسي و رباتيك در افغانستان بر مشكلات بسياري غلبه كرده‌اند و از تسلط طالبان بر اين كشور به‌شدت نگران بودند و اكنون نيمي از آنها چند روز پس از سقوط كابل به دست طالبان، به دوحه قطر برده شده‌اند. اين تيم رباتيك كه با نام «روياپردازان افغان» نيز شناخته مي‌شود، موانع و مشكلات زيادي مانند جنگ و فقر را پشت سر گذاشته است تا روياهاي خود را در زمينه مهندسي و هوش مصنوعي دنبال كند و همه اين آرزوها با تسلط دوباره طالبان بر افغانستان در معرض خطر قرار گرفته است.»سازمان‌ها، سفارت‌ها و تيم‌هاي مختلف در تلاشند تا هر كه را مي‌توانند، هر كه را كه گمان مي‌كنند امنيتش به خاطر فعاليت مدني يا همكاري با دولت‌ها و سازمان‌هاي غربي در خطر است از دام برهانند. آنچه اين گروه دو دهه قبل‌تر در افغانستان از خود به نمايش گذاشته بود تصويري چنان روشن و سياه در خاطره‌ها گذاشته است كه ديگر نمي‌خواهند منتظر بمانند و ببينند آخر اين بازي چه خواهد شد. براي جمع بزرگي از شهروندان افغانستان، به خصوص براي زنان، آنچه در روزهاي گذشته رخ داد آتش گرفتن خانه‌اي است كه بايد از آن گريخت. شايد بعد براي فرونشاندن اين آتش بتوان كاري كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون