• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5878 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۱ مهر

روزهاي آتش...

مهردادحجتي

از صفحه تلويزيون رو مي‌گردانم. تصوير مرداني در تلاش براي بيرون كشيدن اجساد از زير آوار! اين فقط چند ثانيه از هزاران ثانيه يك جنگ ويرانگر در خاورميانه است! جنگي كه از يكسال پيش در چنين روزهايي، در هفتم اكتبر ۲۰۲۳ آغاز شد و به سرعت با ورود اسراييل به خاك غزه، به جنگي فراگير بدل شد؛ جنگي كه تاكنون ۴۱ هزار و ۹۶۵ نفر كشته و ۹۷ هزار و ۵۹۰ نفر مجروح باقي گذاشته است. غزه به كلي ويران و بيش از دوميليون انسان آواره شده است. از ميان آمار كشته‌شدگان، يك سوم كودكان فلسطيني هستند كه هيچ نقشي در دنياي بزرگسالان نداشته‌اند! حالا هم كه مرزهاي جنوبي لبنان مورد تهاجم اسراييل قرار گرفته است و بيروت هم هر شب سنگين‌ترين بمباران‌ها را تحمل مي‌كند! تحمل!؟ چه واژه غريبي!؟ آنهم براي چنين وضعيت اسفبار اندوهباري! 
روزگاري بيروت، شادترين شهر خاورميانه بود. «عروس خاورميانه» يا همان «پاريس خاورميانه». شهري با سواحل زيبا كه انباشته از توريست بود و شب‌ها تا صبح شاهد رقص و پايكوبي بود. كمپاني‌هاي بزرگ هاليوود مركز پخش فيلم‌هاي خود را براي توزيع در خاورميانه در آن شهر داير كرده بودند و بِرندهاي معتبر، يك به يك نمايندگي‌هاي خود را در آنجا افتتاح مي‌كردند. شهري به دور از هياهو كه براي بسياري خاطره‌ساز بود. براي ايرانيان هم شهري تأثيرگذار در تاريخ معاصر بود. اميرعباس هويدا بخش مهمي از دوران شكل‌گيري كودكي و ‌نوجواني‌اش را در آن شهر گذرانده بود و‌ همانجا مدرسه رفته بود. زبان فرانسه را در همان شهر ياد گرفته بود و همان هم بعدها بسيار به كارش آمده بود. اما در ميان ايرانيان مشهور، سيدموسي صدر مشهور به امام موسي صدر، يكي از شاخص‌ترين ايرانيان ساكن بيروت بود. كسي كه به سرعت ميان مردم، همه اقشار، محبوب شده بود و مدتي طولاني بر روند تحولات لبنان تأثير گذاشته بود. او نهادها و موسسات خيريه فراواني تأسيس كرده بود و براي بسياري از مردم نقش يك حامي اجتماعي را ايفا كرده بود. گفت‌وگوي ميان اديان را براي برطرف كردن اختلافات به راه انداخته بود و در خارج از مرزها به عنوان سفير صلح، براي لبنان تلاش كرده بود. او از مخالفان سرسخت درگيري در منطقه بود. هر چند كه در اواخر عمرش، شاهد دخالت دولت‌هاي خارجي براي تحريك گروه‌هاي سياسي و سوق دادن‌شان به سوي جنگ‌هاي داخلي بود.به همين خاطر هم، سال آخر زندگي، دل آزرده بيروت را به مقصد پاريس ترك كرده بود و پيش از ناپديد شدنش در ليبي، آخرين ماه‌هاي عمرش را در آن شهر سپري كرده بود. حاميان مالي او كه همه در شمار رهبران و سران منطقه بودند، خواهان دخالت در امور داخلي لبنان بودند. امري كه با مخالفت جدي او روبه‌رو شده بود و در نهايت منجر به ناپديد شدن او در آخرين سفرش شده بود. يكي از آن رهبران، معمرقذافي بود كه به ازاي كمك‌هاي نقدي خواهان تغييراتي در امور حكمراني لبنان شده بود.
امام موسي صدر، چند ماه پيش از پيروزي انقلاب به ناگاه ناپديد شده بود! او بر سر راه به ايتاليا، در ليبي توقف كرده بود و پس از آن ديگر هيچكس از او خبردار نشده بود! از فاصله آن سفر در شهريور ۵۷ تا پيروزي انقلاب در بهمن ۵۷ فقط پنج ماه فاصله بود.در اين فاصله اما تحولات بسياري در منطقه رخ داده بود.مهم‌ترين اين تحولات در ايران رخ داده بود. هم پيمان پيشين غرب، خصوصا امريكا، حالا به دشمن شماره يك آن در منطقه تبديل شده بود. شعار مرگ بر امريكا محوري‌ترين شعار آن انقلاب شده بود و چند ماه بعد هم سفارت آن كشور در تهران توسط گروهي دانشجو اشغال شده بود. خاورميانه داستاني تازه از سر گرفته بود. در عراق صدام، حسن البكر - رييس‌جمهور وقت - را كنار زده بود و حكمران مطلق العنان آن كشور شده بود. بعد هم دست درازي به مرزهاي ايران را چند ماه بعد آغاز كرده بود. همان تحركات كه بعدها به جنگي هشت‌ساله منجر شده بود.
آنها كه تاريخ جنگ هشت ساله را به ياد دارند، لابد بمباران گسترده شهرها را هم توسط جنگنده‌هاي عراقي به خاطر دارند. ارتش عراق علاوه بر تجاوز به حريم كشور، و ورود به روستاها و شهرها، شهرهاي دورتر را هم زير آتش گرفته بود و همان هم آن تصوير ابتداي اين يادداشت را براي من غير قابل تحمل كرده بود. تصوير پدري كه زير خروارها آوار به دنبال جنازه همسر و كودكانش مي‌گردد. تصويري از بيروت امروز. سال‌ها پيش از اين، بخشي از شهرهاي جنوب و غرب كشور چنين مناظر تكان دهنده‌اي را شاهد بود. آن روزها، هيچ دوربين تلويزيوني بالاي سر آن ويراني نبود. هيچ تصويري از حجم گسترده تلفات به جهان مخابره نشد. ايرانيان بي‌گناه پرشماري زير بمب‌هاي عراق جان خود را از دست دادند. در يكي از آن شب‌ها، من، كه جواني كم سن و سال بودم، تا صبح، از زير آوار جنازه بيرون آوردم. جنازه‌هايي كه بر اثر شدت موج انفجار، هيچ لباسي بر تن‌شان باقي نمانده بود. بدن همه قربانيان، از درون متلاشي شده بود و خون زير پوست‌شان دويده بود. آن جوان بيست ساله‌اي ديدم كه بر روي آوار خانه‌شان راه مي‌رفت و از حضور مادر، خواهر، برادر و پدرش در اينجا و آنجاي خانه‌اش حرف مي‌زد! خانواده‌اي كه تا ساعتي قبل دور هم پاي سفره شام نشسته بودند و چشم به‌راه آمدن او بودند. اما به جاي به صدا در آمدن زنگ در، صداي مهيب انفجار همه همسايه‌هاي محله‌هاي اطراف را از جا پرانده بود. راكت پرتاب شده از «ميگ» عراقي، وسط پذيرايي آن خانه فرود آمده بود و همه خانه و خانه‌هاي پيرامون را درجا، منهدم كرده بود. او با چشم خود، پيكر خواهر، برادر، پدر ‌و مادر خود را ديد كه از زير آوار بيرون آورده شدند. آنها پاي سفره شام، قتل عام شده بودند. پسرك، از فرط بهت، مثل مجسمه بود. هنوز عمق مصيبت را احساس نكرده بود. برق منطقه به كلي قطع شده بود. لوله گاز چند خانه بر اثر تركيدگي دچار حريق شده بود و در و پنجره صدها خانه فرو ريخته بود. 
تصوير نخستين جنازه كه از زير آوار بيرون كشيده شده بود را هيچگاه از خاطر نخواهم برد. دختر جوان آن خانواده و خواهر كوچك‌تر آن جوان بيست ساله بود. دختري كه در همان سن كم، با يك بمب زندگي‌اش به پايان رسيده بود. آرزوهايي كه زير آن آوار دفن شده بود و حالا تبديل به قسمت كوچكي از يك داستان بزرگ هشت ساله شده بود. او هرگز به آينده نرسيده بود. آينده‌اي كه قرار بود، با طلوع فردا و فرداهاي ديگر شكل بگيرد و فرداي نسل‌هاي بعد را رقم بزند. حالا در يك شب گرم پاييزي در گوشه‌اي از يك شهر جنوبي به پايان رسيده بود. آنجا محله‌اي از اهواز بود. من در سفر به آن شهر، آن شب با چنين صحنه‌اي روبه‌رو شده بودم. آن شب فهميدم كه اين داستان غمبار بسياري از شهرهاي ديگر هم هست. خرمشهر، آبادان، دزفول، شوش، هفت تپه، سوسنگرد، بستان و بسيار شهرهاي ديگر در استان‌هاي ديگر. هاشمي‌رفسنجاني بعدها در خاطراتش نوشته بود هنگامي كه جنگ تمام شده بود و او يكسال بعد به رياست‌جمهوري رسيده بود، با پنج استان به كلي ويران روبه‌رو شده بود. پنج استان به تعبير خود او به كلي مخروبه! كه تمامي زيرساخت‌هايش از بين رفته بود و بسياري از ساكنانش به شهرهاي ديگر كوچ كرده بود. علاوه بر پنج استان چهار استان ديگر هم به‌شدت آسيب ديده بود و وضعيتي مشابه آن پنج استان پيدا كرده بود. 
در آن سال‌ها - سال‌هاي جنگ - نقشه جغرافياي انساني كشور به كلي در هم ريخته بود و سيل مهاجرت به ديگر استان‌ها، تركيب جمعيتي كشور را تغيير داده بود. خرمشهر، آبادان، دشت ميشان (دشت آزادگان)، سوسنگرد و بستان به كلي خالي از سكنه شده بود. پس از انهدام زاغه‌هاي مهمات پادگان لشكر۹۲ زرهي اهواز، اين شهر هم تقريبا خالي از سكنه شده بود. تمامي نوار مرزي كه شامل صدها روستاي مرزي ريز و درشت مي‌شد پس از اشغال توسط ارتش متجاوز عراق، به كلي ويران و كاملا خالي از سكنه شده بود. دزفول هم زير موشكباران سنگين عراق، بخش عظيمي از جمعيتش  را از دست داده بود و به دليل وجود زير زمين‌هاي ژرف، بخشي هم در آن زير زمين‌ها (شوادون) پناه گرفته بودند. استان‌هاي مرزي ديگر هم از چنين آسيب‌هايي در امان نبود. برخي از شهرهاي غرب، نظير «قصر شيرين» توسط ارتش بعث، تصرف شده بود. 
زيرساخت‌هاي نظير خط ريلي كشور نيز در نقاط مختلف آسيب ديده بود. پالايشگاه آبادان بارها مورد هدف قرار گرفته بود و بخش قابل توجهي از آن منهدم شده بود. نيروگاه هسته‌اي بوشهر، بيش از هفت بار بمباران شده بود و به كلي آسيب ديده بود. خطوط لوله نفت، در بسياري نقاط منفجر شده بود. اسكله‌هاي نفتي نيز در چند نوبت با بمباران هدفمند، منهدم شده بود. بزرگ‌ترين بندر كشور و مهم‌ترين اسكله تجاري خاورميانه در خرمشهر به اشغال ارتش عراق در آمده بود و همه انبار‌هاي آن توسط عراق غارت شده بود. 
همه اين اتفاق‌ها در همان ماه‌هاي نخست و يكي دو سال ابتدايي جنگ رخ داده بود. پس از آن هم جنگ وارد يك دوران طولاني فرسايشي چند ساله شده بود كه همان اطناب، ميزان خسارات را تا چند برابر بيشتر كرده بود. همه اين خسارت‌ها منهاي خساراتي بود كه كشور در خط مقدم جبهه متحمل شده بود. ماجرا در جبهه‌ها، به گونه‌اي ديگر بود. خصوصا پس از آزادسازي خرمشهر كه ايران پيشنهاد آتش‌بس را نپذيرفت و شعار جنگ جنگ تا پيروزي نهايي بالا گرفت. جعفر شيرعلي نيا، پژوهشگر جنگ در چند يادداشت به آمار و ارقامي اشاره كرده است كه بعضا بسيار تكان دهنده‌اند. براي مثال او در يادداشتي با عنوان «عددها و عمق فاجعه» نوشته است: 
«ديروز در خبرها آمده بود: شمار شهداي غزه از هفتم اكتبر ۲۰۲۳ و همزمان با آغاز عمليات توفان‌الاقصي تاكنون به ۴۱ هزار و ۹۶۵ نفر و شمار مجروحان به ۹۷ هزار و ۵۹۰ نفر رسيده است. ۴۱ هزار نفر، عدد آشنايي بود كه مرا به سال ۱۳۶۵ برد.بر اساس آمار رسمي بنياد شهيد از جنگ تحميلي، در آن سال ۴۱,۰۵۰ ايراني شهيد شده‌اند‌. صهيونيست‌هاي جنايتكار حدود يك سال است كه غزه را شخم زده‌اند و خيلي عجيب است كه آمار شهداي غزه با آمار شهداي ما در سال ۶۵ در يك محدوده قرار دارد و اين در حالي است كه ايران در آن سال، اغلب در حال تهاجم بوده است. آمار شهداي حمله هوايي به شهرها نيز در اين سال حدود ۲۰۰۰ نفر است و اين همان سالي است كه عمليات كربلاي چهار و پنج در آن انجام شده است.اگر تحليلگران سپاه عمليات كربلاي پنج را يك عمليات موفق و بزرگ مي‌دانند، در تحليل‌شان تا چه حد ميزان شهدا و مجروحين را دخالت مي‌دهند؟ در تحليل‌هاي منتشرشده چنين محاسبه‌هايي نمي‌بينيم.با اينكه پس از عمليات كربلاي پنج، فاصله زيادي تا بصره باقي مانده بود، مي‌توان پرسيد حتي اگر در اين عمليات بصره عراق را نيز تصرف مي‌كرديم، در چه صورتي و با چه ميزان تلفات انساني مي‌توانستيم اين عمليات را يك پيروزي محسوب كنيم؟  براي مثال آيا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهيد يك پيروزي محسوب مي‌شد يا يك شكست؟
تاثير تصميم‌ها‌ي كلانِ سياسي-نظامي بر زندگي مردم بسيار مهم است و بايد در محاسبه‌ها، زندگي‌هاي ازهم‌پاشيده و آسيب‌هاي اجتماعي را نيز در نظر گرفت. بايد ديد براي چيزهايي كه به دست مي‌آوريم چه چيزهايي را از دست مي‌دهيم.به راستي چگونه مي‌توان در عمليات‌هاي يك سال[سال ۱۳۶۵] كه اغلب تهاجمي است، به اندازه يك سال ويرانگري و جنايت در غزه شهيد داد؟نكته آخر اينكه همه طرف‌هاي درگير يك جنگ بازنده‌اند؛ اسراييلي‌ها نيز بازنده خواهند بود. اما ما نيز بايد محاسبه كنيم چه چيزهايي را در اين جنگ از دست مي‌دهيم. به نظر مي‌رسد در جهان تفكري وجود دارد كه براي همه طرفين اين جنگ آرزوي موفقيت مي‌كند و طرفدار ايده نابودي اسراييل و ويراني ايران است.اما آيا اين معادله حتي به قيمت نابودي اسراييل براي ما به‌صرفه است؟»
مهم‌ترين سخن شيرعلي نيا آنجاست كه مي‌گويد: «بايد ديد براي چيزهايي كه به دست مي‌آوريم چه چيزهايي را از دست مي‌دهيم.» واقعيت اين است كه با فاصله گرفتن از سال‌هاي جنگ هشت ساله، ممكن است برخي نكات در محاسبات جديد مسوولان از قلم افتاده باشد. خصوصا خسارات و تلفات. شايد بازخواني تاريخ جنگ بتواند در ترسيم مسير روزهاي پيش رو موثر واقع شود. بررسي آمار، حتما ما را با تصوير روشن‌تري از حقايق جنگ هشت ساله روبه‌رو خواهد كرد. كافي است، تاريخ درست مطالعه شود.
پايان بخش  نخست از يك يادداشت دو قسمتي. بخش دوم اين يادداشت فردا در همين صفحه منتشر خواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون