هر 2 ساعت يك نيازمند پيوند در ايران فوت ميكند، در حالي كه سالانه
2 هزار فرد مرگ مغزي به دليل مخالفت خانواده با اهداي عضو، دفن ميشوند شاخص اهداي عضو ايران 13.24 در يك ميليون نفر است كه بايد به 50 برسد
بنفشه سامگیس
وقتي از « رضايت به اهداي عضو » حرف ميزنيم، صحبت از انسانيترين تصميم يك انسان است . مادر و پدر، خواهر و برادر، همسر يا فرزندي كه بازماندگان يك فرد مرگ مغزي هستند و در اولين ساعاتي كه تلاش ميكنند ماتم خود را باور كنند، با سختترين سوال همه عمرشان مواجه ميشوند « آيا رضايت ميدهيد اعضاي بدن اين عزيز درگذشته براي نجات جان انساني ديگر اهدا شود ؟ » تا امروز، هزاران خانواده در سراسر جهان به اين سوال جواب مثبت دادهاند و هزاران انسان در سراسر جهان، زنده بودنشان را مديون همين جواب مثبت هستند؛ مردي كه با قلب انسان درگذشتهاي زنده مانده، زني كه با ريه انسان درگذشتهاي زنده مانده و .... و چون رسم نانوشته در سراسر جهان اين است كه خانواده اهداكننده و بيمار دريافتكننده عضو، ملاقاتي نداشته باشند، به همين سبب رضايت به اهداي عضو، انسانيترين تصميم همه عمر يك انسان محسوب ميشود چون در غمآلودترين ثانيههاي زندگياش، براي حيات دوباره انساني ديگر، انساني كه شايد تا آخر عمر هم او را نبيند و نشناسد، تصميم ميگيرد. در ايران، از ارديبهشت 1368 و بعد از مجاز شدن اهداي عضو فرد مرگ مغزي، با تلاش تيم اهدا و پيوند و با موافقت 11 هزار خانواده سوگوار فرد مرگ مغزي، حيات دوباره به 73 هزار انسان ديگر پيوند زده شده اما در كنار اين اعداد خوشايند، مخالفت هزاران خانواده ديگر به دليل بياطلاعي از واقعيت « مرگ مغزي » كه مقولهاي گره خورده با ضعف فرهنگي است، باعث شده كه تعداد زيادي از بيماران نيازمند پيوند، اميد به زندگي دوباره را با خود به گور ببرند . اميد قبادي؛ نايبرييس هياتمديره انجمن « اهداي عضو ايرانيان » در گفتوگو با «اعتماد» در بازخواني چالشهاي متعدد در مسير اهداي عضو در ايران، ميگويد كه در هر دو يا سه ساعتي كه ميگذرد، يك بيمار نيازمند پيوند در حالي به دليل كمبود عضو پيوندي فوت ميكند كه هر سال جسد حدود 2 هزار فرد مرگ مغزي به علت مخالفت خانوادهشان با اهداي عضو، به خاك سپرده ميشود در حالي كه هر يك نفر از اين جمع به خاك سپرده شده، ميتوانست ناجي جان حداقل 8 انسان ديگر باشد و مقصر از دست رفتن هزاران نفري كه در ليست انتظار پيوند، نااميدانه منتظرند كه آغوش به روي مرگ باز كنند، كسي نيست جز مسوولاني كه اهميت فرهنگسازي براي اهداي عضو را ناديده گرفتند .
با گذشت 35 سال از مجاز شدن اهداي اعضاي افراد مرگ مغزي، امروز پيوند اعضا در ايران چه وضعي دارد ؟
از 31 ارديبهشت 1368 كه اولين مجوز پيوند از افراد مرگ مغزي توسط دكتر ايرج فاضل از امام خميني اخذ شد، تا امروز بالغ بر 11 هزار خانواده به اهداي اعضاي عزيزان درگذشتهشان رضايت دادهاند و حدود 73 هزار بيمار نيازمند پيوند، از مرگ نجات پيدا كردهاند . امروز ايران يكي از 79 كشور داراي نظام اهداي عضو است و از سال 1398 از نظر شاخص اهداي عضو، رتبه اول آسيا هستيم و هرساله در يك مركز شيراز حدود 700 پيوند كبد انجام ميشود كه بابت اين تعداد پيوند كبد در يك مركز هم، رتبه اول جهان هستيم . امروز در ايران پيوند تمام اعضا قابل انجام است و پيوند اعضا در داخل كشور، بالغ بر 250 هزار ميليارد تومان صرفه جويي ارزي و ريالي براي نظام سلامت ايجاد كرده است .
مهمترين چالشها در اهداي عضو چيست ؟
وضعيت اهداي عضو با شاخص جهاني PMP و با محاسبه اهدا به ازاي يك ميليون نفر جمعيت در طول يك سال محاسبه ميشود . ايران بابت اهداي عضو رتبه 29 جهان را دارد و امروز شاخص PMP در ايران 13.24 است در حالي كه ميزان قابل قبول اين شاخص، حدود 40 و ايدهآل آن حدود 50 است و اين يعني كه حدود يك سوم مسير را براي رسيدن به شاخص مقبول طي كردهايم . با توجه به آنكه مهمترين علت مرگ مغزي در ايران، ضربه به سر ناشي از تصادفات جادهاي است و سالانه 16 تا 20 هزار مرگ ناشي از تصادفات داريم، هر سال در كشور 5 الي 8 هزار نفر بر اثر مرگ مغزي فوت ميكنند كه اعضاي بدن 3 هزار نفر از اين فوتيها قابل اهداست اما فقط اعضاي بدن حدود هزار نفرشان اهدا ميشود در حالي كه هر فرد مرگ مغزي ميتواند 8 عضو اهدا كند اما به اهدا نرسيدن حدود 2 هزار فرد مرگ مغزي، موجب ميشود سالانه حدود 7 هزار عضو قابل پيوند، در خاك دفن شود . امروز 30 هزار بيمار در ليست انتظار پيوند هستند كه هر دو تا سه ساعت، يك نفر، هر روز، 10 نفر و سالانه 3500 نفر به دليل موجود نبودن عضو پيوندي، فوت ميكنند . بنابراين بايد تعداد اهداي عضو در ايران حداقل به دوبرابر عدد فعلي برسد تا بيماران نيازمند پيوند در ليستهاي انتظار، فوت نكنند . اما چرا هر سال با وجود 3 هزار فرد مرگ مغزي، فقط اعضاي بدن هزار نفر اهدا ميشود ؟ مهمترين دليل، امتناع خانواده از رضايت به اهداي عضو است و البته اين امتناع ناشي از دو نقصان مهم است؛ ضعف فرهنگسازي و كمبود مصاحبهگران آموزش ديده كه در شرايط بحراني، خانواده را قانع كنند كه بهترين راه براي عزيز از دست رفته، اهداي عضو است. كشور اسپانيا كه به مدت 30 سال، رتبه اول جهان بابت اهداي عضو را دارد، 53 سال براي فرهنگسازي كار كرده و امروز، تمام مردم اين كشور ميدانند كه مرگ مغزي مساوي با مرگ است در حالي كه امروز در ايران فقط 28درصد مردم معناي مرگ مغزي را ميدانند . بنابراين با وجود همراهي 30ساله سازمانهاي فرهنگساز، اين اقدامات در جهت فرهنگسازي كافي نبوده . رسانه چه زماني به فكر اهداي عضو ميافتد ؟
اواخر ارديبهشت و در آستانه روز ملي اهداي عضو !
و اين يعني شكست . من در بيمارستان هاسپيتال كلينيك بارسلونا، درس اهداي عضو خواندم كه بزرگترين بيمارستان اهداي عضو جهان است . در اين بيمارستان، بخشي را به رسانه اختصاص داده بودند و شبكه تلويزيوني كاتالونيا در اين بيمارستان يك شعبه داشت و هر اقدامي در مورد اهداي عضو در اين بيمارستان توسط اين شبكه تلويزيوني مستندسازي ميشد و حداقل روزي 10 الي 15 بار برنامههايي با موضوع اهداي عضو از تلويزيون كاتالونيا پخش ميشد در حالي كه بيشترين برنامههاي صدا و سيماي ما با موضوع اهداي عضو، در هفته « ايران ديار نفس » و در آستانه روز ملي اهداي عضو است . ضعف فرهنگسازي در مورد اهداي عضو و نهادينه نشدن معناي مرگ مغزي باعث شده كه امروز فقط 10 درصد مردم ايران كارت اهداي عضو داشته باشند كه اين رقم هم به معناي شكست است . حل اين چالشها نيازمند پيوست فرهنگي مصوب در شوراي عالي انقلاب فرهنگي است تا به تمام نهادها ابلاغ شود و تمام نهادها موظف به اختصاص بخشي از امكانات به اهداي عضو باشند . پاييز 1400، پيشنهاد تدوين اين پيوست را به نهاد رياستجمهوري ارايه داديم و پيوست را نوشتيم و يك سال است كه اين پيوست در نهاد رياستجمهوري معطل است تا در شوراي عالي انقلاب فرهنگي تصويب شود تا ضمانت اجرايي پيدا كند. در تمام كشورهاي جهان، بزرگترين مشكل، نهادينه نشدن يكساني مرگ مغزي و مرگ است و البته اين مشكل، ناشي از ضعف فرهنگي است در حالي كه مرگ مغزي، يك درصد مرگهاي جهان است و از هر 100 فوتي، 99 نفر به مرگ معمولي و يك نفر با مرگ مغزي فوت ميكنند و فرد مرگ مغزي، فرد فوت شدهاي است كه تا 14 روز 8 عضو حياتي قابل اهداي بدنش با اكسيژن رساني مصنوعي و گردش جريان خون حفظ ميشود .
سندها معمولا براي يك بازه زماني هدفگذاري ميكنند . آيا در اين پيوست فرهنگي، چشماندازارتقايآمار اهداي عضو از مرگمغزي مشخص شده است ؟
در صورت ابلاغ اين سند و اجبار نهادها به انجام وظايف مرتبط، تخمين زده شده كه تا سال 1410 شاخص اهداي عضو در ايران از عدد 13.24 به 20 ميرسد .
به آمار 10 درصدي دريافتكنندگان كارت اهداي عضو اشاره كرديد . وقتي طبق اصول شرعي و مذهبيمان، انسان بعد از مرگ مالك بدن خودش نيست و اولياي دم بايد براي اهداي اعضاي بدن فرد مرگ مغزي رضايت بدهند حتي اگر اين فرد قبل از فوت با رضايت خودش كارت اهداي عضو گرفته باشد، پس دريافت كارت اهداي عضو فقط يك اقدام نمادين است . اين كارت واقعا به چه درد ميخورد ؟
در دنيا 20 دليل براي امتناع خانوادهها از رضايت به اهداي عضو فرد مرگ مغزي شناسايي شده كه دو دليل از بقيه مهمتر است . دليل اول، نپذيرفتن يكساني مرگ مغزي با مرگ است اما وقتي خانواده اين يكساني را ميپذيرد، باز هم رضايت به اهدا نميدهد و ميگويد ما نميدانيم كه اگر اين عزيز از دست رفتهمان، زنده بود، آيا به اهداي اعضاي بدنش رضايت ميداد يا خير . طبق نتايج پژوهشي كه سال 1397 انجام داديم، در چنين شرايطي وقتي كارت رضايت داوطلبانه متوفی به اهداي عضو را به خانواده نشان داديم، حدود صددرصد خانوادهها راضي به اهداي عضو متوفي شدند اما در مورد متوفياني كه كارت رضايت داوطلبانه اهداي عضو نداشتند، فقط 48 درصد خانوادهها به اهداي عضو متوفي رضايت دادند . در 79 كشوري كه نظام اهداي عضو دارند، دو روش متفاوت در قبال اهداي عضو از مرگ مغزي اتخاذ شده؛ در روش اول (Out Opt) نياز به رضايت خانواده نيست و بايد اعضاي بدن فرد مرگ مغزي اهدا شود مگر آنكه متوفي در زمان حيات در اعلام كتبي مخالفت با اهداي اعضاي بدنش را ثبت كرده باشد . 52درصد كشورهاي داراي نظام اهداي عضو، تابع اين روش هستند اما در همين كشورها هم، بنا به ملاحظات فرهنگي، فقط 4درصد، بدون كسبرضايت خانواده اعضاي فرد مرگ مغزي را اهدا ميكنند . در 48 درصد كشورها هم روش دوم (Opt In) اجرا ميشود كه بايد رضايت خانواده اخذ شود اما در تمام كشورها، كارت اهداي عضو با اينكه ضمانت اجرايي ندارد ولي قدرتمندترين دستاويز براي جلب رضايت خانواده در لحظات بحراني است . اهداي عضو مبتني بر علم، تجهيزات و فرهنگ است در حالي كه سهم علم در اهداي عضو فقط 20درصد، سهم تجهيزات و امكانات، 30درصد و سهم فرهنگ، 50درصد است . بنابراين، اگر تمام پزشكان پيوند اعضا در ايران جمع شوند، فقط 20 درصد در هموار كردن مسير اهداي عضو نقش دارند در حالي كه نقش رسانه و فرهنگ، 2.5 برابر سهم علم است .تا زماني كه فرهنگ اهداي عضو در كشور نهادينه نشود، هيچ فردي نميتواند از اهمال نظام سلامت انتقاد كند اما غير از چالشهاي فرهنگي با كمبود تيم حرفهاي درواحدهاي اهداي عضو كشور هم مواجهيم.
چند واحد اهداي عضو در كشور داريم ؟ آيا در تمام استانها امكان فراهم آوري اعضاي پيوندي وجود دارد ؟
در كل كشور 67 واحد اهداي عضو داريم اما مثلا استاني مثل يزد به مدت چند سال رتبه اول اهداي عضو را دارد و شاخص اهدا در اين استان همواره بالاي 40 است اما در استان كرمان و در همسايگي يزد، اين شاخص 2.9 و در سيستان و بلوچستان، صفر و در بعضي ديگر از استانها مثل آذربايجان هم اينگونه است . از مجموع 67 واحد، فقط 10 واحد در سطح خوب و فقط 5 واحد، در سطح قابل قبول كار ميكنند اما عملكرد بقيه واحدها در سطح متوسط، ضعيف يا بسيار ضعيف است چون واحدهاي اهداي عضو،هنوز جزيي از بدنه نظام سلامت كشور محسوب نميشوند . در تمام دنيا، مهمترينفرد در فرآيند اهداي عضو و پيوند اعضا، هماهنگكننده اهدا و پيوند (CORDINATORE) است كه در تمام كشورهاي پيشرو، رديف اختصاصي براي اين شغل و حقوق و بيمه ماهانه وجود دارد در حالي كه در ايران به هيچوجه اينطور نيست . در كل نظام سلامت كشور، فقط يك مركز مديريت پيوند اعضا و آن هم در وزارت بهداشت مستقر است و در ظاهر، در تمام دانشگاههاي علوم پزشكي واحد اهداي عضو داريم و حتي روي كاغذ هم اعلام شده كه اين واحد اهداي عضو، بايد رييس و كارمند و كورديناتور و تيم تاييد مرگ مغزي و تيم مراقبت مشخص داشته باشد اما براي هيچ كدام از اين افراد و مسووليتها، هيچ رديف بودجه و جايگاه نيروي انساني تعريف نشده است. بنابراين، امروز كورديناتور در كشور ما فردي است كه علاوه بر چند كار مجزا و مثلا مسووليت رصد بيماريهاي خاص يا پرستاري در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان، هماهنگي اهدا و پيوند را هم انجام ميدهد . تا زماني كه براي تمام اعضاي تيم اهداي عضو كشور، جايگاه و رديف سازماني تعريف نشود، قطعا اين فرآيند پيشرفت شاياني نخواهد داشت . اگر يزد به مدت چند سال پياپي، رتبه اول اهداي عضو كشور را دارد يا امسال نيشابور به رتبه اول شاخص اهداي عضو رسيده يا شيراز رتبه اول تعداد اعضاي اهدا شده را داشته، به دليل از خود گذشتگي و جان فشاني تيمهاي اهداست چون اين تيمها، بدون هيچ بودجه و جايگاه سازماني، از جانشان مايه ميگذارند در حالي كه سابقه درمان ناباروري در كشور ما تقريبا همسن اهداي عضو است و مراكز درمان ناباروري در بيمارستانها افتتاح ميشود و اين مراكز، رييس و معاون و كارمند و بودجه و تيم درماني مشخص دارد و جزيي از بدنه نظام سلامت محسوب ميشود .
و در برنامه 5ساله توسعه هم به آن توجه ميشود و مجلس برايش مصوبه ميدهد .
بله، اما اهدا و پيوند عضو، انگار جزيي از نظام سلامت نشده و بنابراين، وضعيت اهدا و پيوند عضو در ايران همين است كه ميبينيم؛ 1119 اهداي عضو در مقابل 7 هزار عضو قابل اهدا اما دفن شده زير خاك در سال 1402 . من مدرس بينالمللي رشته اهداي عضو هستم و در آخرين دور تدريسم، به كشور امارات رفتم كه يك ساختار نوپا براي اهداي عضو داشت اما جايگاه اين ساختار در بدنه نظام سلامت امارات به گونهاي بود كه ظرف مدت دو سال شاخص اهداي عضو در اين كشور به طرز چشمگيري رشد كرد.
من اين جمله را از وزراي بهداشت سابق در دهه گذشته نقل ميكنم كه ميگفتند براي تخصيص بودجه در مورد بعضي بيماريها و به خصوص بيماريهاي نادر و خاص، بايد به تعداد جمعيت درگير توجه كنيم . آيا ممكن نيست كه تعداد 30 هزار نفري نيازمندان پيوند باعث شده كه تا امروز، وزراي بهداشت به اين نتيجه رسيده باشند كه 30 هزار بيمار پيوندي در مقابل مثلا چند صد هزار مبتلاي سرطان، اولويت دوم دريافت بودجه را دارند ؟
روزي يكي از معاونان وزارت بهداشت به من گفت نظام سلامت، مثل كره زمين است كه داخل اين كره با تعدادي توپ پينگپنگ پر شده و يكي از اين توپها، اهداي عضو و پيوند اعضاست . من در جواب گفتم با حرف شما موافقم ولي هر كدام از اين توپها بايد يك جايگاه و اولويت مشخص و متولي داشته باشند و متوليان هر كدام از اين توپها، مسووليتي به عهده گرفتهاند و اگر هر متولي، مسووليتهاي خودش را به درستي انجام دهد، نظام سلامت ارتقا پيدا ميكند . آيا سهم اهداي عضو و پيوند اعضا در ايران، فقط يك دفتر مركز مديريت پيوند در وزارت بهداشت است و تعدادي نماينده در دانشگاههاي علوم پزشكي و لاغير ؟ و چرا بايد اين سهم به اين مقدار باشد ؟ ميزان هزينه كرد براي هر بيماري در كشور، مشمول « هزينه اثر بخشي » است كه در مورد اهداي عضو، «جان بخشي » محسوب ميشود و اهداي عضو و پيوند اعضا، بيش از 90درصد جان بخشي دارد. حتما بايد براي بيماران سرطاني و ساير بيماران، اولويت خاص در نظر گرفته شود اما يادمان باشد كه درصد قابل توجهي از هزينه صرف شده براي بيمار سرطاني، به منظور تداوم زندگي بدون رنج اين بيماران است كه البته اقدام بسيار درستي هم هست و بايد انجام شود اما در تمام كشورهاي جهان، پيوند عضو از معدود اقدامات جانبخش است .
يعني از مرگ جلوگيري ميكند .
يعني انساني كه در صورت دريافت نكردن عضو پيوندي، ميميرد چون هيچ راه ديگري براي زنده ماندن ندارد، با دريافت عضو اهدايي به زندگي باز ميگردد و اتفاقا، توسعه اين فرآيند حتي در افزايش جمعيت و بهبود كيفيت زندگي و افزايش اميد به زندگي هم تاثيرگذار است . در نظام سلامت تمام كشورهاي جهان، مقولهاي موسوم به « هزينه بهرهوري» مطرح است . در تمام كشورهاي جهان، به دليل شيوع بيماري ديابت و فشار خون، 70 درصد بيماران نيازمند پيوند، بيماران كليوي هستند . بيماران نيازمند پيوند كليه، براي زنده ماندن دو راه دارند؛ يا بايد تا سالها دياليز شوند و سپس پيوند كليه بشوند يا اينكه پيوند كليه نشوند كه در اينصورت در دوره دياليز فوت ميكنند . در تمام كشورهاي جهان، هزينه دوره 5 ساله دياليز، 6 تا 8 برابر و در ايران، 7 برابر هزينه پيوند كليه است . ما در ايران حدود 32 هزار بيمار كليوي تحت دياليز داريم كه هر كدام از اين 32 هزار نفر بايد هفتهاي دو الي 4 بار دياليز شوند و در حال حاضر، هزينه هر جلسه دياليز حدود 1.5 ميليون تومان است. استاندارد جهاني ميگويد كه حداقل 30درصد بيماران دياليزي، بايد پيوند شوند وگرنه هيچ معلوم نيست كه تا چند روز بعد زنده بمانند . بنابراين از 32 هزار بيمار كليوي تحت دياليز، 10هزار نفر به وضع بحراني رسيدهاند و چارهاي جز پيوند ندارند . كافي است كه هردانشگاه علوم پزشكي، يك هفتم از بودجهاي كه هر سال براي بيماران دياليزي دريافت ميكند را، براي پيوند بيماران دياليزي اختصاص دهد كه در اينصورت، نه تنها به بودجه جداگانه براي بيماران پيوندي نياز ندارد، از تعداد بيماران دياليزي كم خواهد شد و نياز به خريد تجهيزات دياليز هم مرتفع ميشود. بيمار دياليزي، با پيوند كليه، انساني خواهد بود مثل من و شما كه ميتواند يك زندگي كاملا طبيعي داشته باشد اما يك بيمار دياليزي ساكن در يكي از روستاهاي كرمانشاه، بايد هفتهاي 4 روز با همراهي يك يا دونفر، براي دياليز از روستا به شهر بيايد و همين هزينه رفت و برگشت و ساعاتي كه از زندگي دو يا سه نفر تلف ميشود، همان « هزينه بهرهوري » است كه بايد مورد توجه قرار بگيرد .
گفته ميشود كه ايران تنها كشوري است كه پيوند عضو، به رايگان انجام ميشود و بيمار پيوندي هيچ پولي نميپردازد در حالي كه هزينه پيوند ريه در امريكا 1.5 ميليون دلار، هزينه پيوند قلب حدود يك ميليون دلار و هزينه پيوند كليه بيش از 200 هزار دلار است . در امريكا، با توجه به بار مالي سنگين هزينه پيوند، آيا اولويت دولتها بر پيوند عضو است يا درمان نگهدارنده ؟
در امريكا 75درصد هزينه پيوند توسط دولت و 25درصد از جيب بيمار پرداخت ميشود اما براي همان 25درصد هم، شرايط زندگي بيمار بابت وضع معيشت و تعداد افراد خانواده بررسي ميشود و چنانچه دولت به اين نتيجه برسد كه اين بيمار، توان پرداخت همان 25درصد را ندارد، اين سهم هم توسط دولت پرداخت ميشود و اگر اين فرد، مراقبي براي دوران نقاهت بعد از پيوند نداشته باشد، دولت امريكا يك پرستار اختصاصي براي اين بيمار در نظر ميگيرد كه در منزل بيمار از او مراقبت كند . اما در امريكا هم، با وجود هزينه بالاي پيوند، اولويت دولت با انجام پيوند است و گزارش سال 2023 نشان ميدهد كه هر سال تقريبا تمام بيماران نيازمند پيوند كليه در امريكا پيوند ميشوند .
يعني ليست انتظار ندارند ؟
ليست انتظار دارند ولي تعداد افراد در اين ليست بسيار كم است . طبق گزارش 2023 در امريكا با 340 ميليون نفر جمعيت، روزانه 20 نفر از ليست انتظار پيوند ميميرند در حالي كه در ايران با جمعيت 85 ميليون نفري، روزانه 10 نفر از بيماران نيازمند پيوند به دليل كمبود عضو اهدايي فوت ميكنند . سال 2023 شاخص امريكا در اهداي عضو 48.04 و در ايران 13.24 بوده و در همين سال در امريكا حدود 40 هزار پيوند ريه، حدود 4600 پيوند قلب ،1000 پيوند لوزالمعده ،10 هزار پيوند كبد و 21 هزار پيوند كليه از مرگ مغزي انجام شده است . يك روز در جواب دوستي كه ميپرسيد چرا ايران را با اسپانيا مقايسه ميكنم، گفتم من ايران را با اسپانيا مقايسه نميكنم چون اسپانيا در خيلي مقولات پيشرفت كرده و بسياري از ساختارهاي مورد نياز اداره يك كشور را دارد اما بحث من اين است كه بسياري از امورات اهدا و پيوند عضو در كشور ما قابل اجراست اما اجرا نميشود . سال 1382، دستورالعملي در وزارت بهداشت مصوب و مقرر شد كه هر استان بايد حداقل يك واحد اهداي عضو داشته باشد. در استان مازندران، واحد اهداي عضو در شهر ساري مستقر است . آيا كورديناتور مستقر در ساري، حاضر است 4 ساعت تا بيمارستان امام سجاد شهر رامسر برود تا يك بيمار مشكوك به مرگ مغزي را معاينه كند؟ طبق تخمين جهاني، هر واحد اهداي عضو، حداكثر تا 70كيلومتر را تحت پوشش قرار ميدهد و به همين دليل در كشورهاي پيشرو مثل اروپا و امريكا، واحدهاي اهداي عضو در فواصل 70 كيلومتري فعال است اما در كشور ما، واحد اهداي عضو در مركز استان واقع شده و بايد كل استان را پوشش دهد كه البته كاملا مشخص است كه چنين انتظاري امكانپذير نيست .
سوال من هم همين است . فرض كنيم در يك شهري در استان محروم، فردي دچار مرگ مغزي شود و با خوشبينانهترين نگاه، در اين شهر، تيم 100 نفري مسوول براي برداشت و اهداي عضو هم حضور داشته باشند و حتي موفق به جلب رضايت خانواده فرد مرگ مغزي هم بشوند . آيا واقعا امكانات مناطق محروم در اين حد هست كه عضو اهدايي در زمان طلايي به مركز استان برسد ؟
يا امكانات نيست يا به حد كافي نيست و به همين دليل، يكي از مهمترين چالشهاي ما در اهداي عضو، كمبود تجهيزات و امكانات است . سالهاست كه كشورهاي پيشرفتهاي مثل اسپانيا يا انگلستان يا امريكا، جت اختصاصي براي اهدا و پيوند دارند در حالي كه در ايران، سال 1394 انجمن اهداي عضو ايرانيان با همراهي وزير بهداشت (سيد حسن قاضيزاده هاشمي) و معاون مشاركتهاي مردمي وزارت بهداشت (هادي ايازي) و كتايون نجفيزاده (رييس اداره پيوند و بيماريهاي خاص) امكان انتقال هوايي قلب و ريه را از شهرستانها به مراكز پيوند اعضا ايجاد كردند و تا امروز، اين امكان البته با پرداخت هزينه گزاف و با حمايت سپاه يا ارتش براي آمادهسازي جت و انتقال هوايي فراهم است در حالي كه بايد جت اختصاصي براي اهدا و پيوند داشته باشيم كه ميتواند در ساعات غير فعال هم در اختيار ترابري كشور باشد .
مثل شرايطي كه براي انتقال مادران باردار فراهم شده .
بله و به دليل همين مشكلات است كه ميگويم مساله اهدا و پيوند عضو بايد براي مسوولان نظام سلامت تبديل به يك اولويت شود و مسووليتپذيري ايجاد كند . كشور نيجريه تا چند سال قبل سيستم اهدا و پيوند عضو نداشت . چندي قبل به اين كشور رفتيم و براي وزير بهداشت نيجريه، تفاوت هزينهبري دياليز و پيوند كليه را توضيح داديم و پذيرفت و اقدام كرد . معناي اولويت دهي، همين است كه اگر در جلساتي با روساي دانشگاههاي علوم پزشكي كشور، تفاوت هزينه بهرهوري پيوند كليه و دياليز را شرح دهيد، به پيوند راي مثبت ميدهند .
اين 30 هزار بيمار نيازمند پيوند، امروز با چه شرايطي زندهاند ؟
حدود 20 هزار بيمار نيازمند پيوند، بيماران كليوي هستند كه با دياليز زندهاند و 10هزار نفرشان بايد هرچه زودتر پيوند شوند چون براي اين 10 هزار نفر، امكان جايگزيني مانند دياليز هم وجود ندارد اما با اين حال، مجموع پيوند كليه از مرگ مغزي يا فرد زنده در ايران، بيش از 3 هزار مورد در سال نيست . بيماران كليوي، هم امكان دياليز دارند و هم ميتوانند پيوند از زنده داشته باشند ولي نيازمند پيوند قلب يا ريه يا كبد يا لوزالمعده يا روده، هيچ امكان جانبي ندارد و در بين تمام بيماران نيازمند پيوند، ميزان مرگ بيماران ريوي و قلبي نسبت به كليوي و كبدي، بسيار بيشتر است اما تمام بيماران نيازمند پيوند از زماني كه در ليست انتظار قرار ميگيرند، مدت زنده بودنشان به پيدا شدن عضو پيوندي وابسته است و بايد در ليست انتظار بمانند تا پيوند شوند يا فوت كنند .
از بيماراني كه پيوند ميشوند، چه تعدادي زنده ميمانند ؟
ميزان بقاي بيماران پيوندي با دورههاي سالانه (يك تا 10ساله) ارزيابي ميشود . امروز در ايران ميزان بقاي پيوند در دوره يك ساله، براي پيوند كليه بيش از 95 درصد، پيوند كبد حدود 93 درصد، پيوند قلب حدود 90 درصد و پيوند ريه، كمتر از 90 درصد و حدود 88 درصد است .
اين حرفهايي كه در مصاحبهها و با رسانهها ميگوييد، آيا براي وزير بهداشت دولت سيزدهم هم گفتهايد ؟
دولت جديد از وقتي منصوب شد ما را بهطور كامل كنار زد و مثل بسياري ديگر، در حاشيه قرار گرفتيم اگرچه كه آنهايي هم كه در بطن كار هستند، با دشواريهاي زيادي مواجهند . دو سال تلاش كرديم تا بالاخره موفق به ديدار معاون درمان وزارت بهداشت شديم و البته ايشان خيلي هم به حرفهاي ما توجه كرد اما بعد از اين ديدار، هيچ اتفاق خاصي نيفتاد . امروز با تلاش استاد ملك حسيني، شيراز به پايتخت پيوند كبد جهان تبديل شده ولي بايد بشنويد كه تيم پيوند در شيراز براي حصول اين جايگاه، چه سختيهايي متحمل شده چون هرچه تعداد جراحيهاي پيوند در يك مركز بيشتر باشد، سختيها و دشواريها بيشتر خواهد بود .
چه پيامي خطاب به خانوادهها و مردم ايران داريد ؟
در اين 35 سال، از 30 هزار خانواده بيمار مرگ مغزي، بالغ بر 11 هزار خانواده به اهداي عضو عزيزانشان رضايت دادهاند كه بسيار قابل تقديرند اما هيچگاه هم نميگوييم چرا 20 هزار خانواده به اهداي عضو رضايت ندادهاند چون كار بسيار سختي است . هميشه ميگويم كه مردم هر كشوري در مواقع بيماري به پزشكشان اعتماد ميكنند و داروي تجويز شده همين پزشك را بدون چون و چرا ميخورند و زير تيغ جراحي همين پزشك ميروند چون به اين پزشك اعتماد دارند . امروز هم همين پزشك به خانواده فرد مرگ مغزي ميگويد كه عزيزشان، مرگ مغزي و فوت شده و در اين مورد هم كافي است كه خانواده فرد مرگ مغزي، به پزشك اعتماد كنند و با رضايت به اهدا، جان چند انسان نيازمند را نجات دهند و اين رضايت هم البته در اولين ساعات ارزشمند خواهد بود چون رضايت در روز اول، به نجات 8 نفر، در روز دوم به نجات 6 نفر و در روز سوم به نجات 4 نفر منجر ميشود اما در روز هفتم يا هشتم معلوم نيست آيا عضو قابل پيوندي مانده باشد يا خير .
در ايران، هر 10 دقيقه يك بيمار نيازمند پيوند به ليست انتظار اضافه ميشود و هر 12 ساعت، يك بيمار موفق به دريافت عضو ميشود و به زندگي بازميگردد.
هيچ انسان دچار مرگ مغزي، امكان بازگشت دوباره به زندگي و حيات ندارد. بنا به تعريف انجمن اهداي عضو ايرانيان، در مرگ مغزی، با فرد فوت شدهای روبهرو هستیم که مغز ندارد، چون کل سلولهای مغز و ساقه مغز، از بین رفته و غیرقابل برگشت است، ولی حرکات قفسه سینه و ضربان قلبش به واسطه دستگاه اکسیژنرسان مصنوعی حفظ شده و همین فرد مرگ مغزی شده تا 14 روز به دستگاه اکسیژنرسان مصنوعی جواب میدهد.
اعضاي قابل اهدا از مرگ مغزي شامل قلب، ريهها، کبد، روده کوچک، لوزالمعده و کليههاست و همچنين برخی از بافتهای بدن (قرنیه، تاندون، پوست، دریچه قلب و...) نیز قابل پیوند است اما زمان طلايي براي هر يك از اعضا و بافتهاي بدن محدود و متفاوت است. بافت میتواند تا 24 یا حتی 48 ساعت بعد از مرگ فرد اهدا شود و نسوجی مانند قرنیه چشم، دریچه قلب، استخوان و تاندون تا 48 ساعت بعد از مرگ مغزي قابل اهداست. دو ریه فقط در 24 ساعت اول و قلب نهایتا 48 تا 72 ساعت اول بعد از مرگ مغزي قابليت اهدا و پيوند دارند.