«وطنپرستي بدون مرز!»
2- كسي كه در اوج، شريف بود و حسد نداشت. در سختيها ميخنديد و مهربان بود. در حرفهاش هم اگر ميتوانست دست ميگرفت. گاه كه با هم بوديم از علاقهاش يراي «سربلندي ايران» ميگفت. با او در وين بودم، در رياض. در بسياري از شهرها كه ميزبان كنفرانسهاي نفتي بودند. دوستي كه خبر درگذشتش را به من داد ميگفت: «واهه در كارش بيطرف بود اما در بسياري از مباحث نفتي كه بين قدرتهاي منطقه، جريان داشت، حق را به ايران ميداد. » او از قبل انقلاب ايران، روزنامهنگار بود، در تمام سالهاي عمرش نيز روزنامهنگار ماند و «روزنامهنگار مرد.»
3- «وطنپرست بودن»، «وطنپرست ماندن» و «وطنپرست مردن» افتخاري ابدي است. حتي اگر سختيهاي بزرگ داشته باشد. اخمها و نيشها نصيب كند و تماشا از دور را قسمت نمايد. فرزند هر طور كه باشد. هر جور كه فكر كند، مادرش را هميشه عزيز و دور از گزند ميخواهد. «ايران» مادر همه ما است. عزيز و دور از گزند بخواهيمش. از هر نوع گزندي، اهل هر مسلكي كه هستيم. راستي در مدارس و دانشگاه هايمان چند واحد «وطنپرستي» تدريس ميشود؟! چقدر با «زبان نسل امروز» رشادت مرداني را كه براي حفظ ميهن، از جان شيرينشان گذشتند، يادآوري ميكنيم؟