• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5799 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير

چيزهايي براي پنهان شدن زير فرش!

مهردادحجتي

ساعت ۵ عصر روز دوشنبه ۹ بهمن ۵۷ بود كه آن محله آتش گرفت . به دست گروهي به‌ظاهر مذهبي‌انقلابي كه خواستار برچيده شدن چنين محله‌اي را داشتند. ابتدا تعدادشان زياد نبود. فقط چند جوان با شعارهاي تند، بعد بر تعدادشان افزوده شد و آن محله به آتش كشيده شد. سال‌ها به «شهرنو » معروف بود. جايي كه از سال‌هاي دور باقي مانده بود و رفته‌رفته شكل يك محله پيدا كرده بود. از دوران رضاشاه، هنگامي كه دستور اخراج زنان تن‌فروش را از پايتخت صادر كرده بود. آن روزها تازه دودمان قاجار فرو پاشيده بود و ساكنان حرمسرا، به يك‌باره آواره شده بود و گروهي از همان‌ها در همان محل ساكن شده بود. بعدها هم آن محله شكل و رسمي پيدا كرده بود و «ارباب جمشيد » آن را قدري سامان داده بود و تبديل به «محله جمشيد » شده بود. بعد كه خيابان و فروشگاه هم در آن احداث شده بود، از آن پس به «شهرنو » شهره شده بود. همان «شهرنو »يي كه بخشي از هويت پايتخت شده بود! البته كه تهران تنها نبود. بسياري از شهرها هم‌ چنين محله‌اي پيدا كرده بود. هريك هم شهرتي براي خود كسب كرده بود. معروف‌ترين شان «باسكول » در اهواز بود كه تا يكي دو سال پس از انقلاب هم به فعاليتش همچنان ادامه داده بود. «شهرنو »در پايتخت اما در روزهاي پرخروش انقلاب دچار خشم گروهي انقلابي شده بود.همان دوشنبه غروب نهم بهمن‌ماه ۵۷، كه محله آتش گرفته بود. فرداي واقعه روزنامه اطلاعات نوشته بود:

« از حدود ساعت ۵ بعدازظهر در اطراف «قلعه شهرنو » كه روزي آن‌جا را «قلعه خاموشان » و زنانش را «ساكنان محله غم» مي‌گفتند به‌تدريج مردم اجتماع كردند. مدت زيادي نگذشت كه اجتماع افراد با تظاهرات توام شد، ابتدا ماموران فرمانداري نظامي از مردم خواستند كه پراكنده شوند و پس از مدتي اقدام به تيراندازي هوايي كردند. با رفتن ماموران دوباره اجتماع كثير مردم در اطراف محله معروف روسپيان تشكيل شد. در حدود ساعت ۶ بعدازظهر چند تن از جوانان به در «قلعه »حمله كردند و بعد جمعيت به تبعيت از آنها به خيابان‌هاي داخل قلعه ريختند. در اين هنگام با وسايلي كه از قبل تهيه شده بود خانه‌ها و مغازه‌هاي داخل قلعه به آتش كشيده شد. گروهي به زنان ساكن محله حمله كردند اما در اين جريان عده ديگري از تظاهركنندگان مانع وارد ساختن صدمه به ساكنان قلعه شدند. چند تن از شاهدان عيني اظهار داشتند تعدادي از روسپيان در اين وقايع مجروح و احتمالا ۲ تا ۳ نفر كشته شده‌اند. هنوز اطلاع دقيقي در اين مورد در دست نيست. به اين ترتيب روسپي‌خانه بزرگ شهر به آتش كشيده شد. آتش‌سوزي ساعت‌ها در اين محله غم ادامه داشت و هيچ‌كس و هيچ دستگاهي در فكر خاموش كردن آتش نبود.... و هم‌چنان محله بدنام تهران و چند نقطه ديگر را كه به آتش كشيده شده بود مي‌سوزاند و خاكستر مي‌كرد. ماموران آتش‌نشاني پيرو اطلاعيه قبلي خود كه اعلام كرده بودند از خاموش كردن آتش‌هايي كه مردم خواستار خاموشي‌شان نيستند، خودداري خواهند كرد.[به اين ترتيب]اقدامي براي خاموش كردن اين آتش‌ها صورت نگرفت.»!

فرداي حادثه خبرنگار اطلاعات به ميان آسيب ديدگان رفته بود تا از اوضاع گزارش تهيه كند. تعدادي از خانه‌ها هنوز در حال سوختن بود. زناني كه سرپناه فقيرانه‌شان را از دست داده بودند، گيج و منگ نظاره‌گر خانه‌هاي خاكستر شده، چشم به راه كمك با خبرنگار وارد گفت‌وگو شده بودند. مشروح اين گزارش روز چهارشنبه ۱۱ بهمن ۵۷ در اطلاعات منتشر شده بود:

«... شهلا گفت:

- من نمي‌دانم چه كساني اين‌جا را آتش زدند، هركس كه اين كار را كرده ما را دوباره به آتش كشيد. ما كه از بخت بد تن به اين كار سياه داديم شب و روز در آتش مي‌سوختيم. ما مجبور بوديم براي پر كردن شكم خودمان تن به كاري دهيم كه براي‌مان رنج‌آور بود. اما حالا كه هيچ راهي و هيچ جايي در بين مردم نداريم خانه‌هاي ما را هم آتش زدند. حالا نه جايي براي خوابيدن داريم و نه ناني براي خوردن.

تامارا يكي ديگر از زنان محله بدنام گفت:

- حالا تكليف ما چيست كه اين بلا را بر سرمان آورده‌اند. كجا برويم و از كجا بخوريم. ما كه خودمان نمي‌خواستيم اين كاره بشويم، جامعه‌ ما را به اين كار وادار كرد.»

پس از آن، خبرنگار روزنامه، با تعدادي از شهروندان مصاحبه كرده بود:

«... آقاي مراد كاف: «من به درستي نمي‌دانم چه كسي آن‌جا را آتش زده ولي هركس مرتكب اين عمل شده اشتباه بزرگي كرده است. چون در واقع با اين عمل، فحشا را از يك مركز زير كنترل به داخل شهر اشاعه داده است. »

يك دانشجو: «من اين عمل را محكوم مي‌كنم چون به دور از مسائل انساني و عاطفي است. اين عمل اجتماع را تهديد مي‌كند. مطمئنا بعضي از ساكنان اين محله در شهر خانه دارند؛ بنابراين مركز نابودشده جاي خود را به مراكز متعدد ولي كوچك در سطح شهر خواهد داد. »

گزارش روزنامه، اما آنچنان كه حمايت معنوي آيت‌الله طالقاني از آسيب ديدگان، همدردي جامعه را برانگيخته بود، تأثيرگذار نبود. فرداي واقعه بيانيه‌اي به نقل از بيت آيت‌الله سيدمحمودطالقاني در روزنامه اطلاعات منتشر شده بود كه در آن حمله به شهرنو به تحريك «عمال مزدور و كثيف رژيم، صاحبان قمارخانه‌ها و باج‌گيرهاي محل» و با فريب دادن «برادران معصوم و بي‌خبر مسلمان» توصيف شده بود و در آن تأكيد شده بود؛ ساكنان قلعه «از محكومين نظام فاسد استعمار و استبدادي طولاني اين جامعه‌اند و به‌هرحال بايستي مصون از هرگونه تعرضي باشند … [آنها بايد] در فرصت‌هاي مناسب با الهام از مكتب رحمت و كرامت انساني اسلام هدايت و ارشاد شوند و به زيور توبه آراسته و به جامعه برگردند.»

آيت‌الله طالقاني علاوه بر بيانيه، در پيامي تلويزيوني هم از زنان آسيب ديده دلجويي كرده بود . او اين اتفاق - آتش زدن سرپناه آنها - را، ظلم مضاعف به آنان توصيف كرده بود.

در تصاوير مستندي هم كه از آن واقعه ثبت شده بود، عمق يك فاجعه به خوبي ديده شده بود. مدتي بعد، پس از پيروزي انقلاب، طرح تعطيلي و جمع‌آوري آنجا مطرح شده بود. اتفاقي كه در مرداد۵۸، آغاز شده بود و مدتي بعد با تخريب آن محل و انتقال روسپيان به عمارت باشكوه «ثابت پاسال» در شمال شهر پايان يافته بود. اما فقط گروهي از آن زنان تحت حمايت كميته انقلاب قرار گرفته بود. باقي ساكنان محله در سطح شهر و كشور پراكنده شده بود.

برچيدن آن محل و محل‌هاي مشابه در سطح كشور اما مساله تن‌فروشي را حل نكرده بود. تن‌فروشي با اينكه يك جرم تلقي شده بود . اما به اشكالي ديگر در سطح كشور، پنهاني ادامه يافته بود. موضوعي كه وجودش همواره از سوي مقامات انكار شده بود و براي حل آن هم هرگز راه‌حلي ارايه نشده بود. در برهه‌اي از تاريخ اما، آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به عنوان يك راه‌حل، به موضوع «متعه » يا ازدواج موقت اشاره كرده بود. او در حقيقت از ميان متون فقهي، راه‌حلي براي «ارتباط جنسي» دختران و پسران پيدا كرده بود . راه‌حلي كه چندان با استقبال روبه‌رو نشده بود. فقط دست گروهي فرصت‌طلب و كاسبكار را براي سودجويي از اين راه بازگذاشته بود و زير عنوان «آژانس‌هاي همسريابي » پاي «دلالي جنسي » را به عرصه اجتماع باز كرده بود. همان پيشه‌اي كه بعدها با گسترش شبكه‌هاي اجتماعي، به شكل يك مافيا درآمده بود. جامعه پر حرارات و انقلابي سال ۵۷، در گذر زمان، به تجربه‌هاي تازه رسيده بود. نسل‌هايي كه عوض شده بود و نيازهاي پنهاني كه آشكار شده بود. جامعه طي چهار دهه، اين‌بار با گذر از بسيار سنت‌ها، خود، بي‌توجه به اراده دولت، دست به تغييراتي زده بود. «نسل Z »از درون همين تغييرات سربركرده بود. نسلي كه خارج از همه «عرف‌ها » و «قراردادهاي اجتماعي »، خود براي خود تصميم مي‌گيرد. هنجارها را مي‌شكند. تابوها را ناديده مي‌گيرد و روابطي بيرون از روابط قانونمند برقرار مي‌كند.

اگر در سال‌هاي نخست پس از پيروزي انقلاب، دولت خدمتگزار، در قالب يك دولت كنترلگر، ظهور كرد . سال‌ها با ناديده گرفتن بخش عظيمي از مسائل جامعه، آنها را رفته رفته تبديل به بحران كرد. كتمان مداوم «شرابخواري »، «روسپيگري » و «وجود روابط ناسالم »و پنهان نگه داشتن آمارشان، نه تنها، به حل آن مسائل مدد نكرد كه حتي آنها را تبديل به مساله‌اي بزرگ‌تر هم كرد . قريب به يك دهه پيش، دكتر سعيدمدني، نتيجه پژوهش ميداني تيم تحقيقاتي خود را به مركز پژوهش‌هاي استراتژيك رياست‌جمهوري ارسال كرد . در آن پژوهش، سن روسپيگري نسبت به چند سال پيش از آن كاهش چشمگيري يافته بود. در آن سال، سن روسپيگري به سن سيزده سالگي رسيده بود! آماري هم كه در آن پژوهش به آن اشاره شده بود، آماري تكان‌دهنده بود. ريشه‌هاي آن هم البته در همان پژوهش ذكر شده بود. كه البته فروپاشي خانواده‌ها به‌دليل فقر، مهم‌ترين علت ذكر شده بود.

دولت روحاني براي نخستين‌بار در طول چهار دهه، توسط شهيندخت مولاوردي، به طرحي تازه رسيده بود كه با كارشكني گروه‌هاي تندرو، پيش از اجرا به تعطيلي كشيده شده بود. طرحي كه در آن به سامان‌دهي «كارگران جنسي» به دقت فكر شده بود.

حالا اما، نه تنها، پس از گذشت چهار دهه، مشكلي به‌نام «روسپيگري » حل نشده است . بلكه به مشكلات ديگر نيز پيوند خورده است . مشكلاتي كه با سركوب و ناديده گرفتن آنها، تبديل به بحران شده است. اين شيوه از مواجهه دولت‌ها با مسائل، فقط به انباشت آنها دامن زده است . مسائلي از قبيل بلوغ و نياز‌هاي جنسي و عاطفي جوانان، گسترش فقر و بيكاري، عميق‌تر شدن آسيب‌هاي اجتماعي ... كه در پي آن ناامني‌هاي اجتماعي و بي‌ثباتي را پديد آورده است . كشور را در موقعيتي غير قابل پيش‌بيني قرار داده است . موقعيتي كه در آن، پيش از طرح هرگونه مساله‌اي، همه‌چيز انكار مي‌شود. كشوري كه در ظاهر بنا به تبليغات «بي‌مساله » است، اما از «ابر بحران‌هايي » رنج مي‌برد . يكي از دلايل عدم مشاركت بخش قابل اعتنايي از جامعه، همين انكار مداوم «بحران »هاست. بحران‌هايي كه در آغاز مساله‌اي خرد و‌‌كوچك بودند و در ادامه با ناديده انگاشتن، بزرگ و بزرگ‌تر شدند تا جايي كه حالا بر سر هر دولتي آوار مي‌شوند. درست مثل همان «محله بدنامي » كه ابتداي انقلاب با بولدوزر به ظاهر براي هميشه از ريشه برداشته شد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون