خوشبختي پس از زير كردن دبيركل حزب
شهرام شهيدي
عموحسام در تاريكخانه را باز كرد و با احمد نقيبزاده آمد تو و رو كرد به همگي و گفت: بچهها مژده. مشاور عالي حزب نداي ايرانيان آمده عكس بيندازد.
موسيو شيطان گفت: شما چندمين حزب كشور هستيد؟ مشاور عالي حزب نداي ايرانيان پرسيد: چطور؟ موسيو شيطان گفت: فكر كنم با ثبت حزب شما ديگر به خودكفايي رسيديم و ميتوانيم احزاب مازاد كشور را از اين پس صادر كنيم. حالا حزب شما چه ويژگياي دارد؟ جناب مشاور عالي گفت: حزب ما هم مثل بقيه احزاب. حزب يعني ماشين شهروندسازي. مادموازل ناتو گفت پس بگو چرا برخي ما را شهروند
حساب ميكنند. ميدانند كارخانهشان چي توليد ميكند. نه ايربگي، نه ترمز درست و حسابي، نه هيچ آپشني. موسيو شيطان گفت: عجب مثالي زديها. تا حالا فكرش را نكرده
بودم. بعد اين طور باشد دبيركل حزب ميشود راننده ماشين؟ جناب مشاور گفت: من فقط ميدانم حزب بايد دبيركل خود را زير بگيرد.
مادموازل ناتو گفت: حزبي كه دبيركل را زير بگيرد با مردم چه ميكند؟ از الان فكر كلاه خود و سپر باشم. شما با خودتان اينگونه ميكنيد با ما چه خواهيد كرد. اما با اين حرفهايي كه ميزنيد اصلا فعاليت حزبيتان مناسب نيستها. از
من گفتن بود. نقيبزاده گفت: حضور من در اين جلسه به معناي فعاليت حزبي نيست و اميدوارم كه يك حزب واقعي در اين كشور تاسيس شود. خانم باجي گفت: شما مشاور يك حزبي اما تازه آرزو ميكني يك حزب واقعي در كشور تاسيس شود؟ يعني ما را كه هيچ، شما خودتان را هم واقعي فرض نميكنيد؟ يعني الان حزب مجازي هستيد؟ توهمي هستيد؟ خواب و خيال هستيد يا كابوس؟ نكند عينهو اجناس چيني هستيد. يعني مثلا هم چراغ قوه هستيد و هم در اصل
با اين كيفيت نيستيد.
موسيو شيطان گفت: بالاغيرتا خودت فهميدي چه مشاورهاي دادي؟ دو تا از اين مشاورهها بدهي همه را چپه كردهاي.
خانم باجي گفت: واقعا من هم نفهميدم چي به چي شد.